روش شناخت و نقد مبنایی در مکاتب و فرقه ها
برای نقد مکاتب مختلف دو روش داریم: اول، نقد آموزه های آن مکتب به صورتی که مثلاً با مقایسه یک آموزه با مبانی عقل یا وحی، تعارضش مشخص می شود. دوم، مبانی یک آموزه نقد شود؛ مثلا آموزه(الف) بر اساس مبانی و پیش فرض های مبتنی بر بحث(ب) شکل گرفته است، حال وقتی مبنای (ب) را نقد می کنیم لازمه اش نقد آموزه (الف) است.
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ برای نقد مکاتب و فرقه های انحرافی دو روش نقد داریم. 1. می توانیم خود آموزه فرقه را نقد کنیم. 2. یا مبانی آموزه فرقه را نقد کنیم. آموزه های هر مکتب و آئینی مبتنی بر یک سری مبانی است و شناخت دقیق یک مکتب، زمانی محقق می شود که بتوانیم مبانی آموزه ها، اعمال و عقاید یک مکتب را بشناسیم.
برای شناخت یک مبنای پایه و اصلی در یک مکتب چند راه وجود دارد:
1. مؤسس مکتب یا سردمداران یک فرقه تصریح کنند که مبنای(الف) را پذیرفته ایم یا مبنای(ب) را رد می کنیم. مثلاً کارلوس کاستاندا مؤسس عرفان سرخ پوستی مدعی است برای کمال، باید به مصرف مواد مخدر پرداخت. یا استاد خود را یک جادوگر (شمن قبیله) در برزیل به نام «دون خوآن» معرفی می کند. پس در عرفان سرخپوستی کارلوس کاستاندا جادوگری و مواد مخدر به رسمیت شناخته می شود و جزو مبانی اصلی آن است.
2. با تحلیل اعمال و آموزه ها و عقاید یک مکتب متوجه می شویم این آموزه مرتبط با نتیجه یک مبنای خاص می باشد. مثلاً «اوشو» مؤسس مکتب مدیتیشن های رقص و سکس، معتقد است بايد احساساتمان را فراموش كنيم. مانند حيوانات زندگی كنيم، نه منعی داشته باشيم، نه ازدواج كنيم و همواره نبايد قانونی داشته باشيم. هيچگاه فكر درست و غلط بودن امور نباشيم. این سخن نشان می دهد مبنای نظریه تکامل داروین با گرایش حیوانی(مادی) و غیر الهی بر عقاید و تفکرات اوشو حاکم است و این مبنا یکی از علل ایجاد انحرافات مختلف در مباحث اوشو می باشد. داروین یکی از افرادی است که باعث شد مقام الهی و آسمانی انسان پایین بیاید و انسان حیوانی باهوش تر ولی در کنار سایر حیوانات معرفی شود.
3. با دقت در یک آموزه متوجه می شویم که این آموزه (ب) لازمه مبنای (الف) می باشد. مثلاً قانون جذب در فلسفه اندیشه نوین، باوری است شبه علمی که طبق آن با تمرکز بر افکار منفی یا مثبت، مردم میتوانند تجربههای مثبت یا منفی را به زندگی خویش و یکدیگر وارد آورند و آن را تجربه کنند. از اینجا متوجه می شویم لازمه این آموزه قانون جذب این مبنا است که مردم و افکارشان هر دو از انرژی ساخته شدهاند و طبق قاعده «انرژیهای همانند، همدیگر را جذب میکنند» شخص میتواند سلامت و روابط شخصی خویش را ارتقا بخشد. باور به فرضیه جذب، مبتنی بر این ایده است که مردم و افکارشان از انرژی خالص ساخته شدهاند و از آنجا که «انرژیهای مشابه یکدیگر را جذب میکنند» شخص میتواند با افکار مثبت، سلامتی و ارتباطات فردیاش را بهبود بخشد.
روش نقد:
حال که مبانی یک اندیشه و آموزه را شناختیم آن مبنا را تحلیل می کنیم. مثلاً در بحث فوق، نظریه داروین را بررسی می کنیم. چارلز داروین متولد سال 1809 میلادی است که در طول پنج سال مسافرت به مناطق مختلف جهان، مشاهداتش را جمع کرده و بر اساس مشاهداتش نحوه تحول و تغییر جانوران و پیدایش شکل امروزی آنها را تبیین می کند. (خلاصه نظریه اش می گوید انسان ها در نهایت دارای اجداد تک سلولی اند) او چند اصل اساسی در این نظریه دارد: تنازع بقا، انتخاب طبیعی، تکامل و...
محققین زیست شناسی اشکال کردند که این نظریه دلیل علمی و شواهد کافی ندارد. اما اشکال اساسی این است که عمری که برای زمین تخمین زده شده است بسیار کمتر از مدت زمان لازم برای محقق شدن نظریه تکامل است. مضافاً بر اینکه ترجیح وجه الحادی نظریه داروین بر وجه الهی دلیلی ندارد.
وقتی مبنای اوشو را از بین بردیم خود به خود آموزه اش هم رد می شود. جادوگری و مواد مخدر که از مبانی کارلوس کاستاندا می باشند دو مصداق از مسائل شر و آسیب زا هستند و امری که خیر در آن نباشد باعث فساد است و آموزه های کارلوس کاستاندا بخاطر مبانی فاسدی که دارد، افساد انگیز می باشد. همچنین در آموزه های قانون جذب با این مبنا مواجه شدیم که پیش فرض قاعده «انرژی های مشابه یکدیگر را جذب می کنند» این است که مردم و افکارشان از جنس انرژی است. این ادعایی واهی است و بدیهی است که ما انسان ها دارای بخش مادی هستیم، پس اصلاً جایی برای اجرای قانون جذب باقی نمی ماند و همچنین هیچ دلیلی نداریم که جنس بخش روحی و جنس افکار ما هم از انرژی مشابه انرژی سلامتی و تندرستی ساخته شده است. هر چند اصل این مطلب که تندرستی و سلامتی انرژی اند خود یک ادعاست که نیاز به دلیل دارد.
دیدگاهها
یکی
1401/06/10 - 14:27
لینک ثابت
با تشکر از مطالبتون شما با
نصیری محمد جواد
1401/06/16 - 14:22
لینک ثابت
سلام علیکم. ممنون از شما.
افزودن نظر جدید