توحید در تشریع
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اطاعت که از ارکان عرفان میباشد، مستلزم زندگی در چارچوب شرع است. من چگونه خدا را اطاعت کنم؟ من چه میدانم خدا از من چه میخواهد؟ خدا خودش با ما سخن گفته است. به ما گفته که چه میخواهد. شریعت؛ یعنی اطاعت خدا آن طوری که خدا خودش خواسته است. عقل ما میتواند کلیاتی را تشخیص دهد، اما در فهم جزئیات ناتوان است. عقل پرستش خدا را به ما میگوید. عقل درک میکند که خدا اگر هست، چنانچه خالق ماست و اگر سرنوشت ما به دست اوست و او مولاست و ما عبدیم، پس باید او را بپرستیم. اما کیفیت پرستش چیست؟ چطور بپرستیم؟
این را دیگر عقل تشخیص نمیدهد؛ یعنی عقل تشخیص نمیدهد که نماز را رو به قبله بخوانیم، با کیفیتی خاص روزه بگیریم و حج را به چه ترتیبی انجام دهیم. هیچ دلیل عقلی در عالم اینها را تشخیص نمیدهد. این که عدهای میگویند ما خدا را میپرستیم، ولی به مقتضای عقلمان و عقلمان به ما میگوید چه کاری خوب و چه کاری بد است؛ این سخن درست است، زیرا اگر شریعتی در کار نبود و اگر خدا به ما نمیگفت چه کاری انجام دهیم و چه کاری انجام ندهیم و ما بودیم و این عقل، به همین عقل قناعت میکردیم، اما وقتی خداوند تکلیف ما را روشن و آن را با تمام جزئیات به ما اعلام کرده، حال عبودیت؛ یعنی زندگی در چارچوب شریعت. عارف هم که باشید، همین است. اگر عرفانی بر طبل استقلال از دین بکوبد، جایی از کارش اشکال دارد. تشریع فقط از آن خداست. این توحید تشریعی است.
اگر سوال شود که با این تعریفی که شما ارائه کردید، اطاعت محصول محبت و محبت محصول معرفت است، در حالی که این گونه نیست که خود ما و عموم مردم، ابتدا به خداوند معرفت حقیقی داشته باشیم، آنگاه به خدا و پیامبر و ائمه محبت بورزیم و بعد از آنها اطاعت کنیم. ما همین که به دنیا بیاییم مسلمان و مقلد هستیم و معرفت و محبتی در کار نیست. بنابراین آیا نمیشود به صورت اجمالی اطاعت را داشته باشیم و بعد در کنار آن معرفت را حاصل کنیم و محبت هم بیاید و پس از آن درجات عالی اطاعت به دست آید؟
در پاسخ میگوییم چند نکته در اینجا وجود دارد. اول اینکه لازم است بین آنچه هست و آنچه باید باشد تفکیک قائل شویم. هر دو نوع وجود دارد. اما کدام یک از این دو معقولتر و منطقیتر است؟ دوم این که سخن در مورد دین داری عموم مردم نیست، بلکه بحث درباره عرفان بود؛ یعنی کسی که به مقام عرفان میرسد، این مراحل را در وجودش دارد. سوم اینکه روی تقدم و تاخر زمانی تاکیدی نیست. ترتیب عقلی و طبیعی این است که اول معرفت، بعد محبت و بعد اطاعت باشد. هرچند معمولا اگر تقدم و تاخر زمانی هم باشد، به همین ترتیب است. پس بحث در عرفان عارفان است، نه در عموم مومنان و متدینان متعارف و بالاخره حتی در ایمان عادی و متعارف نیز همین ترتیب وجود دارد.
اطاعت از روی علاقه و طیب خاطر، بدون محبت و معرفت نیست؛ منتها در اطاعت اجمالی، محبت و معرفت اجمالی وجود دارد؛ یعنی حتی همین انسان عادی نیز یک معرفت ضعیف و فی الجمله از خداوند دارد؛ یعنی در این حد میداند که خدایی وجود دارد و این مقدار هم میداند که این خدا دوست داشتنی است، این خدا پرستیدنی است و برای او نماز میخواند. پس این ترتیب آن جا نیز هست. منتها هر سه عنصر در مرتبه ضعیفشان هستند. عارف می خواهد این معرفت را شهودی کند. معرفت شهودی باعث میشود که آن محبت شدید شود و اطاعت نیز متناسب با آن معرفت شهودی و محبت رشد کند، به طوری که پس از این اطاعت و بندگی سخت نیست، بلکه شیرین است. حلاوت و محبت که در دعای امام سجاد آمده همین است: «اللهم ارزقنی حلاوه ذکرک» و «الهی من ذالذی ذاق حلاوه محبتک»[1] وقتی انسان آن شیرینی را بچشد، دیگر روزه گرفتن، نماز خواندن، حج رفتن، جهاد کردن، مجروح و شهید شدن دشوار نیست، بلکه بیشترین لذت را از اینها میبرد.[2]
با وجود نقش محوری شریعت در رسیدن به توحید، برخی از صوفیه بر طبل گریز از شریعت کوبیده و اصرار بر شریعت گریزی نموده اند. شيخ محمد لاهيجي (قرن نهم هجري) که گروهی از حقيقتيافتگان را غرق در دريای «بیخودی» دانسته، میگويد: «چون مسلوب العقل گشتند، به اتفاق اوليا و علما تكاليف شرعيه و عبادات از اين طايفه ساقط است».[3]
یکی دیگر از نامداران فرقه صوفیه عین القضات همدانی است که با غرض ورزی کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را جابجا کرده و از آن این چنین برداشت نموده که می توان شریعت را ترک کرد و اعمال را وا گذاشت! وی میگويد: «آخر دانی كه محل تكليف عقل است و مصطفی (صلی الله علیه و آله) گفت: «اذهب عنهم عقولهم»[۴] تكليف كجا بماند؟ و چون تكليف نيست نماز كه كند و روزه كه دارد؟»[۵] این در حالی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين تعبير را براي منظوری متفاوت از مقصود عين القضات به كار برده اند. بر اساس منابع روايی و تاريخی افراد يكی از قبايلی كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را به سوی اسلام فراخواند در برخوردی اهانت آميز از نامه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عنوان وصله ای برای دلو آبكشی استفاده كردند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) با جمله ياد شده به نفرين آنان پرداخت و از آن پس جز افراد ناقص العقل و پريشان حال در ميان ايشان پديد نيامد.[۶]
پینوشت:
[1]. مفاتیح الجنان، دعای بعد از نماز، ص
[2]. فنایی اشکوری محمد، شاخصه های عرفان ناب شیعی، بوستان کتاب، قم، 1391، ص 169-172
[3]. لاهیجی محمد بن یحیی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمهنویس:محمودی بختیاری علیقلی، نشر علم، تهران، ١٣٨١، ص ۲۲۹
[4]. محمد بن علي بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابي طالب، نشر علامه، قم، ج۱، ص ۱۱۵
[5]. عینالقضاة، عبدالله بن محمد، نامههای عین القضات همدانی، مصحح:منزوی علینقی، مصحح عسیران عفیف، منوچهری، تهران، ١٣۶٢، ج۲، ص۳۴۰
[6]. حلبی علی بن ابراهیم، السيرة الحلبية، مصحح:خلیلی عبدالله محمد، دار الکتب العلمیه، بيروت، ج۳، ص ۲۰۴
افزودن نظر جدید