خدای زندانی
باب در قلعه ي ماکو
در اواخر رجب 1263 باب را در ماکو تحويل شخصي به نام عليخان دادند و او هم به دستور مرکز وي را در قلعه اي که در قله کوه و دور از آبادي قرار داشت، زنداني نمود.
نگارنده ي نقطة الکاف مدت اقامت باب را در قلعه ماکو نزديک به يک سال مينويسد و ميگويد: پس به دستور يحيي خان حاکم رضائيه او را از ماکو به چهريق برده و محبوس نمودند، عبدالبهاء مدت اقامت باب را در قلعه ي ماکو نه ماه دانسته و در مقاله سياح نوشته پس از 9 ماه او را به قلعه چهريق بردند و پس از سه ماه توقف در قلعه چهريق به دستور مرکز به تبريز آوردند.
آواره در الکواکب الدريه و اشراق خاوري در تلخيص تاريخ نبيل از ميرزا عباس پيروي کرده و نه ماه را تأييد نموده اند.
در هر صورت مدتي [1] را که باب در قلعه ماکو و چهريق محبوس بود، مشغول نوشتن کتاب بيان فارسي و عربي شد ليکن نتوانست آن را تکميل [2] نمايد و اين خود موجب گفتگو ميان بابيان و غير بابيان و همچنين بهائيان و ازليان شده است.
مسلمانان ميگويند پيروان باب، کرامت و اعجاز باب را تندنويسي دانسته و ميگويند در يک ساعت ميتوانسته چند هزار بيت بنويسد، اگر اين سخن درست بود ميبايست تأليف بيان را در کمتر از نصف روز تمام کند [3] نه سه سال و اندي طول بکشد و آخر هم به پايان نرسيده ناقص بماند.
ازليان ميگويند باب خود دانسته تأليف بيان را ناقص گذاشت و وصيت نمود که پس از وي ازل تکميل نمايد تا ثابت شود که اين دو؛ يک نفس بوده اند.
فعاليت در زندان
باب در مدت اقامتش در قلعه ماکو با رئيس زندان که عليخان نام داشت سازش کرد و عليخان به دولت متبوع و ملت خود خيانت ورزيده باب را در قلعه آزاد گذاشت هر کسي ميخواست پيش او ميرفت و به هر کسي ميخواست نامه مينوشت و شب و روز مشغول فعاليت بود.
اشراق خاوري اين جريان را از اعجاز باب دانسته و افسانه هائي در پيرامونش ساخته است ولي کيست که نداند خيانت يک مأمور دولت نيازي به کرامت و اعجاز ندارد و با يک وعده ي دروغي ميتوان او را به اين کارها واداشت. از قديم گفته اند دروغگو طمع کار را مي فريبد.
اشتباه دولت وقت درباره باب
باب در قلعه چهريق محبوس و از ديدار احباب به ظاهر محروم بود با نوشتن کتاب بيان خود را سرگرم ميساخت، گاهي با ديدن خوابهاي آشفته و پريشان از آتيه خود نگران و بيمناک ميشد و زماني دلخوش ميداشت، چشم اميد بر آينده درخشان خيالي خود ميدوخت. روزها و شبهاي تيره و سنگين زندان را يکي پس از ديگري پشت سر گذاشته و به انتظار سرآمدن دوران محروميت دقيقه شماري ميکرد.
دستياران خيال پرور و سوداگرش، مانند ملاحسين بشرويهاي (باب الباب) حاج ملا محمدعلي بارفروش (قدوس) ، قرةالعين، پسران ميرزا بزرگ نوري (بهاء ازل و کليم) و غير اينها با شور و شوق توصيف ناپذير سرگرم تحريک و تهييج مردم بودند.
هرج و مرج اوضاع عمومي ايران و سر رشتهداري حکمرانان نالايق و از خودراضي، شيرازه ي امور کشور را از هم گسيخته بودند و زمينه مساعدي براي دخالت همه جانبه سياستهاي استعماري فراهم ساخته بود.
استعمارگران غارتگر بنا به روش هميشگي خود که دامن به هر آتش انقلاب و بلوا ميزنند با تمام نيرو ميکوشيدند، مردم بيچارهي از همه جا بي خبر را به عناوين گوناگون به جان هم انداخته و سرگرم کارهاي غلط و بي اساس نمايند تا بهتر بتوانند ثروت ملي و ذخاير گرانبهاي خدادادي را بدون کوچکترين زحمت و مقاومت ملي از چنگشان ربوده و به يغما برند.
محمد شاه و حاج ميرزا آقاسي خطر را احساس کرده بودند ولي مبارزه با همه ي مشکلات و سر و سامان دادن به اوضاع را درخور توانائي خود نميديدند، ناچار در حوادث جاريه کشور و پيش آمدهاي نابهنگام با شتابزدگي و بدون کوچکترین دورانديشي ،فراميني صادر مينمودند و اينگونه دستورهاي زيانبار خود مشکلي بر مشکلات ميافزود.
از جمله ي اين سياستهاي غلط رويه اي بود که درباره ي باب و بابيان پيش گرفتند. حتما اگر باب را آزاد ميگذاشتند و مردم ميتوانستند با وي ملاقات کرده و سخنانش را بشنوند رفته رفته دانسته ميشد که اين مهدي موعود يا پيامبر تازه به دوران رسيده يا خداي از عرش فرود آمده هيچ بهره اي از فضل و کمال ندارد و تنها مزيتش بر ديگران اين است جملاتي از عربيهاي غلط مي سازد و بسا مهملاتي ميبافد، قهرا مشت او باز ميشد و زمينه تبليغ و ماجراجوئي وي به کلي از بين ميرفت.
اگر ترديدي در گفته ما داريد اين شما و اين مشتي از سخنان باب:
«الحمد لله الذي قد اظهر ذاتيات الحمدانيات باطراز طرز الطراز الطرزانية و اشرق الکينونات اللذاتيات باشراق شوارق شراقية و الاح اللذاتيات البازخيات بطوالع بدايع وقايع منايع مجد قدس متناعية و اظهر انوارنيات متلائحات بظهورات آيات فردانية، استحمده حمدا ما حمده احد من قبل و لا يستحمده
احد من بعد حمدا اطلع و اضاع و تشعشع و اشرق و انار و برق فابار فارتفع و تسطع فامتنع حمدا شراقا ذو الاشتراق، براقا ذو الابتراق شقاقا ذو الاشتقاق رقاقا ذو الارتقاق براقا ذو الارتياق رفاقا ذو الارتفاق حقاقا ذو الاحتفاق سباقا ذو الاستباق فراقا ذو الافتراق حداقا ذو الاحتداق علاقا ذو الاقتداق.
مردم هر چه ساده لوح باشند با اين مهملات کسي را امام يا پيغمبر نميدانند تنها آن زندانها و تبعيدها بود که باب را در انظار برخي، امام مظلوم يا پيغمبر محکوم جلوه داد و کار را به جائي رسانيد که انقلاباتي به وقوع پيوسته و خونها ريخته شد.
پاورقی:
[1] سه سال و اندي.
[2] باب که بنا داشت بيان را نوزده واحد و هر واحد را نوزده باب قرار دهد بيش از باب دهم از واحد نهم نتوانست بنويسد.
[3] برحسب صفحات بيان چاپي که 408 صفحه و هر صفحه 19 بيت ميباشد جميع نوشته باب معادل 7752 بيت ميشود.
افزودن نظر جدید