شرّ در کابالا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ موضوع شر در جهان هستی، قرنها به عنوان مشکلی جدی در ارتباط با باورهای دینی مطرح بوده است. پذیرفتن وجود شر، در عالمی که تحت سیطرهٔ خالقی عالم، عادل، قادر و خیرخواه است، مشکل به نظر میرسد؛ از اینرو در هر مسلک و آیینی، معمولاً اندیشهوران دینی، بر اساس جهانبینی خاص خود، در پی پاسخهای فلسفی دقیق و ارائه دادن راهحل منطقی، در باب موضوع شر بودهاند.
منشأ و ماهیت شرور یکی از مهمترین اصول در تأملات کابالیستی است، هرچند در خصوص مبدأ شر و چگونگی ورود آن به جهان، تقریرهای مختلفی در مکاتب کابالا وجود دارد، با این حال «عارف حتی از پذیرفتن این احساس متعالی که ریشهٔ شر هم در خداست، روی برنمیتابد.»[1] از مجموع آرا و نظریات مختلف در باب شرور میتوان چنین نتیجه گرفت که گرچه اکثر پیروان کابالا معتقدند منشأ شرور، خدا یا صفات اوست، اختلاف در چگونگی انتقال آن به این جهان است با این حال هر یک از تقریرهای گوناگونی که در مورد منشأ شرور و دخول آن بیان شده، با اشکالات اساسی روبهرو است و نکات متعددی را میتوان در باب این آراء مدنظر قرار داد:
نکته اول: طبق آرای فلاسفهای چون ابن سینا، شرور فقط به عالم طبیعت اختصاص دارد و این اقتضای ذاتی آن است؛ بنابراین در عوالم بالاتر هیچ تضاد و اصطکاکی نمیتوان یافت؛ چون هیچ حرکت و تکاملی نیست،[2] اما براساس تعالیم کابالا، شرور، ساحت عالم عُلوی را نیز در بر گرفته و موطن آن نه عالم ناسوت که خود واجبالوجود است.
نکته دوم: اگر طبق ادعای کابالا، منشأ خیر و شر خداوند باشد، ضروری است که پروردگار انسانها را به صورت مساوی هم به سوی خیر هدایت کند وهم به گناه وا دارد. این امر با حکمت خداوند متعال و همچنین با هدف خلقت سازگار نیست.
نکته سوم: قرنها پیش افلاطون موضوع عدمی بودن شر در عالم را مطرح کرد و همه فیلسوفان مشاء و اشراق نیز عدمی بودن شرور را پذیرفتهاند و بر آن ادعای بداهت کرده یا آن را از احکام ضروری عقل دانستهاند.[3] حال اگر ادعای شبتانیسم مبنی بر علت واحد داشتن خیر و شر را بپذیریم، این پرسش به وجود میآید که با توجه به عدمی بودن شر، در نهایت باید منتظر چه نوع رویداد و فعل و انفعال در ذات خداوند باشیم؟ چرا که در زمان نجات نهایی، نور اندیشه در نور فاقد اندیشه رسوخ میکند و آن را تبدیل به خیر مینماید. آیا پذیرفتن چنین انفعالاتی برای ذات یگانه منطقی است؟ از سویی باید توجه داشت که طبق این تقریر، منشأ خیر و شر تا پایان نجات در خود خدا درگیر هستند؛ از اینرو کشمکش میان خیر و شر به عالم ماده خلاصه نمیشود بلکه ایندو در خود خداوند به نزاع مشغول هستند.
نکته چهارم: اگر بپذیریم که خدا، هم فاعل خیر است و هم فاعل شر، پس باید شر را امری مقدس بدانیم؛ چرا که منشأیی الهی دارد.
نکته پنجم: طبق سخن دقیق میرداماد، دخول شرور در عالم به عنایت نخست، مقصود بالذات خدا نبوده و بالعرض، داخل در عالم قضای الاهی شده؛ از اینرو هیچگاه به عنایت نخست، جز خیرات از ذات پروردگار نازل نشده است و فقط اراده خداوند به فیض وجود تعلق دارد.[4]
نکته ششم: اگر بپذیریم در چهارچوب یگانهگرایی، نیروهای شیطانی جزو تجلیات الهی هستند، موضوع اختیار در مورد انسان، معنای حقیقی خود را از دست میدهد و از طرفی، شر مانند خیر باید باعث تعالی انسان شود؛ چرا که از خداوند صادر شده است.
نکته هفتم: اگر دیدگاه متصوفه حسیدیم را در باب شر بپذیریم، شر امری نسبی است؛ چرا که شر به خاطر کاهش شدت نور خداوند به وجود آمده است و در حقیقت مرتبهای پایینتر از خیر میباشد. تحلیل نهایی چنین برداشتی اینگونه است که خود خداوند با کاستن نور خویش، طی فعل انقباض، به شر امکان وجود داده است؛ از اینرو هنگامی که انسان در ورطهٔ گناه میافتد، خود خداوند به نحوی در گناه او شریک میشود! پس گنهکار نباید به هیچروی از بخشایش الهی ناامید شود؛ چون باز خداوند که بستر شر را فراهم آورده است، گنهکار را همراهی کرده، خطایش را میبخشد.[5][6]
پینوشت:
[1]. جریانات بزرگ در عرفان یهود، شولم، گرشوم، تهران، نشر نیلوفر، 1385، ص 60
[2]. نوآوری فیلسوفان اسلامی در پاسخ به مسأله شر، فیاض بخش، نفیسه، قبسات، شماره 52، 1388، ص 151.
[3]. همان، ص 158.
[4]. همان، ص 156.
[5]. یهودیت، اپستاین، ایزیدور، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385، ص 331.
[6]. ص 100.
افزودن نظر جدید