نظر برخی بزرگان صوفیه درباره تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با آنکه عدهای از علمای شیعه و سنی انتقادهای غلیظی بر تصوف داشتهاند و کسانی چون ملاصدرای شیرازی و سید مرتضی و ابن جوزی ناملایمیهای تصوف را مینمایانند، خود صوفیه نیز به تن خویش به راه انتقاد از انحرافات صوفیه رفتهاند و همچون مولوی این عده منحرف را "شیران پشمین" و "پیران عرفی" خواندهاند:
شير پشمين از برای گد كنند
بومسيلم را لقب، احمد كنند.[1]
شير پشمين در اينجا يعنی كسی كه ظاهرش به شيران راه حق ميماند اما باطنش اينگونه نيست. يعنی گمراهان براي گدايی، ظاهری فقيرانه درست میكنند و مانند مسيلمۀ كذاب كه مدعی پيامبری بود، برخود لقب پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را میگذارند. و راه آنان را دور از شریعت و غریب از طریقت دانستهاند و همواره سالکان نوپای را به آرای ناخوش و نااستوار و ناصاف آنان آشنا کردهاند و مثلا ابو الحسن علی جلایی هجویری در بحث انبیاء و اولیاء بر آن عده از ولینماها که ولایت را بر نبوت برتری و فضیلت مینهند، اعتراض میکند و آنان را مجسمهای میخواند و متکلم به کلام متناقض «که اصل این طریقت را نشناسد و خود را ولی خوانند و به درست ولیاند، اما ولی شیطان و ایشان گویند: اولیا فاضلاز انبیاء اند و این ضلالت مر ایشان را کفایت بود که جاهلی را فاضلتر از محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) نهند.»[2]
اما ارزندهترین انتقادات را بر صوفیه ابی نصر سراج طوسی در کتاب اللمع فی التصوف کرده است. به عقیده وی «قلمرو تصوف چون لبه شمشیر برندهای است که اگر سالک اساس و بنیاد ارکان آن را استوار نکند و به بعضی از آداب آن طایفه خود را به ظاهر بیاراید، به جای آنکه به کمال برسد، در وادی ضلالت و گمراهی و تباهی میافتد و به جای آنکه این طایفه را یار باشد، بهعکس آنان را بار خواهد بود.»[3] ابونصر سراج به نقل شیخ خود مینویسد: «دو طبقه از این طایفه به خطا روند: طبقه اول آنانند که جانب اصول و احکام شریعت را دقیق متوجه نمیشوند و در صدق و اخلاص و معرفت بدانها کوتاهی میکنند. طبقه دوم آنانند که در فروع و آداب و اخلاق و مقالات و احوال و افعال و اقوال خطا میکنند و این خطای آنان نیز براثر قلت معرفتی است که آنان از اصول دارند و در واقع چونان کسانیاند که به خانهای اندر میشوند که تاریک است و چراغ نیز در دست آنان نیست و در نتیجه اشباه و اشکال و اضداد و اجناس را نمیتوانند ممتاز کنند. اینان متحیر میشوند و بعد از مدتی متفرق میگردند و مفتون و متجبر و محزون.»[4]
ابونصر سراج ضمن آنکه پنداشتههای این دو طبقه را به تفصیل مورد بررسی قرار میدهد، مینویسد: «ترک طعام، که برخی از صوفیه بر آن تاکید میکنند، از جمله خطاهای آنان است و تفضیل ولایت بر نبوت از جمله خطاهای دیگر.[5] انتقادات وی بر برخی از صوفیان و سالکان متظاهر و نوپای بسیار مفصل است، خواننده ارجمند میتواند به اللمع سراج صص 400 الی 436 مراجعه نماید.
نظیر انتقادات ابونصر سراج را عبدالرحمن السلمی بر برخی از طبقات صوفیه گرفته و در کتاب "رساله فی غلطات الصوفیه" بیان کرده است.[6] نیز ابی حفص عمر بن محمد السهروردی در کتاب "عوارف المعارف" حملات تندی بر "قلندریه" کرده است و آنان را ویرانگر عادات و آداب صوفیه دانسته است.[7]
با مرور در نکات ارائه شده فهمیده میشود بزرگان تصوف با اینکه حامی و طرفدار این فرقه بودهاند، ولی همواره از دست عدهای که این فرقه را به لبه پرتگاه نزدیک کرده و موجبات طعن و تهمت موافقان و مخالفان فرقه مذکور را فراهم آورده اعتراض میکردند تا جایی که بزرگان ایشان هم در مقابل ایشان ایستاده و ایشان را به عنوان منحرفان و جهال این فرقه معرفی میکردند.
پینوشت:
[1]. جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، ایران جوان، 1390، گفتار چهارم، بیت 322
[2]. هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، سروش، 1390، ص 352
[3]. سراج ابونصر، اللمع فی التصوف، تصحیح نیکلسون، ترجمه مهدی مجتبی، اساطیر، 1388، ص 409
[4]. همان، ص 409
[5]. همان، ص 423
[6]. بدوی عبدالرحمن، تاریخ تصوف اسلامی، مترجم افتخارزاده محمودرضا، نشر افرار، 1389، ص 92
[7]. سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف( فارسی)، ج ١، مترجم اصفهانی اسماعیل بن عبد المومن، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ١٣٧۴، ص 78
افزودن نظر جدید