6- فرضیّه جنسى
از عجیب ترین فرضیّاتى که پیرامون گرایش به مذهب گفته شده، «فرضیّه فروید» است. براى فهم این فرضیّه باید نخست به چند موضوع توجّه داشت:
1ـ فروید که در نیمه دوّم قرن نوزدهم در شهر کوچک «فراى برگ» در یک خانواده کهن سال و محقّر یهودى متولّد شد ولى چون اکثر عمر خود را در «وین» گذرانید او را یک دانشمند اتریشى مى شناسند.(1)
او در مورد پیدایش پدیده هاى اجتماعى، روانى و اخلاقى بشر فرضیّه اى پیشنهاد کرد که سر و صداى زیادى به راه انداخت. او معتقد بود که علّت العلل براى پیدایش همه این پدیده ها «میل جنسى» انسان است که پس از تغییر چهره هاى گوناگون، که آن را از اصل نخستین دور مى سازد، به صورت واکنشهاى روانى، اخلاقى و اجتماعى آشکار مى گردد.
بنابراین اگر «مارکس» همه پدیده هاى اجتماعى را با فرضیّه اقتصادى خود توجیه مى کند، «فروید» با فرضیّه میل جنسى تفسیر مى نماید.
باید توجّه داشت که فروید براى غریزه جنسى یک مفهوم وسیع تر از آن چه اغلب به ذهن مى آید، قائل است و به گفته «فیلسین شاله» یک «تصوّر ذهنى» شبیه به حالت گرسنگى در مقابل احتیاج به تغذیه دارد که آن را «لیبیدو» مى نامد. فروید براى اصطلاح «لیبیدو» معناى گسترده اى در نظر مى گیرد تا آن جا که معتقد است، اکثر تمایلات مربوط به حسّاسیّت و رقّت قلب که مشخّصات آن میل به نزدیکى و فداکارى است، ناشى از یک غریزه جنسى مى باشد که از هدف بیولوژیک خود منحرف شده است.(2)
2ـ فروید در همه جا، اساس فرضیّه خود را روى جامعه هاى وحشى و نیمه وحشى قرار مى دهد و آنها را نمونه اى از اسلاف جامعه امروزى مى داند و آن چه را از مطالعه پیرامون آنها به دست آورده، قابل تعمیم در جوامع امروزى مى پندارد; به همین دلیل براى مطالعه بسیارى از مسائل روانى به سراغ آنها مى رود.(3)
3ـ فروید از این هم پیشتر رفته و اساس مطالعات خود را بر خانواده موهومى قرار مى دهد که از یک پدر و تعدادى زن، پسر و دختر تشکیل شده است. «پدر» یا «رییس قبیله» مالکیّت جنسى همه زنان را براى خود محفوظ مى داشت، یعنى زنان و دختران را تصرّف کرده و با پسران خود که به منزله رقباى جنسى و مدّعیان قدرت او بودند، به سختى و خشونت رفتار مى کرد. این کار آن قدر ادامه یافت تا این که پدر بر اثر ضعف و از دست دادن نیروى بدنى، یا جریانهاى نامساعد دیگر، در زیر ضربات یک یا چندتن از پسران خود از پا در آمد. امّا هیچ یک از پسران نمى تواست میل خود را محقّق سازد و جاى پدر را بگیرد، زیرا در این صورت به سر نوشت پدر دچار مى شد و قتل پدر در قبیله نخستین و نتایج وعکس العملهاى روحى حاصله از آن، بعدها به صورت فرمان «تو هرگز نخواهى کشت» در آمد.(4)
سپس با یک سلسله بحث هاى پیچیده و تخیلّى سعى دارد ندامت حاصل از قتل پدر و احترام آمیخته به ترس از او و ممنوع ساختن ازدواج با زنان قبیله را به خاطر همین ندامت، سرچشمه پیدایش نخستین قانون هاى انسانى و مسائل اخلاقى و روانى بداند، تا آن جا که او معتقد است تمام قوانین، مقرّرات، امیال و عواطف انسانى، همه چهره هایى از همان حالات نخستین خانواده یا قبیله اولیّه است!
اکنون به بیان فرضیّه او، در زمینه مذهب باز مى گردیم:
فروید معتقد است که حیات روانى و فرهنگ وحشى ها که تا کنون مورد توجّه واقع نشده است، ارزش زیادى دارد، و سعى مى کند اساس مذهبى و تشکیلات اجتماعى آنها را روشن سازد و از آن جا که یکى از ابتدایى ترین گروههاى بشر را که مى شناسیم، در مرکز استرالیا وجود دارد به سراغ آنها مى رود، و چون شکل مذهبى آنها «توتمیسم» است، روى آن تکیه کرده و مى گوید:
در میان این قبایل، «توتم» مانند پدر یا پدر بزرگ یا سلَف اعضاى طایفه است که محافظ و ولى نعمت آنها مى باشد. البتّه «توتم» یک فرد نیست بلکه در حقیقت به یک نوع، اطلاق مى شود. این افراد، چنین تصوّر مى کنند که باید خود را شبیه «توتم» درست کنند. گاهى مظهر این توتم را یک نوع جانور یا یک نوع، «نبات» مى پندارند، و به این ترتیب آن «جانور» یا «نبات» را مقدّس مى شمارند. در کنار این عقیده، عقیده دیگرى به عنوان «تابو» وجود دارد که به معناى تحریم و ممنوعیّت است و این اصطلاح را به صورت یک صفت براى اشیا یا اعمالى که ممنوع مى شمارند، به کار مى برند.
در میان تابوهایى (ممنوعیّت) که این قبایل دارند، دو تابو بیش از همه اهمّیّت دارد، یکى کشتن و خوردن و گاهى دست زدن و نگاه کردن حیوان توتمیک و خوردن گیاه توتمیک; و دیگرى ارتباط زناشویى بازنان طایفه خود، و به تعبیر دیگر ممنوعیّت «رابطه جنسى با محارم» که البتّه محارم از نظر آنها مفهوم وسیعى دارد.
این را نیز باید توجّه داشت که این جمعیّت در مراسم خاصّى که همه در آن شرکت مى کنند، حیوان توتمیک را قربانى کرده و از گوشت آن مى خورند و معتقدند شباهتى از این طریق میان آنها و توتم برقرار مى شود و رابطه آنها را با او قوى مى کند، بنابراین ممنوعیّت کشتن آن حیوان، جنبه فردى دارد امّا به صورت دسته جمعى و با این هدف خاص، مجاز و مقدّس خواهد بود.
فروید سعى دارد این موضوع را با فرضیّه خود درباره قبیله موهوم پیوند دهد و آن را انعکاسى از آن بداند، زیرا پسران پس از کشتن پدر و خوردن گوشت او خود را شبیه او ساختند ولى بر اثر ندامت با ممنوعیّت مرگ توتم که جانشین پدر است و با صرف نظر کردن از زنان قبیله، عمل خود را انکار و تقبیح نمودند.
سپس سعى مى کند از میان مذاهب موجود، مسیحیّت کلیسا را بر آن تطبیق نماید، اعتقاد مسیحیان به گناه کار بودن نوع بشر، و نجات از این گناه به وسیله قربانى شدن «خداى پسر» که شبیه و جانشین «خداى پدر» است، همچنین مراسم «عشاى ربّانى» و خوردن نان و شراب مخصوص را به این عقیده که باعث نفوذ گوشت و خون مسیح در آنها مى شود، چهره اى از توتمیسم مى داند.(5)
فروید در جاى دیگر اساس مذهب را از طریق «پسیکانالیزم» چنین فرض مى کند که استنباط مذهبى ما از کائنات، مربوط به وضع طفولیّت ماست، طفل خود را در مقابل جهان عظیمى احساس مى کند که نخست مادر و سپس پدر، حامى او در مقابل انواع خطرات است.
ترس او از خطرات در دوران بلوغ نیز ادامه پیدا مى کند و در برابر این خطرات همانند طفلى خود را نیازمند به حامى مى داند و این حامى به صورت یک «الوهیّت حمایت کننده» جلوه گر مى شود امّا او همیشه به صورت پدرى با رتبه بسیار بلند جلوه گر مى شود که در حقیقت شکلى از توتمیسم و آن هم شکلى از قبیله نخستین است.(6)
فرضیّه جنسى فروید از جهات فراوانى قابل انتقاد است، هم از نظر پایه و اساس و هم از نظر مواد و منابع مطالعه، و هم از نظر استنتاج و چگونگى نتیجه، که آن را در چند موضوع مى توان خلاصه کرد:
* * *
1. اقتباس از فروید و فرویدیسم، ص 7.
2. اقتباس از فروید و فرویدیسم، ص 29.
3. همان، ص 139.
4. اندیشه هاى فروید، ص 79 ـ 82.
5. اقتباس از فروید و فرویدیسم.
6. اقتباس از فروید و فرویدیسم.