افسانه شخصی، افسانه است یا یک ایده !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در آثار کوئلیو یکی از مفاهیم معنوی که زیاد به چشم میخورد « افسانه شخصی » است قبل از اینکه به توضیح این مفهوم بپردازیم میبایست اصطلاحاتی که در این مورد به کار میرود را مورد بررسی قرار دهیم.
اصطلاح «مکتوب» از واژههای مورد علاقه کوئلیوست؛ اين واژه در انديشههای وی يک مفهوم کليدی و محوری محسوب میشود.
کوئلیو در توضيح اين واژه میگويد: « به نظر من خداوند برای ما سرنوشتی در نظر گرفته است، افسانه شخصی ما را. چيزی که ما را به خوشبختی میرساند در اين صورت با وجود تمامی مشکلات، زندگی ما معنا دار خواهد بود. ... از لحظهای که افسانه شخصیمان را انتخاب میکنيم بايد به خاطرش بجنگيم؛ اين چيزی است که برای ما « نوشته شده »؛ ولی میتوانيم آن را فراموش کنيم و راهی را انتخاب کنيم که برای ما مکتوب نيست، بدين ترتيب « مکتوب » سرنوشت ماست؛ آن چه برای ما رقم خورده است؛ سرنوشت محتوم و حکمی غير قابل تغيير و از پيش تعيين شده ». [1]
در جملات بالا آنچه در ابتدا مورد تاکيد کوئلیوست برنامهای است که خداوند برای انسانها در نظر گرفته است. اين کلام تا آنجا که به هدفمندی انسان مربوط میشود کاملا منطقی و در خور تحسين است. چرا که خداوند انسان را بيهوده نيافريده و او را برای هدفی و غايتی به جنگ مشکلات فرستاده و انسان در فرصت کوتاه عمر خود ماموريت دارد به اين هدف که همان « پرورش استعدادها » و « تحصيل کمال » است دست يابد.
آنچه از کوئيلو پذيرفتني نيست پيوند زدن اين « برنامه » با « افسانه شخصی » است. آنچه در نوشتههای کوئلیو به هيچگونه مورد موشکافي قرار نگرفته است اين است که با کدام منطق کوئلیو ادعا میکند آنچه برای ما « نوشته شده » همان « افسانه شخصي » است؟ کدامين پشتوانه وی را بر اثبات « غايت بودن افسانه شخصی » مدد میرساند؟ خداجويان همگی در پذيرش اصل « غايت مندی انسان » با کوئلیو هم داستانند اما نبايد غافل شد که فطرت کمال طلب انسان و عقل او، فرضيه « افسانه شخصی » را به عنوان « معيار عمل » بر نمیتابد و در جستجوي دستگيرهای محکم که بتواند او را به اطمينان برساند آرام نمیگيرد.
همچنین وی برای اين مفهوم نه معياری و ملاکی عرضه ننموده است و نه تفسيری روشن و تبيينی همه فهم بر آن ارائه کرده است.
از ابهامات متعدد اين مفهوم به چند سوال بسنده میکنيم.
الف) افسانه شخصی از چه منبعی نشات میگيرد و چگونه خود را به ذهن و قلب انسان پيوند میدهد؟ آيا شرايط و اقتضائات کودکي و تربيت خانوادگی افراد در نوع و مدل اين افسانه تاثيری دارد؟ ايدههای او افکار و گفتههای پدر و مادر چطور؟ آيا آنها میتوانند افسانه شخصی فرزندشان را تعيين کند و يا جهت دهند يا اين که خداوند قبل از تولد، در روح و نفس انسانها « افسانه شخصی » را به عنوان ماموريت فردی هر کسی در صفحه جان او مینگارد؟ اگر آخرين فرض را بپذيريم بايد قائل شد که خداوند هدفی واحد و غایتی مشترک برای نوع آدمی مشخص ننموده بلکه هر کس هدف شخصي دارد و به تعداد آدميان « غايت » و « راه وصول غايت » وجود دارد. نتيجه اين که « هستی » هدف واحدی ندارد و مجموع کائنات ( از حيث هدفمندی مجموع خلقت ) بیهدف رها شده است و خداوند افقی روشن برای هستی ترسيم نکرده است.
ب) طريق فهم و « راه کشف » افسانه شخصی کدام است؟ اگر اصل وجود افسانه شخصی و صحت آن را مفروض بگيريم چگونه میتوان آن را بازخوانی نمود واز ميان نظيرها و مشابهها، آن را مکشوف نمود و در عرصه عمل مورد تعقيب قرار داد؟
آرمانهای متعدد و افقهای مختلفی فراروی انسان قرار دارد و هر کسي در مقابل خود طيف وسيعی از مطلوبها را مشاهده میکند که برای انسان جلوهگری میکنند. کدام مطلوب و کدام خواسته، « افسانه شخصی » است؟ شهرت، پول، شهوت، رفاه، مسافرت؛ کداميک افسانه شخصی محسوب میشوند؟
خبرنگار روزنامه همشهری در مسافرت کوئلیو به ايران، از وی میپرسد: مهمترين آرزوها معمولا در سه بخش است: ثروت، قدرت، شهرت.
آيا رسيدن به اينها واقعا انسان را میتواند به خدا برساند؟
کوئلیو: « من در اين باره قضاوت نمیکنم »!!!
ج) اساسیترين سوال که معنويت کوئلیو را به ابتذال میکشاند اين است که چگونه انسان با تجلي روياهايش به خدا وصل میشود؟ به راستی چه دليلی وجود دارد که با تحقق روياهای کودکی، خداوند از انسان راضی میشود و وصول به مرتبه « شهود و اشراق » حاصل میشود؟ چه اطمينانی وجود دارد که هدف هستی با تحقق روياها به سرانجام رسيده و خداوند رضايتش را به تعقيب روياها منوط نموده است؟ آيا واقعا پرداختن به آرزوها و اميال، انسان را به خدا سوق میدهد؟ آنچه جدا دهشتناک مینمايد و عرفان ترويجی کوئلیو را به يک سراب تبديل میکند و پايههای آن را بسان خانه عنکبوت سست و بیاساس میسازد « پيوند زدن رضايت حق به اميال و هواها و رؤياهای زمان کودکي » است.
اگر محور « افسانه شخصی » خواستهها و تمنيات درونی افراد باشد، روشن است با وجود مظاهر چشمگیر « شهوت، شهرت، قدرت، پول »، ایده « افسانه شخصی » هيچوقت به اهداف متعالی راهبری نمیکند و فرصت عرض اندام برای گرایش های متعالی روح پیدا نمی شود. نتیجه آن که قوای معنوی وجود انسان چند صباحی در توهم معنويت، گرد اميال زمينی میگردد و روح سرگردان آدمی هيچگاه از سراب معنويت به افق متعالی گام نخواهد نهاد.
د) کوئلیو به زعم خود تلاش میکند با به میان کشیدن برخی مفاهیم و توضیح آنها، مسیر سلوک معنوی را روشن کند و غبارهای فرونشسته برچهره افسانه شخصی را بزداید و لباس حقیقت به آن بپوشاند ولی به لغزشی بزرگتر گرفتار میشود و مفهوم مبهم « افسانه شخصی » را با مفهومی مبهمتر با عنوان « نشانهها » توضيح میدهد.
چرا ایشان، متعرض مشخصات « نشانههای حقیقی » نمیشود و آن را به تشخیص سالک وا می گذارد؟ در این فرض سوال که نشانههای حقيقی از نشانههای گمراه کننده چگونه متمايز میشوند مشکل اول معنویت مورد نظر کوئلیو است؛ اگر وی همه نشانهها را حقیقی میداند اين گفته که هرچه فرا روی سالک رخ میدهد الزاما به سمت و سوی صحيح رهنمون میسازد و همه به تحقق افسانه شخصي کمک میکنند ادعايی است بیدليل، مگر اين که همچون کوئلیو باور کنيم که با پذيرش افسانه شخصي جبر تاريخ رخ مینمايد و قدرتی پنهان سالک را حفط میکند و همه چيز در خدمت وصول به رويا واقع میشوند. نگاه جبر گرايانه کوئلیو به « تحصيل نتيجه » بعد از انتخاب « افسانه شخصي »، هيچ محملي برای قبول و دفاع ندارد.
در برابر اين سوال که « بعد از انتخاب افسانه شخصی به عنوان راه زندگي، از کجا معلوم که تعقيب روياها نتيجه بدهد؟ » کوئلیو مخاطبين خود را به « سرنوشت محتوم » و « حکم غير قابل تغيير » اميدوار میسازد که « بجنگيد و همواره به پيش بتازيد و روياهای خود را باور کنيد! »
براستي چرا کوئلیو پافشاری میکند که افسانه شخصی را به عنوان « امری مکتوب » معرفی نمايد؟ اگر خالق حکيم از خلق انسان هدفی داشته است و آن هدف هم مسلم و غير قابل اجتناب است چرا آن هدف، افسانه شخصی باشد؟ براستی کوئلیو که گاهی با دقت وسواس معماهایی را طرح و ذهن مخاطب را با سوالات ابتدایی درگیر میکند چرا سوالات اساسی و زیربنایی هستی را مورد کنکاش قرار نمیدهد؟
( وقتي « ورونيکا تصميم میگيرد بميرد » را نوشتم ناچار از خودم پرسيدم کدام کارهای ما لازم است و کدام بيهوده؟ چرا کروات میزنيم؟ چرا عقربههای ساعت در « جهت عقربههای ساعت » حرکت میکند؟ ما که سيستم ده دهي داريم چرا روز 24 ساعت و هر ساعت شصت دقيقه است؟ واقعيت اين است که بسياری از قواعدی که امروز از آنها پيروی میکنيم هيچ بنياد درستي ندارند. تا وقتي اين وضع ادامه دارد در جامعه همچنان نظامهايی ايجاد میشود که با گذشت زمان کارايی خود را از دست میدهند » [2]
آن چه با خواندن جملات بالا به ذهن هر خواننده منصفی می رسد این است که آیا ممکن نیست ایده افسانه شخصی و روح کیهانی از جمله قواعدی باشند که بنیاد درستی ندارند و در نتیجه با گذشت زمان کارایی خود را از دست بدهند؟
از مطالب بالا معلوم شد که افسانه شخصی از آنجا که مبنای محکمی و زیر بنای قابل دفاعی ندارد در منطق اسلام جایگاهی ندارد و از نظر اسلام هدف معنوی انسان روشن است و اعمالی که در این دین مقدس به عنوان شریعت نازل شده و به عنوان برنامه زندگی برای بشر عرضه گردیده است همگی اساس « افسانه شخصی » را فرو می ریزند. [3]
پینوشت:
[1]. پرسش و پاسخ، تالار حافظ شیرازی، 7/3/79
[2]. چون رود جاری باش، ص 166
[3]. برگرفته از کاوشی در معنویتهای نوظهور، ص 138 - 145
افزودن نظر جدید