مازیار، مرهم درد؟ یا مایهی رنج ملت؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تاریخ ایرانزمین، مملو از نقاط روشن و تاریک است. افت و خیزها و خوشیها و رنجها همگی سبب شده اند که این سرزمین همچون آهنی آبدیده گردد. نام مازیار برای علاقهمندان به این مرز کهن آشناست. مازیار پسر قارن پسر وندادهرمزد از اسپهبدزادگان (اشرافزادگان) طبرستان بود[1]. شخصیتی که همواره به بازگرداندن جامعه و حکومت به «پیش از اسلام» و احیای آیینهای کهن میاندیشید[2].
مأمون (خلیفهی بنیالعباس) بسیار به مازیار علاقهمند بود و او را محمد نامید و وی را به عنوان حاکم طبرستان منسوب کرد. وقتی مازیار در طبرستان به حکومت رسید، خود را «پتشخوارگرشاه» و «اسپهبد اسپهبدان» نامید[3]. از آنجایی که طبرستان آن روز، جزو قلمرو طاهریان بود (و طاهریان -که در خراسان حکومت میکردند- نیز به طور کلی جزوی از قلمرو خلافت عباسیان شمرده میشد)، مازیار خراج سالیانه را به آل طاهر میداد[4]. پس از گذشت اندک زمانی، در اثر اختلافات به وجود آمده، مازیار حاضر نشد به طاهریان خراج دهد، همین امر موجب بروز درگیریهای بعدی گردید[5]. شخصی به نام افشین (همان کسانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد) نیز مازیار را به شورش علیه طاهریان تحریک نمود[6].
مازیار شخصیتی قدرتطلب بود که برای رسیدن به آمال دنیوی خود هرکاری میکرد. حتی برای رسیدن به اهداف خود، در همان ابتدای حکومتش بر طبرستان، عموی خود را به قتل رساند. با اینکه عموی او نیز علاقهمند به آزادی ایران بود [7]. مازیار پس از مدتی برای مستقل کردن حکومت خویش بر خلیفه بغداد شورید و در راه تأمین آرزوی خود از تمام عوامل دینی و قومی و سیاسی که در دسترس داشت، استفاده کرد[8]. وی «مردم طبرستان را مجبور کرد که با او بیعت کنند. کشاورزان را امر کرد بر خداوندان مسلمان خود بشورند و اموال آنان را به غارت برند. وقتی بر اوضاع مسلط گشت همه مسلمانان را از کار برکنار کرد. یاران و گماشتکان خود را از مجوسان و گبران برگزید و فرمود مسجدها را ویران کنند و آثار اسلام را محو نمایند. سرخاستان عامل او در ساری در این کار بیش از همه جدّّ و حرارت به خرج داد». مازیار به محض رسیدن به حکومت ظلم و ستم آغاز نمود. در منابع تاریخی به وفور آمده است که مازیار مخالفین خود را تبعید و حبس میکرد. او بیست هزار نفر از مخالفینش را به زور در بند کرد. عاملان مازیار، بزرگان طبرستان را کشتند. وی مردم را به خدمت خود گرفت و خراج یک سال را در مدت دو ماه به زور از مردم گرفت. منابع متعدد تاریخی گویای این هستند که وی ستم بسیاری به مسلمانان طبرستان کرد[9].
وی پس از اعلام استقلال از خلافت بنیالعباس، و پس از اینکه ظلم و ستم را به بالاترین حد رساند، مورد هجمهی دستگاه خلافت قرار گرفت. خلیفه، طاهریان را مامور سرکوب مازیار کرد. افشین مازیار را تحریک کرد که علیه طاهریان بایستد . اما در ادامه مازیار را تنها گذاشت. جالب است بدانیم که برادر مازیار که «کوهیار» نام داشت، او را تسلیم دستگاه خلافت کرد. کوهیار زرتشتی بود. شاید گذشته از حس رشک و جاه طلبی تحت تأثیر تمایلات زرتشتی خویش نیز قرار گرفت[10]. چه اینکه از روی قرائنی میتوان دریافت که دین مازیار ترکیبی از زرتشتیگری، آیین مزدک، شمنی و بوداییگری بود[11]. در حقیقت وی برای ظاهرسازی و جذب مردم از اقشار مختلف، ادیان گوناگونی را با یکدیگر آمیخت و از طیق التقاط ادیان، به زرتشتیگری نیز آسیبی بزرگ وارد نمود.
مازیار پس از اینکه دستگیر شد، به معتصم پیشنهاد کرد که اموالش را بگیرد و او را نکشد، اما چنین پیشنهادی مورد موافقت خلیفه واقع نشد[12]. به هر روی وقتی مازیار را به سامرا نزد خلیفه بردند، به او شراب نوشاندند، او را مست کردند و او نیز در همان حال اعتراف کرد که با افشین هم دست بود تا خلافت را از عرب بگیرند. منابع متعدد تاریخی گویای این هستند که مازیار و افشین و بابک در ابتدای امر با یکدیگر همعهد بودند[13]. هرچند در ادامه افشین به بابک و مازیار خیانت کرد. مازیار نیز پس از فریب دادن و ستم بسیار به مردمِ ستمدیده و رنجدیده به دستور خلیفه کشته شد. مرحوم استاد زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» دربارهی مازیار میگوید که هدفی جز رسیدن به مقامات عالی نداشت. ایران و ایرانی برای او بهانهای بود و تنها در پی کسب ثروت و قدرت بود و در این مسیر با وعدهی آزادی مردم را پیرامون خود گرد آورد[14]. از آنچه گفته شد روشن شد که مازیار نه تنها مرهمی بر دردها و رنجهای مردم ستمدیده نبود، بلکه به راستی نمکی بر زخمهای ملت بود. رفتارهای مازیار با مردم ایران را در منابع متعدد تاریخی میتوان یافت[15].
پینوشت:
[1]. عبدالحسیــن زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، 1381. ص 240
[2]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 239-218
[3]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 240
[4]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 240
[5]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 241
[6]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 242
[7]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 240-219
[8]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص ۲۴۴-245
[9]. عبدالحسیــن زرینکوب، ص 245-244
[10]. عبدالحسین زرینکوب، ص ۲۴۴-246-247-253
[11]. عبدالحسین زرینکوب، ص 243-244
[12]. عبدالحسین زرینکوب، ص ۲۴۶
[13]. عبدالحسین زرینکوب، ص ۲۴۷-243-218
[14]. عبدالحسین زرینکوب، ص 219
[15]. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، 1383. ص 444 و تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. ج 13 ص 5890-5930 و سید ظهیرالدین مرعشی، تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، تهران: مؤسسه مطبوعاتى شرق، ۱۳۴۵. ص 63-67 و احمد بن على ابن مسكويه، تجارب الامم، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۶۹. ج 4 ص 243-267 و ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه عباس خليلى و ابو القاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج 17 ص 133-151.
افزودن نظر جدید