برتری ولیّ بر نبیّ؛ از دید سراج و تابنده
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مصادیق اشتباهات صوفیه، مسئله برتری دادن ولی بر نبی است. درباره اشتباه بودن این طرز تفکر صوفیانه "ابونصر سراج" از اولین نویسندگان کتب صوفیه قدیم، در کتاب "اللمع فی التصوف" اشاراتی دارند که بهاختصار به آن میپردازیم.
ابونصر سراج طوسی،[1] درباره اشتباه صوفیه در برتری ولایت بر نبوت بهطور خلاصه چنین میگوید: «آنچه آنان (صوفیه) را به افتادن در این اشتباه کشاند، داستان موسی و خضر بود. زیرا آنان از این داستان چنین دریافتند که ولیّ برتر از نبیّ است. چراکه در این داستان پیداست که خضر عالم به باطن امور و اسرار حوادث است، درحالیکه موسی این اسرار و امور باطنی را نمیدانست.»[2]
به گفته سراج «این گروه گمراه پنداشته که ندانستن موسی نقص در نبوت او است و این برتری فضیلت خضر بر موسی را میرساند. این پندار و برداشت آنان را به اینجا رسانده که اولیاء را بر انبیاء برتری دهند. اینان نمیدانستند که خداوند هر کس را که بخواهد به آنچه بخواهد مخصوص میگرداند آن گونه که آدم را به سجود فرشتگان مخصوص گردانید و نوح را به کشتی و صالح را به ناقه و ابراهیم را به آتش سرد و سلامت و عیسی را به زنده کردن مردگان و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به شکافتن ماه و فشاندن آب از میان انگشتانش مخصوص گردانیده است.[3]
سراج شواهد دیگری را برای غیر پیامبران میآورد و منظورش بیان این مطلب است که خداوند هر کس از بندگانش را که بخواهد به مواهبی مخصوص میگرداند و لذا نباید از این اراده الهی، قاعده و قانون عامی استنباط کرد. بلکه این یک امر خاص است که فقط شامل برخی افراد میشود. بنابراین جای استشهادی به داستان موسی و خضر باقی نمیماند که گفته شود ولی برتر از نبی است.
باوجود اینکه ابونصر سراج طوسی که جزء اولین نویسندگان صوفیه محسوب میشود و از متقدمین ایشان، مسئله برتری ولایت را بر نبوت، بهصراحت در کتاب خود رد کرده است و آن را در دسته انحرافات اصولی صوفیه قرار داده است و گفته کسانی از صوفیه که دچار این نوع انحراف (انحراف در اصول) شوند، راهی برای بازگشتشان نیست، مگر خداوند بخواهد که ایشان برگردند.[4]
با این وجود، قطب فعلی فرقه گنابادیه، برخلاف ابونصر سراج که از متقدمین صوفیه بوده، سخن رانده و با استناد به داستان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام) قائل به برتری ولایت بر نبوت شده و طریقت را برتر از شریعت دانسته است. گویی یکی از پیامبران اولوالعزم که صاحب شریعت است، بدون طریقت مردم را هدایت میکرده است. با این سخن ایشان منکر مقام طریقتی یکی از پیامبران اولوالعزم شده و وی را تهی از این مقام میداند. وی میگوید: «اما احکام یهود آنقدر خشن و سخت بود و آنچنان به شریعت بهصورت ظاهری و قشری توجه میکردند که از طریقت؛ یعنی از معنا و روح احکام الهی غافل بودند. این قصه نشاندهنده این بود که بالاتر از این شریعتی که شما انجام میدهید، طریقتی هم هست؛ یعنی موسی هم مربی دارد. مربی معنوی موسی، رهبر طریقت است.[5]
با دقت در مسائلی که از سوی ابونصر سراج بهعنوان یکی از بزرگان صوفیه قدیم و نورعلی تابنده، بهعنوان بزرگ صوفیه امروزی، سؤالی به ذهن میآید این است که آیا ابونصر سراج (که از صوفیه قدیم بوده و مسلماً صوفیه قدیم همانند امروز دستخوش تحولات سیاسی و اجتماعی نشده بود) درست میگوید، یا اینکه مشی و سلوک صوفیه جدید آنقدر به انحراف کشیده شده است که به گفته ابونصر سراج امیدی به بازگشت آن نیست؟
پینوشت:
[1]. ابونصر سراج طـوسی، نـام کامـل: ابونصر، عبدالله بن علی بن محمد بن یحیی بن یحیی معروف به أبونصر بن أبـوالحسن السـراج الصوفی الطوسی است. کنیه وی ابونصر است و القاب وی فقیه [مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج 3، ص 6 در اصطلاح اهل فتوت، بـه نـقیب فقیه گویند و نقیب کسی اسـت که از طـرف زعیم، بـه جـهت سـعی در مصالح فتیان منصوبشده است. (نـگاه کنـید به: گولپینارلی، فتوت در کشورهای اسلامی، ص 49) و با توجه به این که سراج مرجع اهل فـتوت در دیار خـود بوده شاید از جهت این که در میان آنها سـمت نقیب داشته به وی فـقیه اطـلاق میشده ولی در عرف معمول مـراد از فـقیه کسی است که در فقه صاحبنظر است.]، شیخ الاسلام [خوافی، منهج الرشاد، ص 538 چاپشده در کتاب برگههای پیر]، شیخ الصـوفیة [یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقـظان، ج 2، ص 322; ذهـبی، العـبر فی خبر مـن غـبر، ج 2، ص 151 و ابن عماد، شذرات الذهـب، ج 3، ص 91]، زاهـد [ ذهـبی، همان; ابن عماد، همان]، صـوفی [ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 38، ص 307] و طاووس الفقراء [ محمد بن منور، اسرار التوحید، ج 1، ص 26; عـطار، تـذکرة الاولیاء، ص 639 و جامی، نفحات الانس، ص 289] و شهرت وی سراج است. [آنچه از منابع بـرمی آید این اسـت که پدر ابونصر طـوسی یا یکی از اجـداد وی شـغلش زین سازی بوده و این لقـب به ابونصر هم منتقلشده است. از این رو، وقتی سلمی از پدر ابونصر نام میبرد وی را با لقب سـرّاج یاد میکند و در بـعضی مـنابع هـم از ابـونصر طوسی با عـنوان ابـن سرّاج یاد کردهاند (ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 385 و ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 56، ص 16) و انتقال لقب پدر به فرزند و حتی نـوه شـایع اسـت چنانکه ابوالعباس سرّاج به علت این که یکی از اجدادش زین سـاز بـوده بـه اینـ لقـب مـعروف شده است. (سمعانی، الانساب، ج 3، ص 241).][به نقل از مجله هفت آسمان، پاییز 1386، شماره 35، از صفحه 215 تا 250]
[2]. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، کتاب سیزدهم در بیان مشکلات، باب بیست و یکم، اساطیر، چاپ دوم، 1388 شمسی، ص 440 و 441
[3]. همان
[4]. همان، باب چهاردهم، ص 430 و 431
[5]. مجله عرفان ایران، گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش، حقیقت، بهار و تابستان 1386، شماره 31 و 32، مقاله اول موسی و خضر، صص 11 و 12.
افزودن نظر جدید