تعاريف مختلف بزرگان صوفيه از شريعت، طريقت و حقيقت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تنوع تعاريفي که صوفيان از اين اصطلاحات به دست داده اند، به گونه اي است که به سختي مي توان اختلاف ميان آنها را ناديده گرفت. به منظور آشنايي با برخي از تعاريفي که در مورد شريعت، طريقت و حقيقت گفته شده است، برخي از آن تعاريف را از نظر مي گذرانيم.
1-از سخنان هجويري چنين بر مي آيد که گويا شريعت به معناي گفتار زباني است و حقيقت به معناي تصديق قلبي، يا دست کم، شريعت با گفتار زياني پيوند مي خورد و حقيقت با پذيرش دروني؛ چنان که در رد کلام کساني که هيچ گونه تفاوتي را ميان اين دو نمي پذيرند، مي گويد:«دليل بر آنکه شريعت اندر حکم از حقيقت جداست، آن است که تصديق از قول جدا است».[1]
2-همين نويسنده نام آور در ادامه تعبيري به کار مي گيرد که به تعريفي نوين مي ماند، به تفسير معناي پيشين. بر اساس اين تعريف، آنچه گوهر اديان آسماني است و نسخ آن روا نيست، حقيقت نام مي گيرد و آنچه از زماني تا زماني ديگر تفاوت مي يابد، شريعت خوانده مي شود:«حقيقت عبارتي است از معنا که نسخ برآن روا نباشد و از عهد آدم تا فناي عالم حکم آن متساوي است، چون معرفت حق... و شريعت عبارتي است از معنا که نسخ و تبديل بر آن روا بود.»[2]
3-عبد الکريم قشيري بي آنکه نامي از طريقت بياورد، شريعت را با بندگي و پرستش خداوند پيوند مي زند و حقيقت را با کشف و شهود عرفاني؛ چنانکه مي گويد:«شريعت امر بود به التزام بندگي و حقيقت مشاهدت ربوبيت بود. ... شريعت به تکليف خلق آمدست و حقيقت خبر دادن است از تصريف حق. شريعت پرستيدن حق است و حقيقت ديدن حق. شريعت قيام کردن است به آنچه فرمود و حقيقت ديدن است آن را که قضا و تقدير کردست.»[3]
از شبلي نيز سخني آورده اند که در آن، ميان پرستيدن(شريعت) و ديدن(حقيقت)، حلقه(طلبيدن) را مي افزايد و آن را طريقت نام مي نهد. «شريعت آن است که او را پرستي و طريقت آن است که او را طلبي و حقيقت آن است که او را بيني».[4]
4-نجم الدين رازي شريعت و طريقت را به تربيب به معناي اعمال ظاهري و باطني مي داند. وي به "حقيقت" همچون هدف نهايي اين دو گونه اعمال مي نگرد و صدر المتالهين شيرازي در رويکردي مشابه، چنين تفسيري از آن به دست مي دهد:«پاکسازي جهت والاي نفس و قوه عقلي از باورداشت هاي فاسد و ناداني».[5]
5-شيخ محمد لاهيجي شارح معروف منظومه گلشن راز، شريعت را با احکامي برابر مي داند که «شامل احوال خواص و عوام بوده، جميع امت در آن شريک باشند»؛ اما طريقت «سيري است مخصوص به سالکان راه اله» که در پايان به ظهور در ذات حق مي انجامد.[6]
6-سيد حيدر آملي از ميان تعاريف گوناگون اين سه اصطلاح، بر تعريفي تاکيد مي ورزد که بر پايه آن، شريعت به معناي آن است که آدمي به سخنان انبياء دل ببندد و آن را در عمل خويش به کار گيرد. طريقت آن است که رفتار و خلق و خوي آنان را الگوي خويش سازد و حقيقت به معناي اينکه با کشف و شهود دروني به مشاهده حالات و مقامات آنان بپردازد.[7]
شيخ عزيز نفيسي نيز با استناد به حديث «الشريعه اقوالي و الطريقه افعالي و الحقيقه احوالي»[8] که به پيامبر صل الله عليه و آله نسبت داده شده است، گفته:«اي درويش! هر که قبول مي کند آنچه پيغمبر گفته است، از اهل شريعت است و هر که مي کند آنچه پيغمبر کرده است، از اهل طريقت است و هر که مي بيند آنچه پيغمبر ديده است، از اهل حقيقت است.»[9]
7-در ديباچه دفتر پنجم مثنوي، اين سه واژه به ترتيب با علم و عمل و رسيدن به مقصد همانند گشته اند. مولوي در اين باره از مثالهايي گوناگون بهره مي گيرد و براي نمونه، شريعت را همچون آموختن علم کيميا مي داند و طريقت را با کاربرد اين شيوه و مس را به کيميا ماليدن همسان مي کند. در نظر وي حقيقت همچون تبديل شدن به طلاست.[10]
در نتيجه کساني که قرار است در مورد شريعت، طريقت و حقيقت صوفيانه سخن به ميان بياورند، بايد دقت نظر به معاني مختلفي که از سوي بزرگان صوفيه در اين باره بيان شده، داشته باشند.
منابع:
1-کشف المحجوب، ص 449
2-همان، ص 499
3-ترجمه رساله قشيريه، ص 127
4-تذکره الاولياء، ص 633
5-عرفان و عارف نمايان، صص 128 و 129
6-مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، صص 290 و 291
7-اسرار الشريعه، ص 9؛ طرائق الحقايق، ج 1، ص 57
8-عوالي اللئالي، ج 4، ص 124 و 125
9-مقصد الاقصي(ضميمه کتاب اشعه اللمعات)، ص 214
10-مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ديباچه
دیدگاهها
آشنای غریب
1393/02/06 - 18:16
لینک ثابت
با سلام. فکر کنم شرط انصاف
m.tavab
1393/02/24 - 08:10
لینک ثابت
با سلام و تشکر
افزودن نظر جدید