معجزه در تقابل دانشهای شیطانی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جوامع بشری در طول تاریخ برای ادامه حیات فرهنگی و تکامل روحی و اجتماعی همواره شاهد ارسال حجتهایی از جانب خداوند بوده است. با توجه به ربوبیت و حکمت خداوندی جامعه بدون نبی جامعهای پوچ و بی روح خواهد بود از همینرو ضرورت شناخت پیامبران و پیروی از ایشان بنابر حکم عقل و حکمت الهی بر همه واجب است. راه شناخت پیامبران بر اساس قدرتی الهی است که هیچکس را توان مقابله با آن نیست؛ از همینرو پیامبران برای اثبات مدعای خود تحدّی میکردند و منشأ اعجاز را به منشأ محتوی دعوت خویش گره میزدند. خداوند متعال هر پیامبری را با معجزهای همراه کرده تا نشانه صدقی بر ادعای وی باشد. از اینرو هرکسی به راحتی نمیتوانست نبوت پیامبری را انکار بکند و از سویی برای فرصتطلبانی که درصدد ادعای پیامبری بودند راه بسته میشد.
دونالد والش با تشکیک در اصل نبوت قدرت معجزه را نه از جانب خدا بلکه امری علمی میداند که در انحصار انبیاء نیست بلکه همه توانایی برخورداری از این قدرت را دارند: «مسیح اگر قدرتی دارد نه اینکه از جانب خداست بلکه او میدانست چگونه با ماده و انرژی برخورد کند، چگونه با ماده و انرژی برخورد کند، چگونه به آن مجدداً نظم ببخشد، چگونه آن را پخش و پراکنده سازد، چگونه آنرا به طور کامل کنترل نماید. بسیاری از سالکان این را میدانستند، بسیاری نیز هم اکنون میدانند تو هم میتوانی به این دانش برسی، همین حالا. این همان دانش خیر و شری است که آدم و حوا به آن پی بردند. تا قبل از اینکه از این واقعیت آگاه شود، زندگی به مفهومی که تو میدانی وجود نداشت».[1]
باید در نظر داشت که اعتقاد به امکان وقوع معجزه از سوی غیر نبی، مستلزم الغای خصوصیت معجزه از معنا و ماهیت آن است و با الغای خصوصیت معجزه، که همان انحصاری بودن آن در انبیاست، تفاوت نبی از غیر نبی از بین رفته و در نتیجه، شناخت نبی و اثبات نبوت او، که غایت معجزه است، منتفی میگردد و این نقض غرض صدور معجزه از پیامبران است. دانشی که والش در تبیین معجزه به عنوان دانش خیر و شر از آن نام میبرد جای تأمل دارد وی ریشۀ این دانش را در وسوسه شیطان به حضرت آدم و حوا بیان میکنند. چنانچه در عهدین تعریف شده نیز از آن به عنوان درخت آگاهی و دانش نام برده شده است. در این نوع بینش شیطان منشأ بسیاری از آگاهیها و علوم معرفی میشود. دقیقا والش پیامبری شیطان را پذیرفته و همگان را به پیروی از او دعوت میکند. مقام پیامبری و قدیس بودن در مکتب والش نه تنها از اراده الهی خارج است، بلکه صلاحیتهای فردی و تهذیب نفس نیز لازم نیست، بلکه آشنایی با یک سری علوم فیزیولوژیکی انسان را به یک روشن بین و قدیس تبدیل میکند: «این هنگامی است که میگویند شما دارای نیروی غیبگویی هستید. تنها کاری که شما کردهاید این است که ارتعاش انتخاب شخصی در اتاق را از میدان امکانات نامحدود دریافت نمودهاید. این تنها کاری است که استادان معنوی در سطح بسیار بالاتری انجام دادهاند».[2]
والش به دلیل غلظت غبار جهالت غفلت از نور پرفروغ نبوت، همه چیز را در طول تاریخ تاریک میبیند و سعی دارد همگان را به ورطه تاریکی و ظلمت بیاندازد. انبیاء الهی با خصوصیات روحی و اخلاقی والای خویش، تجلی زیباترین اوصاف الهی بودند. پیامبران بزرگوار براساس رحمت الهی، تمامی هستی و وجود خود را برای هدایت بشریت گذاشته بودند، از همینرو کسانی که فرستادگان خدا را همراهی میکردند، نه تنها سعادتمند دنیا و آخرت میشدند بلکه مورد توجه ویژه لطف الهی قرار میگیرند. دونالد والش نه تنها قدرت اعجاز انبیاء را به راحتی انکار میکند، بلکه قدرت معنوی ایشان را نیز نادیده میانگارد و استمداد از اولیای الهی را منافی اصول اومانیستی قلمداد میکند: «خدا: تو تصور میکنی کاری که موسی و عیسی انجام دادند تو نمیتوانی انجام دهی؟ والش: بسیاری از افراد تصور میکنند اگر به نام انبیاء چیزی از تو درخواست کنند به آنها خواهی داد. خدا: بسیاری از افراد بر این باورند. آنها تصور میکنند قدرتی از خود ندارند ولی چون قدرت انبیاء را مشاهده کردهاند، به نام آنها از خداوند درخواست میکنند. اگرچه خود عیسی میگفت چرا شما آنقدر شگفت زدهاید؟ این کارها و بیشتر از آنها از شما ساخته است؛ ولی مردم نمیتوانستند آنرا باور کنند. عدهای تا به امروز هم آنرا باور ندارند. همه شما تصور میکنید آدمهای بیارزشی هستید؛ بنابراین به نام عیسی یا مریم مقدس یا سایر قدّیسین یا هر نامی که به نظرتان مقدس میآید، به جز نام خودتان استمداد میکنید.»[3]
هر یک از انبیاء برگزیدۀ الهی در عصر خویش در قله حکمت و معرفت قرار داشته و بر حقایق الهی و دقایق ربّانی آگاهی بودهاند؛ کسانیکه با تزکیه نفس از هرگونه رجز و پلیدی مبری بودند، به همین دلیل لیاقت ارتباط با ملکوت را داشته و مأمور رشد انسانها در جهت سیر کمالی خویش بودهاند. والش با یکسان قرار دادن ارزش نبوت با جایگاه انسانهای دیگر، ملاکهای فضیلت، انسانی را نادیده میانگارد بنا به فرموده خداوند متعال اگر تعلیم و تربیت پیامبران نبود، گمراهی فراگیر بود: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ [آل عمران/164] خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.»[4]
پینوشت:
[1]. گفتوگو با خدا، دونالد والش، انتشارات دایره، تهران، چاپ هفتم، 1385، ج3، ص 108.
[2]. لحظات لطف، فرناز فرود، تهران، کلک آزادگان، 1388، ص 188.
[3]. گفتوگو با خدا، دونالد والش، انتشارات دایره، تهران، چاپ سیزدهم، 1389، ج2، ص 44.
[4]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسن زاده، مؤسسه علمی- فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 85.
افزودن نظر جدید