دست آورد ايرانيان از حمله اعراب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در این نوشتار به بطلان ادعای نویسندگان ضد دین که می گویند: «ایرانیان هیچ بهره ای از حمله اعراب به کشورشان نبردهاند»؛ میپردازیم.
مقدمه:
حال بررسی مینماییم که ایرانیان چه بهره ای از هجوم اعراب داشتهاند؟ نویسندگان ضد اسلام در جواب به این سؤال می گویند: «حمله اعراب مسلمان به کشور ما ایران، هیچ دستآوردی برای ایرانیان، جز شکست غرور آنها و از بین بردن دستآوردهای مادی و معنوی آنها نداشته است. سخن از خدمات متقابل، حرف نادرستی است، اصلاً هیچ خدمت متقابلی نبوده است. اگر هم خدمتی بوده از طرف ایرانیان بوده است؛ اما اعراب جز از بین بردن حس استقلال خواهی ایرانیان و عادت دادن آنها به بردگی، هیچ خدمتی به ما ایرانیان نکردهاند. یکی از دستآوردهای ایرانیان از اسلام، خرافات بوده است. ایرانیان 1400 سال است که دینی خرافی را پذیرفتهاند». پیش از این درباره ویرانگری اعراب در ایران، سخن گفتیم و نادرستی آنرا به اثبات رساندیم. در اینجا به برخی از خدمات اسلام به ایران، که البته زمینه آن را حمله اعراب فراهم کرده، اشاره میکنیم.
خدمات اسلام به ایران
اگر انسان بخواهد در رابطه با یک چیز یا کسی قضاوت کند، شایسته است مجموعه نقاط مثبت و منفی آن را کنار هم گذارد و سپس نتیجه گیری کند. اما کسانی که ورود اسلام به ایران را فاجعه میدانند، تنها به نقاط منفی، آن هم با بزرگ نمایی و آمیخته به دروغ، اشاره کردهاند. شکی نیست که ورود اعراب به ایران بعضاً باعث بروز مشکلاتی برای ایرانیان شده است؛ ممکن است حتی افرادی هم بی گناه کشته و یا از شهر و دیار خویش آواره شده باشند؛ اما ما باید به صورت کلی ببینیم آیا ورود اسلام به ایران فاجعه بوده یا بر عکس، به قول شهید مطهري (ره) همانند آبی گوارا در گلوی تشنه کامكام [1] بوده است؟ ما وقتی شرایط زندگی ایرانیان پیش از اسلام را با شرایط زندگی آنها بعد از ورود اسلام میسنجیم میبینیم به جز عده معدودی از ایرانیان یعنی همانهایی که سایر ایرانیان را به بند کشیده بودند و به آنها ظلم و ستم میکردند، شرایط برای سایر ایرانیان بسیار بهتر شده است.
خروج از زیر بار ظلم و ستم
توده مردم در نظام طبقاتی ساسانی از بسیاری از حقوق انسانی خویش بی بهره بودند. جنگهای مستمر و طولانی بین ایران و روم که فشار عمده آن بر طبقات پایین دست جامعه بود، سبب نارضایتی مردم را فراهم آورده بود. توده مردم که زیر فشار مالیاتی سنگین و تحمیل قوانین مذهبی، حقوقشان لگدمال شده بود، از حکومت و فرمانروایان ساسانی بسیار ناراضی بودند.[2] عامه مردم که از حقوق خویش محروم بودند، برای اضمحلال و سقوط امپراتوری ساسانی لحظه شماری میکردند.[3] مردمی که حق نداشتند خواندن و نوشتن یاد بگیرند، و اجازه نداشتند طبقه اجتماعی خویش را عوض کنند، با ورود اسلام به ایران و برداشته شدن فاصلهها، حقوقشان به رسمیت شناخته شد. یکی از دستآوردهای ایرانیان پس از پذیرش اسلام، این بود که از زیر یوغ اقدامات ناروای مغان و دستورات بسیار دشوار و طاقتفرسای دین زرتشتی خارج شدند.
خودکامگیها و اقدامات ناروای مغان در پیچیده ساختن مبانی دین زرتشتی، مردم را از این دین بیزار ساخته و آنان را آماده پذیرش اعتقادات دیگری کرده بود.[4] در واقع مهمترین عامل شکست حکومت ساسانی، نارضایتی مردم از وضع دولت و آئین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان بوده است.[5] شهید مطهری پس از نقل ادعای "محمد قزوینی" مبنی بر اینکه «ایرانیانِ خائن و عرب مآب به محض این که حس کردند در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده... خود را به دامان عربها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنان نشان دادند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی... دعوت کردند»، مینویسد: «مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آنکه باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟... آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آئینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان میدانستند؟»[6] رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان، سبب شد که درباره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت میکردند، حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزلهی نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد».[7]
دست یابی به پیشرفتهای علمی و رشد مراکز علمی و فرهنگی
با ورود اسلام به ایران، با توجه به اهمیتی که دین اسلام به کسب علم و دانش داده بود، در بسیاری از شهرهای ایران کانونهای علمی بزرگی تشکیل شد و ایرانیان در بسیاری از علوم به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافتند. این رشد علمی و فرهنگی به هیچ عنوان قابل مقایسه با قبل از اسلام نیست. در ایران قبل از اسلام تنها مرکز علمی که میتوان از آن سخن گفت، «جندی شاپور» است. در این مرکز علمی نیز اغلب دانشمندان، غیر ایرانی بودند. اغلب اساتید این مرکز علمی، مسیحیان نسطوری بودند.[8] در حالی که بعد از اسلام این ایرانیان بودند که به بالاترین مراحل پیشرفت و علم دست یافتند و مراکز علمی و فرهنگی بسیاری در بیشتر شهرهای ایران ایجاد شد. بیت الحکمه، دارالعلم ها، نظامیهها، مدارس مختلف، بیمارستانهای آموزشی، حوزههای علمیه، مکتبخانهها و رصدخانههای مختلفی که در شهرهای ایران ساخته شد، همگی مربوط به بعد از اسلام است.
بزرگترین دانشمندان ایران در زمینه علوم مختلف مربوط به بعد از اسلاماند. در علم پزشکی بزرگانی چون "علی بن ربن طبری" نویسنده کتاب «فردوس الحکمه»، "علی بن عباس اهوازی" نویسنده کتاب «کامل الصناعه»، "محمد بن زکریای رازی" نویسنده دو کتاب مهم «طب منصوری» و «الحاوی»[9] و همچنین "ابو علی سینا" نویسنده کتاب «القانون فی الطب» که بیش از 30 بار کتابش به زبانهای اروپایی ترجمه شده و مدت هزار سال بر صحنه پزشکی جهان حاکم بوده، افتخار ایرانیان مسلمان هستند. ما در علم ریاضی افرادی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، ابوالوفای بوزجانی، غیاث الدین جمشید کاشانی و عمر خیام نیشابوری را داریم که مشابه این افراد در جهان یا وجود ندارد و یا اندک است. در علوم دیگر مثل نجوم، تاریخ و غیره هم، چنین وضعیتی است.[10] دکتر زرینکوب در این باره مینویسد: «آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه میکرد، با توصیه مسلمین به «راه وسط» توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد، این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روزبه روز در آن بیشتر غرق میشد، هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع میکرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستینیان، اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیای معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود، اسلام نفخهی تازهای دمید، چنان که با ایجاد دار الاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود -نه شام و نه عراق- تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را. و ثمره این درخت شگرف که نه شرقی بود و نه غربی، بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد».[11] اگر حمله اعراب نبود و حصاری که موبدان کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در پس آن محبوس کرده بودند، دیگر افرادی چون بوعلی و خیام و رازی و دیگران نبودند تا این چنین به فرهنگ و تمدن این مرز و بوم خدمت کنند.
پذیرفتن اسلام به عنوان دین برتر
یکی دیگر از دستآوردهای ایرانیان پذیرش دین اسلام و مبانی ارزشمند اسلامی بود. دین زرتشتی در دوره ساسانی با خرافات و مسائلی خشک و غیر قابل تحمل همراه شده بود. در کتاب «مزدیسنا و ادب پارسی» آمده است: «در یکی از بخشهای اوستای ساسانی ... تفصیلی در باب پرستش آتش آمده است: آتشکده پر از بوی کندر و دیگر مواد معطر بود. یک تن روحانی برای اینکه از نفس خود آتش را نیالاید دهان بندی بسته و آتش را با قطعات چوبی که با مراسم مذهبی تطهیر شده بود، مشتعل نگاه میداشت. این چوب غالباً از نباتی موسوم به «هذانه اپتا» بود. باری، آن روحانی دم به دم به وسیله دسته چوبی که برسمه (برسم) میخواندند و مطابق آداب خاص بریده میشد، آتش را به هم میزد و مشتعل میداشت و ادعیه معینی را تلاوت میکرد. سپس روحانیون «هئومه» (هوم) نثار میکردند. در اثنای تلاوت ادعیه یا سرودن اوستا روحانیان شاخه نبات «هئومه» را پس از تطهیر در هاون میکوبیدند و...».[12] شهید مطهري (ره) که بخشی از رسم و رسومات آئین زرتشتی را از کتابهای متعدد بیان کرده مینویسد: «آری، این است قسمتی از مراسم و تشریفات تعظیم و تقدیس آتش در میان زردشتیان ... مایلم تو خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره این مراسم بیاندیشی، ببینی خرافیتر از اینها هم کاری در جهان هست؟ آن وقت مقایسهای کن اینها را با عبادات اسلامی: با نماز اسلام، با اذان اسلام، با جمعه و جماعت اسلام، با حج اسلام، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام، با مضامین اذکار و اوراد و تسبیحها و تحمیدهای اسلامی. آنگاه ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! و سپس ببین آیا مردم ایران حق داشتند که با آشنا شدن با تعلیمات اسلامی یکباره به همه اینها پشت کنند یا نه».[13]
در دوره ساسانیان خرافات و اوهام دیگری نیز وارد دین زرتشتی شده بود. به عنوان نمونه با این که زرتشت، جسم بودن را نسبت به خدا نفی کرده بود، ولی خدا در دوره ساسانی رسماً دارای شکل و شمایل و ریش و عصا و ردا خوانده میشد.[14] "کریستن سن" نقش رستم را این چنین شرح میدهد: «اورمزد تاجی کنگره دار بر سر نهاده است و گیسوان مجعدش از بالای سر و میان تاج پیداست. حلقههای گیسو و ریش دراز و مربع او هیئتی بسیار عتیق دارد، لکن از حیث لباس چندان با شاه متفاوت نیست، او نیز نوارهای چین خورده دارد که از تاجش آویخته است. زین و برگ اسبان (اسب خدا و اسب شاه) یکسان است، فقط لوحی که در قسمت مقدم زین شاه نهادهاند منقش به سر شیران برجسته است اما زین اسب اورمزد دارای نقش گل است».[15] در دوره ساسانیان آتش پسر اهورامزدا شناخته میشود.[16] در یسنا 25 بند 7 آمده است: «آذر پسر اهورامزدا را میستاییم، تو را ای آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستی ما میستاییم، همه اقسام آتش را میستاییم».[17] ایرانیان به محض آشنایی با اسلام و اندیشههای اسلامی به شدت طرفدار آن شدند و در راه اسلام بزرگترین مجاهدتها را هم داشتهاند.
غنای زبان فارسی
پیش از این اشاره کردیم که غنای زبان فارسی، در امتزاج با زبان عربی، یکی دیگر از دستآودهای ورود اعراب مسلمان به ایران بوده است. «زبان پر مایه عربی با امتزاج با زبان لطیف فارسی توسط سخنورانی چون سعدی و حافظ و... به حد تعالی خود رسید و به عنوان زبان علمی و ادبی ایران زمین معرفی گردید».[18] راه یافتن بسیاری از واژههای عربی، در فارسی نوین است که این زبان را از نظر ادبیات، نیرویی بخشیده و آن را جهانگیر کرده است.[19]
"تقی زاده" در خطابه «تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته» به نقل آقای دکتر "معین" در کتاب مزدیسنا و ادب پارسی چنین میگوید: «اسلام ... آیینی نو، دارای محاسن و اصول و قوانین منظم آورد، و انتشار اسلام در ایران روح تازه و ایمان قوی تر دمید که دو مایه مطلوب نیز بر اثر آن به این دیار آمد: یکی زبان بسیار غنی و پرمایه و وسیع یعنی عربی بود ... این زبان وقتی که به ایران آمد و به تدریج با زبان لطیف و نغز و دلکش آریایی و تمدن ایرانی ممزوج و ترکیب شد و جوش کامل خورد و به وسیله سخنوران بزرگ ایرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن سکه فصاحت کم نظیر خورد، برای ما زبانی به وجود آورد که لایق بیان همه مطالب گردید و نماینده درخشان آن سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امثال آنها هستند ... دیگری علوم و معارف و تمدن بسیار عالی پرمایه ای بود که به وسیله ترجمههای کتب یونانی و سریانی و هندی به زبان عربی در مشرق اسلامی و قلمرو خلافت شرقیه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بین مسلمین آشنا به زبان عربی و بالخصوص ایرانیان انتشار یافت».[20]
دکتر "ولایتی" معتقد است: «زبان فارسی دومین زبان جهان اسلام و اولین زبان عرفان و ادب اسلامی است. این زبان به خصوص در حوزه عرفان حرف اول را می زند. بنابراین این زبان ضمن خدمت به اسلام، هویت مستقل ایرانی را حفظ کرده است و این به هم آمیختگی، چیزی است که به صورت طبیعی و خواست مردم ایران انجام گرفت».[21] در ایرانِ بعد از اسلام، شاعر نامداری نیست که ارادت خویش را به اسلام و آموزههای اسلامی بیان نکرده باشد. فردوسی شاعر پر آوازه ایران که به عنوان احیا کننده زبان فارسی نیز معروف است، در اشعار خویش ارادت خویش را به اسلام و اهل بیت این گونه اعلام کرده است:
منم بنـــده اهل بیــت نبــی
ستاینــــده خاک پاک وصـی
اگر چشم داری به دیگرسرای
به نزد نبی و علی گیر جای
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
نباشد جز از بی پدر، دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش.[22]
استقلال ایرانیان
یکی از سخنان نادرستی که نویسندگان ضد دین روی آن تأکید کردهاند این است که ایرانیان پس از حمله اعراب، حس استقلال خواهی خویش را از دست دادند و به بردگی عادت کردند. در پاسخ به این اظهارات نادرست باید گفت غیر از قرن اول و دوم هجری که ایرانیان تحت سلطه اعراب بودند، از این زمان به بعد استقلال خواهی ایرانیان شروع شد و دولتهای مستقل بسیاری در ایران تشکیل شد که شاید اولین آنها طاهریان باشند. از دیگر دولتهای مستقل در ایران میتوان به صفاریان، علویان، آل بویه، سامانیان و... اشاره کرد؛ اما نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که همه این دولتهای مستقل ایرانی هرگز به اسلام پشت نکردند بلکه با تمام توان در راه گسترش اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی کوشیدند. شهید مطهری در این باره چه خوش مینویسد: «غیر از همان یکی دو قرن اول همیشه ملتهای غیر عرب پرچمداران اسلام بودهاند».[23]
نتیجه گیری
نویسندگان ضد دین و بی انصافی که ورود اسلام به ایران را مورد بررسی قرار دادهاند، از روی عناد و دشمنی با اسلام، تنها به پارهای از نقاط منفی این جریان اشاره کردهاند که در مقایسه با جنبههای مثبت ورود اسلام به ایران، بسیار ناچیزند. نویسندگان ضد دین، با آمیختن مطالب راست و دروغ تلاش بی ثمری را در منفی جلوه دادن ورود اسلام به ایران داشتهاند؛ در حالی که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید بگوییم: ورود اعراب مسلمان و به طور کلی ورود اسلام به ایران، برای ایران و ایرانی بسیار مفید و با برکت بوده است. خروج از زیر یوغ ظلم و ستم دوره ساسانی، دستیابی به پیشرفتهای علمی و رشد عظیم مراکز علمی و فرهنگی و غنای زبان فارسی و... از جمله مواردی هستند که میتوان به آنها اشاره نمود.
کتابنامه:
1) براون، ادوارد؛ تاریخ ادبی ایران، ترجمه: علی پاشا صالح، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1356.
2) زرینکوب، عبدالحسین؛ تاریخ مردم ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ چهارم، 1373.
3) زرینکوب، عبدالحسین؛ کارنامه اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ سیزدهم، 1387.
4) فرای، ریچارد نلسون؛ میراث باستانی ایران، ترجمه: مسعود رجبنیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1386.
5) فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، به کوشش: سعید حمیدیان، تهران، قطره، 1375.
6) کریستن سن، آرتور؛ ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1387.
7) مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.
8) معین، محمد؛ مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 2535.
9) نفیسی، سعید؛ تاریخ اجتماعی ایران، تهران، کتاب پارسه، چاپ اول، 1388.
10) وکیلی، هادی؛ تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.
پی نوشت:
[1] . «اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنه ای فرو رود، یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ریخته شود». خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 583
[2]. ایران در زمان ساسانیان، ص 651
[3]. تاریخ مردم ایران، ص 537-536.
[4]. تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا پایان امویان، ص 28
[5]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 89
[6]. همان، ص 90
[7]. تاریخ ادبی ایران، صفحه 299
[8]. تعامل اسلام و ایران، ص 13
[9]. این کتاب در 24 مجلد در بمبئی هند منتشر شده است.
[10]. تعامل اسلام و ایران، ص 14
[11]. کارنامه اسلام، ص 13
[12]. مزدیسنا و ادب پارسی، ص 300
[13]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 229
[14]. همان، ص 188
[15]. ایران در زمان ساسانیان، ص 261 در «نقش رجب» و «طاق بستان» نیز نقش خدای زرتشتی رسم شده است.
[16]. ایران در زمان ساسانیان، ص 156 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص 276
[17]. ایران در زمان ساسانیان، ص 167 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص 276
[18]. تعامل اسلام و ایران، ص 150، به نقل از «پرتو اسلام» ترجمه: فجر الاسلام.
[19]. میراث باستانی ایران، ص 400
[20]. مزدیسنا و ادب پارسی، ص 16
[21]. تعامل اسلام و ایران، ص 17
[22]. شاهنامه فردوسی، ج 1، ص 18-20.
[23]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 65
منبع: پژوهشکده باقرالعلوم
دیدگاهها
سلمان
1393/08/07 - 00:57
لینک ثابت
من همه تعجبم از این نوع مباحث
رضوان
1393/08/08 - 05:37
لینک ثابت
اسلام ندای رهایی ملتی بود که
سلمان
1393/08/09 - 01:46
لینک ثابت
آیا خوانده ای که حضرت شعیب دو
وحیدباقززاده
1393/08/09 - 09:02
لینک ثابت
سلام. اولاً شعیب نبود. یعقوب
سلمان
1393/08/10 - 00:21
لینک ثابت
به خطای خودم در اشتباه پیش
ایرانی
1394/07/12 - 11:59
لینک ثابت
تا کی تحریف تاریخ؟
saman
1394/07/12 - 12:45
لینک ثابت
سلام. به جای فحاشی و عصبانیت
مت
1395/02/15 - 12:31
لینک ثابت
مقاله بسياربسيار سخيف و بي
اردوان
1395/02/15 - 14:14
لینک ثابت
برخلاف كورش پرستان كه به
محمد
1395/03/25 - 06:01
لینک ثابت
اقایی که میگی اعراب هیچ ربطی
bardia
1395/04/12 - 19:17
لینک ثابت
سلام، اسلام مبانی هستی
افزودن نظر جدید