نکنه ناخاسته آبجوش زمین ریختی؟بچه هاشونو اذیت کردی دارن انتقام میگیرن جن با بسم الله میره من نامزد کرده بودم نصفه شب لبای نامزدم تکون میخورد گفتم بسم الله رفتن انگار نبودن خانواده ی نامزدم با موی من منو دعایی کردن تا زنش شم انگار دو تا شخصیت داشتم از درون کشمکش داشتم جن بعد انجام ماموریتش و بعد بدبخت کردنم رفت الانم جدا شدم ولی توی حموم صدام میکنن منم میگم بله و میرن یه گردنبند نقره که یاقوت و زمرد داره انداختم دیگه صدام نکردن فعلا میترسم برم حموم