رفتار کریمانه پیامبر با غیر مسلمین

  • 1393/11/21 - 20:27
روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می‌شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می‌آورد. ولی از آنجا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می‌شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست. هنگام مراجعت مسلمانان...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام «زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بی‌درنگ آن را از دهان در آورد. هم غذایش «بشر بن براء» که از روی غفلت چند لقمه‌ای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ به عذر کودکانه‌ای متمسّک شد و گفت: «تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد.» پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی، که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود.»[1] اگر چنین حادثه‌ای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده‌بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین می‌ساخت و دسته‌ای را به حبس‌های طولانی محکوم می‌نمود.

در یکی از سال‌ها «عبدالله بن سهل» از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه می‌کرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامه‌ای به سران یهود نوشته‌شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده‌است، باید دیه آن را بپردازید، آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای این که خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت.[2] بدین وسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.

روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می‌شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می‌آورد. ولی از آنجا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می‌شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست.[3] هنگام مراجعت مسلمانان به مدینه، بلال مأمور شد «صفیّه» دختر «حُیَیِّ بن أخطب» رییس یکی از حصارهای خیبر را با یک کنیز دیگر به مدینه برساند. بلال آن دو زن را بر شتری سوار کرد و به سوی مدینه رهسپار شد و در اثنای راه به حسب اتفاق آن دو زن یهودی را از کنار کشتگان عبور داد. کنیزک از مشاهده کشتگان به ناله افتاد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون ناله کنیز یهودی را شنید، ناگهان فریاد زد: «بلال! مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است که این دو زن را بر کشتگانشان عبور می‌دهی؟!»[4]

روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می‌فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده‌‌بود بفروشد، گفت: «سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی‌فروشم.» مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: «تو چنین می‌گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟!» یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: «در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید. آنگاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آنچه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.»[5]

عایشه، همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم! مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای «سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشه‌ای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما و...» پیامبر فرمود: «عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورتها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می‌کند و زینت می‌دهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن می‌کاهد، چرا عصبی و خشمگین شدی؟» عایشه گفت: «ای فرستاده خدا، مگر نمی‌بینی که اینها با کمال وقاحت و بی‌شرمی به جای سلام چه می‌گویند؟» پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چرا، من هم گفتم: علیکم (برخود شما)، همین قدر کافی بود».[6]

رفتار مسالمت‌آمیز پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مسیحیان؛ قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می‌کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود. آنجا که می‌فرماید: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربانترین آنها می‌یابی. این به خاطر آن است که درمیان مسیحیان، کشیشان و راهب‌هایی هستند که در برابر حق، کبر نمی‌ورزند. وقتی آنچه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می‌بینی که اشک (شوق) می‌ریزند، به خاطر حقی که شناخته‌اند. می‌گویند: خدایا! ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.»[مائده/82،83]

مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر مانند شام، شیفته اسلام شدند و آن را از دل پذیرفتند و آنان که همچنان مسیحی باقی ماندند، هیچ‌گاه از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت‌آمیز مسلمانان و مسیحیان به گونه‌ای بسیار روشن و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه‌های پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(علیه السلام) در دعوت یاران خود به محبت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان بر جای گذاشته‌‌بود. مسیحیان حبشه عده‌ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیت کفار قریش، حمایت کردند. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) گروه مهاجرین نخستین را به حبشه گسیل می‌داشتند، از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند: «وَ لَو خَرَجْتُم إلی أَرضِ الْحَبَشةِ فَإنَّ بِهَا مَلِکاً لا یَظلمُ عِندَهُ أَحَدٌ وَ هِی أَرض صِدْق حتّی یَجعَلَ اللهُ لَکُم فَرَجاً مِمّا أَنْتُم فِیهِ. [7] اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، در آنجا زمامداری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی‌کند و آنجا خاک درستی و پاکی است و شما می‌توانید در آنجا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.»

قبایل و دسته‌های مختلف مسیحیان در زمان حیات پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و بعد از آن، پیوسته از حمایت فرستاده خدا و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان بر اساس پیمان صلحی که با مسیحیان بسته بودند، از منافع و حقوق آنان حمایت می‌کردند. پس از آن که مسیحیان نجران، از مباهله با پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دلیل عظمت شأن و مقام رسول الله و همراهانش مأیوس شدند و گفتند که محمد و فرزندانش و علی، شخصیت‌های وارسته‌ای هستند، صلح نامه‌ای با پیامبر(صلی الله علیه و آله) امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود، از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است: «مردم مسیحی نجران و حاشیه آن، در سایه خداوند و ذمّه محمد، پیامبر خدا هستند، که دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است، هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی‌شود و به آنان اهانتی نخواهد شد.» [8] بر اساس این صلح نامه روشن می‌شود که حکومت اسلامی مانند قدرت‌های زورگو نیست که از ضعف و بیچارگی مخالفان سوء استفاده کند، بلکه در تمام لحظات، روح مسالمت‌آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می‌گیرد.

پی نوشت:

[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، موسسه طور، ۱۳۷۰، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج21، ص6 ـ 7
[2]. سیره ابن هشام ، عبد الملک بن هشام، مترجم: رسولی، ناشر: کتابچی، تهران، ١٣٧۵، ج2، ص356
[3]. عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، مجله درس‌هایی از مکتب اسلام، دی 1341، سال چهارم، شماره 12، ص104
[4]. همان.
[5]. همان، ص106
[6]. شهید مطهری، مرتضی، داستان راستان، تهران و قم، صدرا، 1366، چاپ نهم، ج1، ص141
[7]. سیره ابن هشام، ج1، ص321
[8]. فاروق حمادة، التشریع الدولی فی الاسلام، رباط مراکش، کلیة الاداب و العلوم الانسانیة بالرباط، 1997، ص147

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام، خیلی زیبا بود، ذستتون درد نکنه، موفق و پیروز باشید.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.