آیا اجماعی در بیعت با ابوبکر رخ داده است ؟
علمای اهل سنت در کتب کلامی خویش به این مساله اذعان کردهاند که هیچ نص یا دلیلی از کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بر مشروعیت خلافت ابوبکر وجود ندارد، لذا به ناچار برای اثبات حقانیت و مشروعیت خلافت او، دست به دامان دلایل دیگری چون اجماع و عقل شدهاند حال آنکه این دلایل نیز هر یک به نوبه خود مبتلا به اشکالات متعدد و فراوانی است.
در این مقاله کوتاه به بررسی دلیل اجماع در خلافت ابوبکر میپردازیم و در پی آنیم که آیا اصلا اجماعی در بیعت با ابوبکر و خلافت وی در کار بوده است یا این که این مساله صرف ادعاست و هرگز نمیتوان آن را ثابت کرد؟
سخن ما این است که
اولا: بر طبق منابع موثق و معتبر تاریخی خود اهل سنت هیچ اجماعی در بیعت با ابوبکر در میان نبوده است، و لذا هرگز نمیتوان برای مشروعیت بخشی به خلافت وی از دلیل اجماع کمک جست.
چرا که اگر گفته شود که مراد از اجماع مذکور، اجماع همه مسلمین است، می گوییم: این اجماع هرگز محقق نشده ، چرا که در سقیفه و در هنگام بیعت با ابوبکر همه مسلمین حضور نداشتند، و اگر گفته شود که مراد از اجماع مذکور، اجماع اهل مدینه است، میگوییم: این اجماع نیز هرگز محقق نشده، چرا که در بیعت با ابوبکر در سقیفه، همه اهل مدینه نیز حاضر نبودند و فقط تعداد کمی از ایشان حضور داشتند و اگر گفته شود که مراد از اجماع، اجماع اهل حل و عقد (یعنی بزرگان و علمای صحابه) است، باز هم میگوییم: این نیز محقق نشده، چرا که امیرالمومنین (علیهالسلام) که خود افضل صحابه و مصداق اتم و اکمل عالمترین و زاهدترین افراد بودند، در آن جمع و در وقت بیعت با ابوبکر حضور نداشتند و بالاتر اینکه باید گفت در سقیفه نمایندگان همه قبایل مدینه نیز حاضر نبودند بلکه این مساله با اجتماع و اختلاف افرادی از قبایل اوس و خزرج و به عبارت دیگر میان تعدادی از مهاجرین و انصار روی داد که در میان ایشان نیز اختلافات شدیدی بر سر جانشینی رسول خدا در گرفت و در نهایت خلیفه دوم با رای شخصی خود، ابوبکر را به جانشینی پیامبر معرفی کرد.
ثانیا: اجماع بدین معناست که همه امت و یا در نهایت امر همه علمای قوم بر سر، یک مساله توافق داشته و هم رای باشند و هیچ مخالفی برای آن یافت نشود.
حال سوال ما این است که با وجود مخالفت امیر المومنین (علیهالسلام)، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و یاران و اصحاب ایشان و افرادی چون سعد بن عباده و دیگران، آیا میتوان در این مساله ادعای اجماع کرد؟ تا چه رسد اجماع را به عنوان یکی از دلایل مشروعیت خلافت ابوبکر به حساب آورد و بدان استناد کرد؟!
ثالثا: گذشته از این مطلب از برخی منابع به دست می آید که اصلا چنین اجماعی هرگز محقق نشده است، یعنی مشروعیت خلافت ابوبکر نه با شورا بوده و نه با إجماع مسلمانان، بلکه فقط و فقط با اشاره و رأی یک نفر و آن هم عمر بن الخطاب بوده و اگر چنین باشد: آیا به راستی تبعیت از یک نفر که خود در آن وقت خلیفه هم نبوده بلکه مانند دیگران، یکی از آحاد مسلمین و شهروند بلاد اسلامی شمرده می شده، بر دیگر مسلمانان، واجب و لازم است؟
و آیا اگر کسی از رای آن یک نفر تبعیت نکند ، باید مهدور الدم تلقی شود؟
آیا این یک نفر بر تمامی بشریت تا قیام قیامت قیّم بوده است؟
رابعا: بر طبق کلمات برخی از بزرگان اهل سنت اگر اجماعی هم بوده، این اجماع نه تنها مقبول نیست بلکه مورد لعنت خدا نیز هست. چنان چه ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت میگوید: «لعنة اللّه علی کل اجماع یخرج منه علی بن أبیطالب ومن بحضرته من الصحابة»، لعنت خدا بر هر اجماعی است که علی بن ابیطالب و پیروان او از صحابه از آن خارج باشند.[1]
خامسا: بر فرض که تسامحا بپذیریم امامت و خلافت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) امری انتخابی است نه انتصابی یعنی به مردم واگذار شده و خداوند امام را معین و منصوب نکرده است، میگوییم: اگر خلافت ابوبکر و بیعت با او به اجماع و اتفاق همه صحابه بوده پس چرا در برخی منابع اهل سنت آمده که عده ای از بزرگان صحابه و نزدیکان پیامبر اکرم، با خلیفه و جانشین رسول خدا بیعت نکردند، مثلا نقل شده که حضرت علی و یاران ایشان و نیز حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و افرادی چون سعد بن عباده خزرجی رئیس قبله خزرج، جزء بیعت کنندگان نبودند.
حال با همه این توضیحات، آیا واقعا اسم این مساله را میتوان اجماع امت گذاشت و بدان در مشروعیت خلافت ابوبکر استناد کرد؟!
پینوشت:
[1]. ابن حزم اندلسی، المحلی، ج 9 ص 345
افزودن نظر جدید