علم نزد صوفیه

  • 1393/07/12 - 00:00
در جای جای قرآن کریم و روایات ائمه(علیهم السلام) بر علم آموزی و ارزش علم تاکید فراوان شده است و آنقدر مقام علم و عالم را بالا برده‌اند، تا جایی که یک ساعت تفکر را برابر با هفتاد سال عبادت ذکر کرده‌اند. اما در تصوف علم را محدود به علم درون و باطن شده و این‌گونه بیان می‌کنند که هر علمی غیر از علم باطن از ابزار ناکارآمد است...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_قرآن كريم بر اهميت علم، برتري علما و رفعت مقام آنان تصريح نموده و فرموده است «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.[مجادله/ 11] خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏‌اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده، درجات عظيمى مى‏‌بخشد.»

واژه «دَرَجاتٍ‏» كه مطلق و بدون تعيين حد خاص براي آن به‌كار رفته است، در ادبيات قرآن كريم حاكی از عظمت و بزرگی آن است. در تفسير اين آيه شريفه، ابوذر(رحمه الله) گويد پيامبر(صلّي الله عليه و آله) فرمود: «‏ای اباذر؛ طالب علم را خدا و ملائکه و پيامبران دوست می‌‏‌دارند و علم را دوست نمی‌‏‌دارد مگر انسان با سعادت، پس خوشا به حال طالب علم در روز قيامت. و کسی که از خانه‌اش خارج شود تا دری از علم را به روی خود بگشايد، خداوند متعال به هر قدمش ثواب شهيدی از شهدای بدر را می‌‏‌نويسد و طالب علم، حبيب خدا است و کسی که علم را دوست داشته باشد، بهشت بر او واجب می‌شود و صبح و شام در رضای خدا به سر می‌‏‌برد و از دنيا خارج نمی‌‏‌شود مگر آن که از کوثر می‌‏‌نوشد و از ميوه بهشت می‌‏‌خورد و در جنت رفيق حضرت خضر(علیه السلام) خواهد بود.» سپس حضرت فرمودند: «همه اين فضيلت‌ها، تحت اين آيه قرآن است که فرمود:«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ‏.[مجادله/ 11] خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مى‏‌كنيد آگاه است».[1]

ترديدی نيست كه مقام علما نزد خداوند، هم‌چون ساير مردم نيست و هرچه انسان عالم‌تر باشد، مقام و منزلتش نزد او بيشتر است. قرآن كريم علاوه بر آيه فوق در سوره زمر نيز به اين مطلب مهم اشاره فرموده:«هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ.[زمر/ 9] آيا كسانى كه مى‏‌دانند با كسانى كه نمى‏‌دانند يكسانند؟!» و امام صادق(عليه السلام) نيز فرموده است:«فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْر.[2] برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهارده بر ستارگان است.»

علامه طباطبايی (ره) در تفسير آيه فوق می‌نويسد: «در اين معنا هيچ ترديدى نيست كه لازمه ترفيع خدا درجه بنده‏‌اى از بندگانش را باعث زيادتر شدن قرب او به خداى تعالى است و اين خود قرينه و شاهدى است عقلى بر اين‌كه مراد از اين‌هايى كه موهبت علمشان داده‏‌اند، علمايى از مؤمنين است. بنابراين، آيه شريفه دلالت مى‏‌كند بر اين‌كه مؤمنين دو طايفه هستند، يكى آن‌هايى كه تنها مؤمنند، دوم آن‌هايى كه هم مؤمنند و هم عالم و طايفه دوم بر طايفه اول برترى دارند، هم‌چنان كه در جاى ديگر فرموده«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ».[3]

با تمام تاکیداتی که دین اسلام در مورد اهمیت علم و دانش بیان می‌کند، اما صوفیه نظر دیگری در مورد علم و دانش دارد. این فرقه علم را منحصر در علم باطنی می‌داند. اما نور باطنی که صوفیان نظریه علم خود را بر آن قرار داده بودند، رفته رفته به صورت ضد عقل گرایی درآمد. عقل استدلالی را صوفیان برای رفتن به جستجوی دنیای نامرئی‌(غیب) حائز اهمیت نمی‌دیدند و آن را جز ابزار مفیدی برای پیشرفت در این جهان به حساب نمی‌آوردند. عقل استدلالی که به این سطح ابتدایی محدود می‌شد برای حقیقت اعلای عالم غیب که بیرون از دسترس آن به شمار می‌رفت، بیگانه محسوب می‌شد.[4]

اندیشمندی صوفی[5] متکلمان و فیلسوفان را که در طلب آن حقیقت اعلی از عقل استدلالی استفاده می‌کنند به نابینایانی تشبیه می‌کند که برای شناخت آن‌چه باید دیده شود، حس بساوایی خود را به کار می‌برد. این تلاش البته با ناکامی روبه‌رو می‌شود زیرا نمی‌تواند به یقین بینجامد.

به علاوه لامسه شخص کور از حقیقت لایتناهی که همان جهان نادیده‌هاست چه می‌تواند بفهمد؟ تصویری بسیار سطحی و مبهم. برای نشان دادن این نکته صوفیان غالباً حکایت بسیار معروفی را نقل می‌کنند که احتمالا از ریشه هندی است و روایت آن به سده دوم میلادی باز می‌گردد.[6] این حکایت که در آثار غزالی، حدیقه، مثنوی و در اثری به نثر از عزیز نسفی، با تفصیل‌ها و کاربردهای نسبتا متفاوتی آمده است، نقل می‌کند که وقتی گروهی از کوران به معرض فیل‌ها آمدند تا بدانند فیل چگونه چیزی است، چون آن‌ها نمی‌توانستند این حیوان را ببینند، هر کدام بخشی از آن را با دست خود لمس کردند و تصور متفاوتی از آن به دست آوردند. یکی فقط خرطوم را لمس کرد و فیل را مانند ناودان یافت، دیگری به گوشش دست زد و تصویری از بادبزن به ذهنش رسید و سومی که پای او را دست کشیده بود، خیال کرد فیل شبیه ستون است. هر یک از این افراد به یک معنا حقیقت را می‌گفت، اما تصوری که از کل آن پیدا کرده بودند ضرورتا نادرست بود. کف دست کور -که عقل استدلالی به آن تشبیه می‌شود- نمی‌تواند کل حقیقت را در بر بگیرد.

آن نوع علم که برای عقل استدلالی غیر قابل دسترس است، چنان است که وقتی معلم آن را تعلیم کرد، برداشت شاگرد از آن می‌تواند هم‌طراز برداشت معلم باشد.[7] اما علمی را که قلب فرا می‌گیرد نمی‌توان تعلیم کرد و هر متعلم (آموزنده) و معلم (آموزگار) باید طعم آن را جداگانه بچشند. به همین دلیل است که نام "علم ذوقی" به آن داده شده است. این همان دانش برتر است که صوفیه آن را "معرفت" یا "عرفان" می‌نامد و ادعا می‌کند که فراتر از فرضیه سازی و تعلیم است.

اما آنچه در تعالیم اسلامی به آن اشاره شده چیزی غیر از آن است که صوفیه بدان سفارش می‌کنند. علمی که بزرگان دین به آن امر فرموده‌اند اعم از آن است که صوفیه به آن اشاره دارد.

منابع:

[1]. علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تحقیق و تعلیق سید جواد علوی، ناشر دارالکتب اسلامیة، تهران، 1362 ه.ق، ج 1، ص 178
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، أصول الکافی، مترجم جواد مصطفوی، ناشر کتابفروشی علميه اسلاميه، تهران، 1٣۶٩ ، ج 1، ص 34، ح 1
[3]. طباطبايى، سيد محمد حسين، ‏المیزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، ۱۴۱۷ ه.ق، ج‏ 19، ص 327
[4]. زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، مترجم مجدالدین کیوانی، انتشارات سخن، 1383، ص 83
[5]. عین القضات همدانی، زبده‌الحقایق، فصل 17
[6]. ابوحیان، مقابسات، ص 259، (حکایت "اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل" از دفتر سوم مثنوی، نزد فرهنگ‌هایی که با اندیشۀ مولانا انس و الفتی دارند، قرن‌هاست سینه به سینه نقل شده و آن را تمثیلی زیبا در بیان اختلاف "نظر"های بدون بصیرت و بینش می‌دانند. چنین حکایتی را با اندکی اختلاف در آثار کهن بودایی و آیین جین هم آورده‌اند. بنا به گزارش استاد فروزانفر ماخذ این حکایت از نوشته‌ای در "مقابسات" ابو حیّان توحیدی، اندیشمند قرن چهارم هجری‌ست. همین تمثیل در آثار امام محمد غزالی و حکیم سنایی نیز آمده است.[فروزانفر، بدیع الزّمان، قصص و تمثیلات مثنوی، ص96] ابوحیّان از قول افلاطون می نویسد: «مردم به همۀ ابعاد حقیقت نمی‌رسند؛ همان‌طوری که در همۀ ابعادش نیز به خطا نمی‌افتند. درحقیقت هر کس بُعدی از حقیقت را در می‌یابد. درست مانند گروهی نابینا که برای اولین بار به فیلی نزدیک شده بودند و هر کدام عضوی از اندام فیل را لمس  کردند و بر مبنای یافتۀ خویش قضاوت نمودند. می‌بینی که هر یک از آنان قسمتی از یافته‌های خود را[به درستی] ادا کردند. در عین حال هر کدام قضاوت دیگری را تکذیب نمودند و به خطا و جهل متهم کردند» [داودی، حسین، ترجمۀ  احادیث و قصص مثنوی، تالیف فروزانفر، ص265]. مشاهده می‌شود که "ابوحیان" منظور افلاطون را چنین بیان کرده است که کوران جهان جسمانی، هر یک جنبه‌ای از حقیقت را به درستی دریافته‌اند، اما به‌دلیل همان کوری خویش قادر نیستند تمامی جنبه‌های حقیقت را یک‌جا در یابند:«قالّ افلاطُنُ: انّالحقُّ لَم یُصِبهُ النّاسُ فی کُلِّ وُجوُهِهِ و لاَ اخطَاوُهُ فی کُلِّ وُجوُهِهِ، بَل اَصَابَ مِنهُ کُلُّ اِنسَان جِهة» [داودی، حسین، همان، ص265]. غزالی نیز در "کیمیای سعادت" بر همین شناخت نسبی از حقیقت اشاره دارد: «بیشتر خلاف در میان خلق چنین است که هر یکی از وجهی راست گفته باشد، ولیکن بعضی بینند و پندارند همه را دیده‌اند... [سپس همان تمثیل فیل در جمع نابینایان را می‌آورد] و نتیجه می‌گیرد: «آن همه راست گویند، از وجهی و هم خطا کرده‌اند؛ از آن وجه که پندارند جملۀ پیل را دریافته‌اند» [داودی، حسین، همان، ص266])
[7]. عین القضات همدانی، زبده‌الحقایق، فصل 61

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.