ظهور تصوف عاشقانه

  • 1391/10/13 - 00:12
به جای عرفانهایی که در آنها مناقشات فراوانی وارد گردیده، چه نیکوست که به عرفانی حقیقی و مورد وفاق حق طلبان روی آورد و بی شک آن عرفان چیزی نیست جز عرفان اهل بیت علیهم السلام که را ه صلاح و هدایت و رستگاری همان است و بس.
derakhtekhoshk

با توجه به مطالب گذشته در باب منشاء تصوف و بعد از آنکه از نظرها گذشت که تصوف از دیگر فرقه ها الگو گرفته،خاطر نشان میسازم که:

 كتابهایی در باب زهد و پند و اندرز و حكمت‌ و فلسفه‌ هم‌ از پهلوی‌ و هندی‌ و سریانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شد و افكار فلسفی‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و ارسطو به‌ نوعی‌ كه‌ در اسكندریه‌ی‌ مصر نشو و نمو 1 یافته‌ و تغییر حالت‌ داده‌ و جنبه‌ی‌ عرفانی‌ پیدا كرده‌ بود، در میان‌ مسلمانان‌ رایج‌ شد. در اثر شیوع‌ همین‌ افكار و دگرگونی‌ روزگار و غلبه‌ی‌ ظالمان‌ و فتنه‌ی‌ جاهلان‌، گروهی‌ از مردم‌ بنا را بر ریاضت‌ و ورزش‌ نفس‌ گذاشته‌ و كسانی‌ مانند حسن‌ بصری‌ (وفات‌ 110 ه‌ ق) و رابعه‌ی‌ عدویه‌ (وفات‌ 185-135ه‌ ق) و ابوهاشم‌ صوفی‌ (وفات‌  179ه ق) و سفیان‌ ثوری‌ ، و ابراهیم‌ ادهم‌ بلخی‌ (وفات‌ 161ه‌ ق) و مالك‌ دینار و دیگران‌ پیدا شدند كه‌ توبه‌ و ورع‌ و زهد و فقر و صبر و توكل‌ و رضا و جهاد نفس‌ را بر همه‌ كاری‌ مقدم‌ شمردند، كم‌كم‌ صوفی‌گری‌ كه‌ پایه‌های‌ آن‌ را مردان‌ مذكور در بالا بنا نهاده‌ بودند، و در واقع‌ باید «تصوف‌ زاهدانه‌»اش‌ نامید، تحول‌ یافت‌ و با ظهور بایزید بسطامی‌ (وفات‌ 283ه‌ ق) و حسین‌ منصور حلاج‌ (وفات‌ 309ه‌ ق) و سهل‌ شوشتری‌ (تستری‌) (وفات‌ 283ه‌ ق) و در قرن‌ بعدی‌ با ظهور ابوسعید ابی‌ الخیر و دیگران‌ صورتی‌ دیگر یافت‌ و به‌ «تصوف‌ عاشقانه‌» بدل‌ شد. مایه‌ی‌ پرخاش‌ و جوش‌ و خروش‌ دینداران‌ و مسلمانان‌ عادی‌ شد و مایه‌ی‌ تكفیر عارفان‌ و صوفیان‌ فراهم‌ گشت‌. حلاج‌ گفت‌:«أنا الحق‌»، گفتند: لااقل‌ بگو: «أناعلی‌ الحق‌» من‌ برحقم‌، باز گفت‌: أنا الحق‌ یعنی‌: خود من‌ حقم‌، زبانش‌ را در نیافتند، و به‌ دارش كردند. 2
بیشتر صوفیان‌ گروه‌ دوم‌ اگر هم‌ خود به‌ حج‌ رفته‌ بودند، اعتقاد استواری‌ بر این‌ نكته‌ داشتند كه‌ كعبه‌ و زیارت‌ آن‌ سالك‌ و راهرو را از صاحب‌ كعبه‌ دور می‌سازد و مشغول‌ می‌گرداند:

حاجی‌ عبث‌ بطواف‌ حرم‌ سعی‌ می‌كنی‌        باید شدن‌ بصاحب‌ این‌ خانه‌ آشنا!

به‌ نظر آنها رسیدگی‌ به‌ احوال‌ درونی‌ خود و نواختن‌ نیازمندان‌ و دردمندان‌ از هر كعبه‌ پرمزدتر و پسندیده‌تر است‌:

دل‌ بدست‌ آور كه‌ حج‌ اكبر است‌           از هزاران‌ كعبه‌ یك‌ دل‌ بهتر است‌!

در احوال‌ «با یزید» آورده‌اند كه‌ گفت‌: «... مردی‌ پیشم‌ آمد، و پرسید: كجا می‌روی‌؟ گفتم‌: به‌ حج‌. گفت‌: چه‌ داری‌؟ گفتم‌، دویست‌ درهم‌، گفت‌: به‌ من‌ ده‌ و هفت‌ بار گرد من‌ بگرد كه‌ حج‌ تو این‌ است‌. چنان‌ كردم‌ و بازگشتم‌! 3 به‌ نظر همه‌ی‌ صوفیان‌ این‌ حج‌، حج‌ معنوی‌ و كامل‌ و خدا پسندانه‌تر از این‌ است‌ كه‌ مردم‌ روزها بخسبند، و شبها نماز بگزارند ولی‌ در پوستین‌ مردم‌ بیفتند و ناروا و ناسزا گویند.
در احوال‌ ابوسعید، آورده‌اند كه‌ وی‌ در نیشابور برخی‌ روزها هزار ركعت‌ نماز می‌گزارده‌ و یك‌ روز یا دو روز اصلاً نماز نمی‌خوانده‌ است‌. برخی‌ اوقات‌ لباس‌ حریر و بعضی‌ اوقات‌ پشمینه‌ پوشیده‌ است‌.» 4و5

در حقیقت دین و عرفان دینی بر اساس زهد و بی اعتنایی به دنیا بنا نهاده شده و افرادی شایسته و در خور تقدیر نیز در این مکاتب حضور داشته اند که اهل سیر و سلوک واقعی بوده اند ولی در گذر زمان تعداد این افراد رو به قلت نهاده و مکاتب حقیقی با مکاتب التقاطی و دروغین در هم آمیخت در نتیجه ریا کاران و دروغگویان فاسد و هرز از این آب گل آلود شروع به ماهی گرفتن کرده و فضا را برای راستگویان صادق غبار آلود کردند به طوری که طریق صواب از ناصواب تمییز داده نمی­ شود و البته برخی تصوفی را که در دو سه قرن اول رایج بوده را همان عرفان حقیقی معرفی کرده اند که در آن نیز حرف و حدیث های فراوانی رفته و صاحب نظران در مورد آن با یکدیگر به مناقشه پرداخته اند.

اما در نتیجه باید بیان کرد که به جای عرفانهایی که در آنها مناقشات فراوانی وارد گردیده، چه نیکوست که به عرفانی حقیقی و مورد وفاق حق طلبان روی آورد و بی شک آن عرفان چیزی نیست جز عرفان اهل بیت علیهم السلام که را ه صلاح و هدایت و رستگاری همان است و بس.
و در پایان متذکر می شوم که اسامی نامبرده در متن و تعاریفی که در نوشته فوق از ایشان بعمل آمده، صرفا عقیده صاحب مقاله (یعنی دکتر حلبی) را نشان می­ دهد و نویسنده  فقط به جهت استفاده از مطلب ایشان در مورد التقاط تصوف با مکاتب غیر اسلامی دیگر آن را ذکر نموده است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
1. نشو در زبان‌ عربی‌ نیامده‌ و نشأ به‌ همزه‌ آمده‌ است‌ و صحیح‌ آن‌ نشوء است‌، و بیشتر نمو و نشو یا نشوء و ارتقاء به‌ كار می‌برند.
2. هجویری‌: « كشف‌ المحجوب‌ »، ص‌ 91-289، چاپ‌ روسیه‌؛ مستملی‌ بخاری‌: «شرج‌ تعرف‌»، ج‌ 2، ص‌ 312، چاپ‌ هند.
حاجی‌ لغتی‌ است‌ كه‌ فارسی‌ زبانان‌ برای‌ نسبت‌ كسی‌ كه‌ به‌ حج‌ خانه‌ی‌ خدا رفته‌ به‌ كار برند. «و اما الحاجی‌: فلغة‌ العجم‌ فی‌ النسبة‌ الی‌ من‌ حج‌، تقول‌ للحاج‌ الی‌ بیت‌ الله‌ الحرام‌ الحاجی‌.» (سبكی‌: طبقات‌ الشافعیة‌، ج‌ 3، ص‌ 131.)
3. عطار: « تذكرة‌ الاولیاء »، ص‌ 119، چاپ‌ جیبی‌ (فرانكلین‌) به‌ كوشش‌ دكتر استعلامی‌.
4. این‌ نكته‌ مأخوذ است‌ از ابن‌ حزم‌ ظاهری‌ (وفات‌ 456ه‌) از معاصران‌ ابوسعید ابی الخیر (وفات‌ 440 ه‌) در كتاب‌ «الفصل‌ فی‌ الملل‌ و الاهواء والنحل‌»، و عین‌ عبارت‌ این‌ است‌ «... بلغنا أن‌ بنیسابور الیوم‌ رجلا یكنی‌ ابا سعید بن‌ ابی‌ الخیر... من‌ اصوفیة‌ مرة‌ یلبس‌ الصوف‌ و مرة‌ یلبس‌ الحریر المحرم‌ علی‌الرجال‌ و مرة‌ یصلی‌ فی‌ الیوم‌ الف‌ ركعة‌، و مرة‌ لایصلی‌ لافریضة‌ و لا نافلة‌ ؛ و هذا كفر - محض‌ نفوذ بالله‌ من‌ الفضلال‌!»
5. دكتر علی‌اصغر حلبی‌، شناخت‌ عرفان‌ و عارفان‌ ایرانی‌ . تهران‌، زواّر، 1381، ص‌ص‌ 31-20.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.