سلفیت و وهابیت
در میان عالمان اهل سنت، معدود عالمنماهایی یافت میشدند که حقیقت مسلّم «مهدویت» را انکار میکردند؛ در عصر حاضر نیز برخی از روشنفکران به تبع آنان، حقیقت مهدویت و خروج مهدی موعود در آخرالزمان را انکار میکنند. اما البانی عالم متعصب وهابی، احادیث مهدویت را غیر قابل انکار دانسته و منکرین مهدویت را بسانِ منکران الوهیت خدا میداند.
مضاوی الرشید، فعال سیاسی و از شاهزادگان سعودی است. وی در علت عدم مقبولیت علمای سعودی مینویسد: «روحانیون دینی سعودی تنها با ثروت نفت است که در خارج، شأن و جایگاهی پیدا میکنند. زیرا گفتمان وهابی نتوانسته با مسائل فکری و سیاسی فکری که ذهن متفکران و فعالان مسلمان را در سراسر قرن بیستم اشغال کرده بود، درگیر شود.»
صحویها یک جمعیت فعال و گروه سلفی هستند، که بیشتر در داخل عربستان فعالیت میکنند. صحویها اگر چه با وهابیت سنتی و درباری در اصولِ عقاید، همعقیده هستند و الهیات محمد بن عبدالوهب را قبول دارند و دولت آل سعود در قرن هجدهم میلادی را نیز میستایند، اما در مورد دولت فعلی سعودی و عالمان سنتی و درباری وهابی انتقادهای جدی دارند.
ابن بشر مورخ سعودی با افتخار جنایات وهابیت را چنین تعریف میکند: «هنگامیکه سعود بن عبدالعزیز به شهر زبیر رسید، همه آن منطقه را ویران کردند و افراد بسیار زیادی را کشتند. بعد از آن به سوی زبیر حرکت کرده و شهر زبیر را محاصره کردند. تمام مراقد و قبور را از جمله مرقد «حسن بصری» و «طلحه» را با خاک یکسان کردند، و هیچ اثری باقی نماند.
بین یک موضوع اصولی و یک موضوع فقهی، تفاوتهای بسیار زیادی است. سلفیان با تغییر در مفهوم اصولی و یا فقهی بودن، و به نوعی اصولی خواندن خلافت، مقدمات مهمتر جلوه دادن موضوع خلافت را فراهم آوردهاند. ایشان ندانسته بر حقانیت تلقی شیعیان بر موضوع امامت، و نظام سیاسی مورد ادعای اسلام شیعیان، صحه گذاشتهاند.
دکتر عصام العماد مستبصر شیعه شده میگوید: «هنگامیکه ما در مدارس وهابیت در عربستان بودیم، همیشه میگفتند، که محمد فرزند عبدالله برانگیخته شد، در حالیکه همهی جزیره العرب مشرک بودند و محمد فرزند عبدالوهاب نیز در حالی ظهور کرد، که مردم جزیره العرب مشرک بودند. همیشه و در همهی مسائل این دو را با هم مقایسه میکردند.»
نظام سیاسی با پشتوانه فکری و و مشروعیت عمومی میتواند جامعه را به سمت آرامش سوق دهد. وقتی جامعه از این موهبت محروم باشد، هرگز نمیتواند مشکلات امنیتی خود را با قدرت نرم کنترل کند، بلکه اقدام به برخوردهای سخت و آهنین با نیروهای مخالف خود میکند. در این فضا نیروهای فکری و مخالف با تمام توان درصدد برهم زدن نظام امنیتی خواهند بود.
وهابیت با زیرکی خاصی در صددند که همه اهل سنت را با خود همراه کنند و به همین جهت از الفاظی استفاده میکنند که خوشایند دیگران است. مثلا در کتابهایشان نام اهل سنت و الجماعه را بر خود مینهند، تا از این طریق بگویند ما اهل سنت هستیم، این در حالی است که وهابیت غیر از خودشان را مسلمان نمیدانند، بلکه همه را مشرک و کافر خطاب میکنند.
هر حرکتی افراطی ناشی از نوعی تفریط است و هر تفریطی ناشی از افراط است. حرکت افراطی مسلحین جهادی از این قاعده مستثنی نیست. اوضاع نابسامان مسلمانان و کشورهای تحت حکومت دیکتاتورها آنقدر بیسامان و تحت فشار فقر و بیعدالتی بودهاند که برای نجات خود به هر اندیشه غیر اخلاقی فقط به عنوان راه نجات نگریستهاند.
معمولا سرسلسله و پیشوای هر نهضت و جریانی را فردی متفکر و باسواد برعهده دارد. شخصی که دارای ایئدولوژی مشخص و معینی باشد، اما در مورد پیشوای وهابیت این چنین نیست، بلکه محمد بن عبدالوهاب نه علم کافی دارد و نه تفکری که بتواند نهضت را اداره کند و به همین جهت است که وهابیت از عقاید ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه استفاده میکنند.
فکر جهادی برای گروههای جهادی مانند هوای برای زنده ماندن انسان است. مجاهدین مسلح برای جهاد زندگی میکنند و نه اینکه زندگی کنند و برای آن جهاد کنند. این جریان معکوس در گروه های سلفی و جهادی باعث شده ایشان به دنبال سرزمین جهاد بگردند. جهاد و سرزمین جهاد را در هر جا پیدا کنند به انجا می روند. ایشان مجاهدان بی سرزمین هستند.
رفتارهای ناشیانه جزء لاینفک گروههای جهادی است. این جریانات همه هویت اطلاعاتی و امنیتی خود با را بیتجربگی افشا میکنند. در این حال راهی برای پیروان این عقیده باقی نمیماند مگر با اذعان و اعتراف به منهج اشتباه خود نوعی کسب مقبولیت کنند. ایمن الظواهری با اعتراف به این نپختگی عملیاتی، به نوعی عملکرد جریان جهادی را توجیه میکند.
برخی گروهها و اندیشههای سیاسی در جهان اسلام که متکی بر برداشت سلفی است، همه چیز و همه امور را نفی و نوعی بنیادگرایی را در خود جا داده است. رفتارهای غیردمکراتیک و ضدیت با دموکراسی از این گروهها دیده میشود. حزب التحریر یکی از این گروهها است. این حزب اندیشههای سیاسی اسلام را به نفع مقاصد خود تفسیر میکند.
عملکرد جریانات سلفی هرگز با عقل و اعتقاد عقلی تناسب معنایی نداشته است. رفتار این گروهها که بر اساس دیدگاه متعصبانه و متحجرانه بوده است، هرگز بر اساس منطق و عقل نبوده است. یکی از مهمترین شاخصههای رفتار این گروهها رفتارهای ناشی از احساساتِ بیمنطق و بدون توجیه عقلانی است. دانستن این نکته در تحلیل این جریانات مهم است.