مراقبه‌اى بالاتر: تمرين اُنس

در هر صورت، براى رسيدن به نيت خالص بايد كارى كنيم كه محبتى پايدار نسبت به خداى متعال در دلمان پديد بيايد. براى پايدار شدن محبت نيز بايد معرفتمان را نسبت به خدا بيشتر كنيم و با او «انس» بگيريم. محبت‌هاى پايدار ميان انسان‌ها نيز همين گونه به وجود مى‌آيند؛ يعنى با يك برخورد و يك نگاه حاصل نمى‌شوند؛ بلكه نتيجه انس و الفت‌اند. اگر تنها چند دقيقه و چند ساعتى را در كنار كسى باشيم نوعاً آن‌چنان محبت و علاقه‌اى به او پيدا نمى‌كنيم؛ ولى اگر ساعت‌ها و روزهاى متمادى و متعددى با كسى كه شخصيت و خصوصيات و منش و رفتارهاى مثبتى دارد انس بگيريم علاقه و محبتى نسبتاً پايدار نسبت به او در قلبمان شكل مى‌گيرد. در مورد خداى متعال نيز به طور دقيق مسأله به همين صورت است. معمولا اصل محبت خداوند در دل ما وجود دارد، چرا كه خداوند سرچشمه همه خوبى‌ها و فضايل است و ما تمام نعمت‌هاى خود را وام‌دار اوييم. اما براى پايدار و پر رنگ شدن اين محبت بايد آن را بپرورانيم، و راه پرورش آن نيز معرفت به خداى متعال و انس هر چه بيشتر با او است.

اكنون سؤال اين است كه چگونه مى‌توان با خدا انس گرفت تا در نتيجه، محبت خداوند در دل ما پايدار و راسخ گردد؟ پاسخ اين است كه بايد سعى كنيم در تمام شبانه‌روز و در هر حالى گوشه‌اى از دلمان متوجه خداى متعال باشد و پيوسته خداوند به گونه‌اى در دل و قلبمان حضور داشته باشد. ممكن است تصور اين امر كمى مشكل به نظر بيايد؛ ولى ذكر يك مثال مى‌تواند مسأله را روشن كند:

اگر كسى به مصيبتى جان‌سوز دچار شود و عزيزى را از دست بدهد به‌طور طبيعى غم و اندوه بر دل و قلبش مستولى مى‌شود. چنين غم و اندوهى گذرا و لحظه‌اى نيست، بلكه تا مدت‌ها و روزها و هفته‌ها ذهن فرد را به خود مشغول مى‌دارد و حتى گاهى در خواب نيز از خاطرش بيرون نمى‌رود. در اين مدت، فرد پيوسته گوشه‌اى از دلش متوجه آن مصيبت است و در اداره و بازار و خانه و خيابان، در عين حال كه به كارهاى روزمره‌اش مشغول است آن واقعه را نيز پيوسته پيش چشم دارد و يك لحظه نيز از ياد آن غافل نمى‌شود.

در اين‌گونه موارد، اين اشتغال ذهنى و توجه دايمى به صورت طبيعى براى انسان پيش مى‌آيد و اين امر در واقع واكنش طبيعى يك انسان به رخدادهايى از اين قبيل است. اما با تمرين و ممارست مى‌توان اين مسأله را به صورت اكتسابى درآورد تا در مواردى هم كه انسان به اقتضاى سرشت و طبيعت خود به چيزى توجه دايمى پيدا نمى‌كند، اين اشتغال ذهنى و توجه دائمى را ايجاد كرد. توجه دايمى به خداوند و حضور پيوسته و مستمر خداى متعال در نفس و ذهن انسان از اين قبيل است. انسان‌هاى معمولى و عادى در طول روز معمولا تمام توجهشان به محيط و رخدادها و اشياى پيرامونشان معطوف است و توجهى به خداى متعال ندارند. چنين كسانى اگر بخواهند به اين‌جا برسند كه خداوند هميشه و در همه حالات در نظرشان باشد به‌طور طبيعى نياز به تمرين دارند. البته كسانى كه به مقامات و درجات عالى عرفان و سير و سلوك رسيده‌اند و بارقه محبت الهى در دلشان تابيده و جذْبه جمال خداوندى اراده آنان را تسخير كرده است، ديگر به مقصد رسيده‌اند و نيازى به تمرين ندارند. آنان قلب و دلشان هرگز از توجه به خداوند خالى نيست و پيوسته و با همه چيز او را مى‌بينند.

در هر صورت، براى تمرين توجه به خدا، انسان بايد پيوسته اين مطلب را در نظر داشته باشد كه در حضور خدا است و خداوند بر اعمال او ناظر است. آدمى بايد از صبح كه از خواب بر‌مى‌خيزد به خودش تلقين كند كه خداوند هر لحظه و در همه حال او را مى‌بيند گرچه او خدا را نمى‌بيند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در همين باره به ابوذر مى‌فرمايد:
اُعْبُدِ اللهَ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ كُنْتَ لا تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ؛(1) خدا را به گونه اى عبادت كن كه گويا او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند.

توجه به اين مسأله كه خداوند ناظر بر انسان و اعمال او است نياز به برنامه‌ريزى و گوشه‌اى نشستن و دست از ساير كارها كشيدن ندارد. اين توجه امرى قلبى و از مراحل ذكر است كه وقتى به حد ملكه رسيد كم‌كم انسان احساس مى‌كند كه دلش با خدا انس گرفته است. نتيجه انس با خدا نيز همان‌گونه كه توضيح داديم، اين است كه محبت خداوند در دل انسان بيشتر مى‌شود. پس از آن و هنگامى كه محبت خدا در دل بيشتر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصاً مناجات و خواندن نماز و دعا و قرآن هم بيشتر مى‌شود. آيا انسان دوست ندارد نامه محبوبش را بخواند؟ اگر محبوبى از انسان دور باشد و نامه‌اى از او به دستش برسد، به جاى يك بار چند بار آن را مى‌خواند و پس از آن نيز هر از چندگاه دوباره به سراغ آن مى‌رود و با اشتياق فراوان آن را مى‌خواند. قرآن نيز كلام خدا و اثرى از محبوب است. اگر محبت خدا در دل پديد آيد انسان مشتاق است كه بارها و بارها آن را تلاوت كند و از خواندن آن لذت ببرد.

به هر حال اين مرحله از «مراقبه» به اين صورت است كه به وسيله تمرين، توجه قلبى به خداوند را در خود ايجاد كند و آن را به حد ملكه برساند. اگر اين ملكه را در خود به وجود آورد، كم‌كم حالتى برايش ايجاد مى‌شود كه گويا خدا را مى‌بيند. پس از آن به تدريج به جايى مى‌رسد كه نه‌تنها خداوند را بر اعمال خود ناظر مى‌بيند بلكه دريچه‌اى به سوى قلبش باز مى‌شود و از طريق دل با خدا سخن مى‌گويد. همه ما احتمالا كم و بيش اين حالت را، هرچند به صورتى كوتاه و گذرا، درك كرده‌ايم. شايد براى همه ما اين حالت پيش آمده باشد كه در هنگام خواندن دعا يا نماز، گاهى حالت توجه و انسى به ما دست مى‌دهد كه براى يك لحظه احساس مى‌كنيم كه خدا را در مقابل خود مى‌بينيم و مستقيم و بى‌پرده با او سخن مى‌گوييم. اين حالت با تمرين و ممارست مى‌تواند بيشتر و بيشتر شود تا جايى كه به صورت ملكه درآيد و انسان به جايى برسد كه در هر نماز و دعا و مناجاتى گويا خدا را مى‌بيند و مستقيماً با او سخن مى‌گويد. اگر انسان به چنين مرتبه‌اى رسيد مرحله‌اى ديگر از مراقبه را پشت سر گذاشته و به مرحله بالاتر از آن پاى مى‌گذارد.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. بحار‌الانوار، ج 77، ص 76، باب 4، روايت 3.