خلافت الهی، ادّعای ساختگی تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اعتقاد شیعه در رابطه با مقام خلیفةاللهی این است که خلافت و حکومت در زمین باید از طرف حق تعالی نشأت گیرد که این آیه از قرآن «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ[ص آیه26] ای داوود! ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم.» به عنوان یکی از دلایل قرآنی در این عقیده است.
از آنجایی که شیعه انتخاب امام را از سوی خدا میداند، صوفیه خصوصاً فرقه گنابادیه نیز، چنین ادّعایی را در مورد اقطاب و مشایخ خود مطرح میکند. برای مثال ملا سلطان گنابادی که در سال یکهزار و سیصد و چهارده طبق دستخط صادره فرزندش ملاّعلی را به خلافت و جانشینی خویش تعیین و به لقب «نورعلیشاه» ملقب کرد.[1] در اجازه نامهای که در فرمان قطبیت فرزند خود میآورد او را به عنوان قطب من الله (از طرف خداوند) و به اشاره غیبیه معرفی میکند: «پوشيده نماند كه چون هر يك از اوليای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفا و نوّاب لازم كه رشته دعوت منقطع بلكه در بقاع ارض و در جمله ازمان حکم «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[مائده/67] اي پيامبر، آنچه بر تو نازل شده است به مردم برسان.» جاری باشد، لهذا... نور چشم مکرم حاج ملاعلی را به منصب ارشاد سرافراز نموده و... چون اشاره غیبیه شده بود در این باب، تأخیر را روا نداشت.»[2]
نکته اساسی این است که چطور این اشارات غیبیه و خلافت الهی، فقط در خانواده و فرزندان ملاسلطان نهادینه شده بهگونهای که سالهاست این مقام قطبیت در خاندان تابنده قرار گرفته و به صورت موروثی ادامه دارد. سلطان عليشاه بنیانگذار سلسله گناباديه اولین قطب این فرقه است که بعد از وی، نور عليشاه پسر بزرگ ملا سلطان و بعد از او، پسر نور علیشاه يعني صالح عليشاه و بعد فرزند صالح عليشاه، يعنی رضا عليشاه و سپس پسر رضا عليشاه، يعني محبوب عليشاه و بعد قطب فعلی، فرزند صالح عليشاه (عموی محبوب علیشاه) يعنی نور علی تابنده ملقّب به مجذوب عليشاه ، قطبيت اين سلسله را به عهده گرفتند.[3]
صوفیه کوشیدهاند به اتباع و مریدان خود بفهماند که اقطاب «جان عالم»[4] و «خلیفةالله»[5] هستند و میتوانند در اراده الهی تصرف کنند چنانکه شریعت قمی ملقّب به همتعلی در بستر بیماری به رئیس وقت خود سلطان حسین تابنده میگوید: «اجازه بدهید از دنیا بروم.»[6]
آنچه در تاریخ و احوال این فرقه در قرون گذشته تا حال آمده، کذب بودن قول و ادعای آنان که مشایخ و اقطاب، خلیفه الهی و مظهر تام الهی هستند را نشان میدهد، چرا که برخی از آنان با پیروی از هوای نفس، افراد جاهل را با ترفندها و نیرنگهای خاص بهسوی خودشان سوق داده تا به مقاصد خودشان برسند. چنانکه ملاعباسعلی کیوان قزوینی که از صوفیگری دست کشیده از زمان ملاسلطان به نیرنگ، فریب و فساد ملاسلطان و فرزندانش پی برده ولی به طمع رسیدن به ریاست فرقهی نعمتاللهی سکوت کرده بود، مینویسد: «نکوهش تصوف مستلزم نکوهش عرفان نیست. من الآن به صوفیان پشت کردهام ولی با صدای بلند تمام سلاسل تصوف از شیعه و سنی را نکوهش میکنم و با همان لحن عرفان را میستایم به این علت که اقطاب سلاسل تصوف بهخصوص بچههای ملاسلطان که امروزه نفوذشان بیشتر از سایر سلاسل ایران است مثل بهاییان که مریدان خود را اغنامالله (گوسفندان خدا) میدانند دنبال مرید کمهوش و مطیع میگردند. همهی سلاسل تصوف دزدان هوشمند و طالب مریدان بیهوشند، همه پی نادان میگردند که گوسفندوار آنها را بدوشند، چنانکه ملاعلی مکرر به من میگفت امروز، روز جمع مال و ثروت است.»[7]
دلیل دیگر بر کذب ادّعای این فرقه ساختگی که خود را خلفای الهی و انتخاب اقطاب را از اشارات غیبیه میدانند، جداشدن بعضی از مشایخ و اقطاب از مسلک صوفیگری است که حتی بر ردّ تصوف کتاب هم تألیف کردند که نمونه بارز آن، عباسعلی كيوان قزوينی ملقّب به منصور علیشاه است كه از مشايخ فرقه گناباديه بوده و از طرف چندين قطب اجازه ارشاد دريافت كرد، آیا این اجازات و کیوان را به مقام شیخیت رساندن و بعد جدا شدن وی، تمام ادّعاهای اقطاب را بیاعتبار و بیارزش نشان نمیدهد.
پینوشت:
[1]. سلطانی گنابادي، محمد باقر،رهبران طریقت و عرفان، تهران، انتشارات حقیقت، 1383، چاپ پنجم، ص191.
[2]. تابنده گنابادی، حسین، نابغه علم و عرفان، تهران،انتشارات حقیقت، 1384، چاپ اول، ص 127و129.
[3]. سلطانی گنابادي، محمد باقر، رهبران طریقت و عرفان، تهران، انتشارات حقیقت، 1383، چاپ پنجم، ص 186-208
[4]. تابنده محبوب علیشاه، علی، خورشید تابنده، تهران، انتشارات حقیقت، 1377، چاپ دوم، ص854.
[5]. همان، ص863.
[6]. همان، ص834.
[7]. کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، بهاهتمام محمود عباسی، انتشارات راه نیکان، 1376، ص125.
دیدگاهها
ناشناس
1395/06/17 - 23:15
لینک ثابت
سلام و خسته نباشید به همه
aseman
1395/06/23 - 10:40
لینک ثابت
با سلام مطلب شما در کانال نقد
افزودن نظر جدید