گمانه ها در مورد منشا تصوف
به سادگی میتوان گفت كه: تصوف و عرفان در همهی ادیان و مذاهب و حتی مكاتب فلسفی كم و بیش وجود دارد و پس از این همه تحقیقات كه دربارهی پیداشدن صوفیگری و درویشی و عرفان انجام شده، هنوز هیچكس نتوانسته بگوید كه منشأ اصلی تصوف چیست و یا كجاست؟ این امر، به چند دلیل به وجود آمده است كه در ادامه به آن میپردازیم.
عرفان ادیان
اول اینكه - در هر یك از مذاهب و ادیان نشانههایی از زهد و پرهیزگاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا آمده است، و شاید بتوان گفت كه: یكی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب همین توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است؛ نهایت آنكه در برخی ادیان مانند دین موسوی نشانههای این مطلب اندك است، ولی در بعضی آیینها مانند مسیحیت و آیین بودایی و تائوگرایی و دیگران این مطلب قویتر است. در تورات و انجیل و كلمات مأثور از بودا (1) و لائوتسه (2) و مانی و مزدك مطالب زیادی می توان یافت كه مؤید این نكته است. البته زهد و پارسایی تنها نشانهی صوفیگری نیست و امور بسیاری در این باره به جز زهد دخالت دارد، اما پیدا شدن آن- یعنی زهد- بیشك یكی از بزرگترین انگیزههای توجه به عرفان و تصوف و مایهی دلكندن از زندگانی پرشور و شر دنیا و دل بستن به خدا و امور معنوی شد.
قراین و شواهد بسیار هست كه معلوم میكند در میان یهود از خیلی پیش آشنایی با عرفان وجود داشته است، و این میراث قدیم، اساس فكر فرقههایی شد كه بعدها عرفان قوم یهود را پختگی و كمال بخشیدند؛ و از آن جمله فلسطینیان یا فرقهی ربانیم (3) است كه تعالیم آنها در تلمود (4) جلوهگر است و نیز فرقهی یهود اسكندریه كه عرفان یهود را با روش حكیمان یونان در آمیختند. و از همه بالاتر حكمت اسكندرانی افلوطین (5) كه مظهر كاملی از عرفان، و تركیبی از حكمت افلاطون و علم كلام یهود و دیگر عوامل است. حكمت گنوسی (6) نیز نوعی عرفان به شمار میرود. و آن نیز در حقیقت عرفان شرقی پیش از روزگار عیسی است كه در اوایل تاریخ میلادی با آیین مسیحی در آمیخت و رنگ مسیحیت به خود گرفت، كه منشأ و مأخذ آن نیز - مانند مأخذ و منشأ صوفیگری اسلامی و ایرانی مورد اختلاف پژوهشگران است - و برخی از اهل تحقیق آن را از عقاید یهود پیش از روزگار عیسی، و برخی برگرفته از افكار معنوی مصریان یا ایرانیان قدیم میدانند. (7)
عرفان ترسایی نیز دنباله عرفان یهود است. و گفتهاند: ریشه و اساس این تعلیم عرفانی را در زندگانی خود مسیح و حواریان او، در روحالقدس، در انجیل یوحنا، و در اعمال رسولان میتوان یافت. گذشته از این غسل تعمید و عشاء ربانی و قیام مردگان نیز خود از عناصر عرفانی خالی نیست. (8)
دربارهی مذهب مانی (215-276م) نیز چند كلمه باید سخن گفت. مذهب مانی آمیزهای از آیینهای زرتشتی - مسیحی - بودایی و فلسفهی یونانی و اساطیر قدیم است. به عقیدهی مانی جهان از دو عنصر روشنایی و تاریكی پیدا شده، و پایهی آن بر نیكی و بدی است؛ ولی اصل چنان است كه سرانجام روشنایی از تاریكی جدا خواهد شد و بر آن پیروز خواهد گشت. وظیفهی یك مانوی این است كه این دو عنصر یعنی نور و ظلمت را از هم جدا سازد و آمیزش آنها را به هم زند. اما این كار از یك راه ممكن است و آن اینكه: وجود خویش از بدی و فسادی كه منسوب به تاریكی است، پاك كند. و از لذات این جهانی چون زن خواستن و گوشت خوردن و شراب خوردن و مال گرد آوردن و نفس پرستیدن خودداری كند چنان كه ملاحظه میكنید: كم و بیش شباهتی در اصول این دین با صوفیگری وجود دارد، و چون صوفیان اهل گزینش و التفاط بودهاند، بعید نمینماید كه برخی از اصول دیانت مذكور را گرفته باشند. (9) ولی باید جانب احتیاط را فرو نگذاشت و گفت كه: شباهت میان برخی از آیینها و كیشها دلیل تأثیر متقابل یا اخذ یكی از دیگری نیست.
دوم اینكه - «اسنی»های یهود Essenciens و پارسایان مسیحی كه آنان را «گوشهگیران» (10) نامیدهاند، و نیز جوكیان هند پیش از این دو، اصولی مشابه به هم دارند و راه وصول به عرفان را همین خشنپوشی و ریاضت دانسته و قناعت و خرسندی را نردبان معرفت خدا شناختهاند. در اسلام نیز كم و بیش همین حال بوده است. آیات گوناگون در قرآن توان یافت كه زهد و پارسایی و بیاعتنایی به امور دنیاوی را مایه خشنودی خدا از بند و سبب وصول بنده به مراتب و مقامات برتر و نزدیكی به پروردگار شمرده است. «بگو: برخورداری دنیا اندك است. آنچه نزد خداست پایدار است» یا «.. زندگانی دنیا جز بازیچهی كودكان و بازی نوجوانان چیزی نیست؛ و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری كنید پاداش شما را بدهد... الخ» (11) و بسیاری از آیات دیگر.
وآنگهی آیاتی كه دربارهی عذاب و شكنجهی رستاخیز و روز واپسین در همه كتابهای آسمانی و در قرآن جابهجا آمده، و بسیاری از حدیثها و انبوهی از اخبار درست نیز آنها را تأیید میكند، مردمان خداشناس و معتقد را از عشقها و لذتها و برخورداریهای این جهانی دور میساخت، و پیوسته میخواستند در نهایت امساك و بیاعتنایی به خوراك و پوشاك و گستراك به سر برند تا مگر از خشم و عقاب و قهر و عذاب خدا برهند. «خلفای راشدین» در آغاز اسلام خود در نهایت سادگی به سر میبردند. (12) سادگی زندگانی ابوبكر و علی(ع) و عمر و تا حدودی عثمان نشانههایی از این دل كندن از دنیا و دلبستن به آخرت است. خود پیامبر(ص)، به ویژه در روزگاری كه در مكه مردم را به اسلام دعوت میكرد روش زاهدان و پارسایان داشت و در برخی اوقات از ترس خدا به خود میپیچید و مردم را نیز بدین راه میخواند. در اثر همین تعالیم و نمونهی رفتار بود كه اشخاصی مانند «عبدالله بن عمرو بن عاص» میخواست كه همهی روزهای سال را روزه دارد، (13) و عثمان مظعون میخواست كه خود را عقیم كند (14) و زن و فرزندان را ترك گوید و به سیر و سفر بپردازد. البته پیامبر این گروه را از انجام این قبیل كارها باز میداشت و چنان كه معروف است و میدانید، همیشه میگفته است كه: «در اسلام گوشهگیری و سختی برخود نهادن نیست. (15) مثلاً عرفان هندی كه اصولاً از آن به « یوگا Yoga»تعبیر میكنند مانند ادیان هندی بر این پایه استوار است كه انسان چگونه وجود جزئی و محدود خود را در وجود كل فانی سازد؟ در عرفان اسلامی هم دین اسلام و ادیان اقوام مغلوب حتماً تأثیر گذاشته و از این رو باید گفت: اگر چه عرفان اسلامی و ایرانی شباهتهایی یا ادیان و افكار فلسفی و دینی اقوام دیگر دارد و یا اصولی از آنها برگرفته، ولی ساخته و پرداختهی اذهانی است كه نخست مسلمان بودهاند ولی از تنگ نظری و سختگیری و بیگذشتی و تعصب گریزان بودند، و بنابراین اصولی را كه از دیگران فراگرفته و گزیده و پسندیده بودند، در لباس آیهها و حدیثها و خبرهای دینی پیچیدند و از سخنان پیامبر و امامان و تابعان و یاران آنها نیز چاشنی زدند تا رنگ اسلامی گرفت و در محیط اسلامیان مورد قبول یافت.
اینها، اندكی از تاریخ سیر تصوف بوده اما اینجا باید پرسید: تصوف چگونه در اسلام پیدا شد و چرا پیدا شد؟ گفتیم كه از آغاز اسلام عدهای به علت فقر و نیازمندی به درویشی زیستند- و یا به خودی خود درویش بودند. (16)
همچنین گفتهاند كه: «اویس قرنی» پیش قصهگویان زاهد حاضر میشد و از سخنان آنها به گریه میافتاده، و آنگاه كه یاد دوزخ میكردند، اویس فریاد بر میآورد و گریه كنان به راه میافتاد و مردم در پی وی افتادند و میگفتند: دیوانه، دیوانه! (غزالی: احیاء علوم الدین، ج 4، ص 4-182، چاپ طبانه، مصر).
زیرا «هیچ رنجی بالاتر از آن نیست كه انسان بخواهد در میان گروهی دروغگو و سیاهكار همیشه راست بگوید و راست باشد.» (17) در همهی ادوار تاریخ چه در ایران و چه در خارج ایران وقتی فساد و تباهی بزرگان و كارگردانان از حد گذشه، و مردمان صاحبنظر درستكار از راهنمایی و ارشاد مستقیم مردم سودی نبردهاند و امیدی نداشتهاند و دیدهاند كه نمیتوانند با كارهای زشت و نامردمی دنیامداران و زرشناسان بسازند ناچار كنار كشیدهاند و هر یك از گوشهای فرا رفتهاند.
از این رو به قول یكی از دانشمندان «منع زراعت تریاك اگر باعث راندن اهل درد به جانب بنگ و افیون میشود از میان برد و فساد را به صلاح بدل كرد. كسی كه همان میكند، عقب ماندگی، نتیجهی افكار درویشانه است اشتباه میكند، افكار درویشانه بر اثر سختی زندگی و بیچارگی و اضطرار قوت میگیرد. (18)
مانند اینكه یكی از ارادت مندان ائمه، از امام صادق دعوت به قبول امامت كرد، ایشان فرمودند: «نه روزگار، روزگار من است و نه تو از یاران منی»؛ (19)
پایان قسمت اول
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت:
1. بودا Buddha (به معنی آگاه و بیدار) مشهور به ساكیامونی Sakyamuni (حكیم گروه ساكیا) در تولد و وفات و روزگار او اختلاف است وظن قوی بر این است كه میانه سدهی هفت تا پنجم پیش از میلاد میزیسته؛ برخی از پژوهشگران جدید تولد او را در سال 560 ق.م و عمر او را هشتاد سال یاد كردهاند. آیین وی بر این پایه است كه: زندگانی رنج است، و رنج از هوس میزاید و مهار نفس تنها راه رهاشدن از شر هوی و هوس است. كمال مطلوب رهایی از شر نفس هم عبارت از رسیدن به فنای مطلق است؛ و منظور از فنای مطلق در اصطلاح این نیست كه جسم یا روح انسانی هلاك و تباه گردد، بلكه عبارت از این است كه انسان از صفات بد و نكوهیده و خواهشهای حیوانی كه آزارندهی جان كه اوست فارغ و عاری گردد. فرق «فناء بودایی» با «فناء صوفیانه» این است كه در «فنابودایی» جنبهی متافیزیكی هیچ نیست و وقتی آدمی از شهر امیال و خواستهای ناپسند و نفسانی رها شد انسانی با فضیلت و كامل میشود؛ ولی در «فناء صوفیانه» وقتی انسان از این صفات ناپسند و نفسانی عاری و خالی شد و به اصطلاح نفس او مرد در خدا زنده میشود. یعنی: جز خدا به هیچ كس و هیچ چیز توجهی ندارد و برخلاف مرتاض بودایی، به همهی عالم عاشق میشود، زیرا همهی عالم اوست؛ بنابراین آن جنبهی بدبینی كه در تعالیم بودایی وجود دارد، در تصوف از میان میرود. (بنگرید به: « فرهنگ فلسفی »، چاپ روسیه، به كوشش ام، روزنتال و پ. یودین، چاپ 1967م؛ و دكتر قاسم غنی: « تاریخ تصوُّف » ص 75- 169، ج ا؛ و نیكلسن: « صوفیان اسلامی »، ص 7-3).
2. لائوسته (یالائودرو) Lao Tse فیلسوف چینی (حدود 600 ق.م) صاحب كتاب « طریق پارسایی » در تعالیم وی كم و بیش اصولی در منع از نفسپرستی و تربیت اخلاقی مرتاضانه آمده است.
3. عقاید اصلی این فرقه یعنی رَبّانیم (= ربّانیان) را در تلمود میتوان یافت.
4. تلمود Talmud كه در عبری به معنی تعلیم است. مجموعهی سنتهای ربانی است كه اصول دینی موسی را شرح میكند. و از دو قسمت میشنه یعنی: آموزشهای شفاهی، و گمارا Gemara تشكیل شده است. این قسمت دوم در واقع شرح قسمت اول و تفسیر آن است.
5. فلوطین یا افلوتین یا پلوتینوس Plotinus 270-205 (ق.م) فیلسوف آرمانگرای یونانی، كه در اسكندریه زاد و در رم زیست. وی پایهگذار مكتب نوافلاطونی جدید است، و افكار او بر تعلیمات عارفانه افلاطون تكیه دارد. به نظر افلوطین بزرگترین موضوع حیات انسان صعود و نیل به واحد است. و این كار به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای مادی و نفسانی مقدور است تا نیروهای روحانی قوت یابد و اندك اندك با اصل خود كه همان واحد باشد، اتحاد یابند، تعلیمات فلوطین دیالكتیك صوفیانه Mystical Dialectics را پیشرفت داد. اسل تضادها و وحدت آنها، هماهنگی و زیبایی و شر و زشتی را در جهان تحت نفوذ و سیطرهی خود میآورد. نگاه كنید به:
F. Capleston: A History Of Philosophy, Greece and Rome, P.463-75 London, I 966.
6. Gnosticism. فرهنگ فارسی معین (گِ نُ) [ یو - فا. ] (اِ.) فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفة نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است . حکمت مذکور پیش از میلاد و بعد از آن رواج داشته و پس از ظهور مسیحیت بدان دین مربوط شد ولی هم آباء کنیسه و هم روحانیون یهود آن را ارتداد شمردند. حکمت گنوسی بعد از قرن 11 تا قرن 15 م . بار دیگر متداول و فلسفة فرقه های اشتراکی شد. در بحث از طریقة گنوسی ، ما با طرحی معین از افکار سر و کار نداریم بلکه با نهضتی چند جانبه که مرتباً در تغییر است مواجه هستیم .
7. زرینكوب، عبدالحسین: « ارزش میراث صوفیه » ص 25.
8. غنی، دكتر قاسم: « تاریخ تصوف »، ص 6-203، چاپزوار، نیكسون: «عرفان اسلامی»، ص 27-10، وی منشأ عمدهی تصوف اسلامی را مسیحیت، و مذهب نوافلاطونی و حكمت گنوسی و مذهب بودا و قرآن میداند. بیش از این در این مورد سخن نمیگوییم زیرا آن خود مبحثی جداگانه است و « عرفان تطبیقی » عهدهدار بحث آن است.
9. سیدحسین تقیزاده: «مانی و دین او»، ص 76-82-93، چاپ آقای افشار؛ شهرستانی: «الملل و النحل»، ص 9-196، چاپ مصر، كیلانی.
10. Anachoretes.
11. «قل متاع الدنیا قلیل و ماعندالله باق» و «انما الحیوة الدنیا لعب و - لهو و أن یومنوا و تتقوا یوتكم اجروكم...) (سوره محمد، 47، آیهی 36.)
12. راغب اصفهانی (وفات 502 ه) در « محاضرات الادباء » چاپ بیروت، ج 4، ص 366 میگوید: «... و عمر - رضیالله عنه - رؤی علیه قمیص فیه اثناعشر رقعة و هو یخطب!» و همین راغب از قول «رجاء بن حیوة» نقل كرده است كه «همه لباسهای عمربن عبدالعزیز از اموی را در روزگار خلافت؛ از پیراهن و كفش و شلوار و قلنسوه به دوازده در هم قیمت نهادم! و قال رجاء بن حیوة: قومت ثیاب عمر بن عبدالعزیز و هو خلیفة بائنی عشر درهما؛ قمیصه و خفه و عمامته و سراویله و قلنسوته.» (ایضاً «محاضرات» ج 4، ص 366).
13. مستملی: « شرح تعرف »، ص 73، ج 1، چاپ لكهنو.
14. ارید أن اختصی...!
15. لارهبانیة فی الاسلام. ابن جوزی: « تلبیس » ص 20-219 ؛ ابنعربی: «فصوص الحكم»، ص 100، چاپ بیروت.
16. وزهدراستین نیز همین است. به قول غزالی: «لیس الزهد فقد المال، و انما الزهد و فراغ القلب عنه» یعنی: زهد و پارسایی در آن نیست كه انسان چیزی نداشته باشد، بلكه این است كه داشته باشد ولی دلش در بند آن نباشد. («احیاء علوم الدین»، ج 1، ص 28).
17. اسكاروایلد: «سالومه»، ص 130، ترجمهی فارسی.
18. مینوی: مجتبی: « نقد حال » ص 44، چاپ خوارزمی.
19. شهرستانی: «الملل و انحل»، ج 1، ص 154، چاپ مصر، به كوشش گیلانی: «كتنب جعفربن محمد الی ابی مسلم الفارسی: ما أنت من رجالی، و لاالزمان زمانی!»
دیدگاهها
حسین فاطمی
1396/01/09 - 14:32
لینک ثابت
از امام صادق دعوت به قبول
m.tavab
1396/01/17 - 08:13
لینک ثابت
مقاله بازنشر است و نویسنده آن
افزودن نظر جدید