انواع تمايلات انسان

روح انسانى در فاصله تولد تا مرگ، مراحل مختلفى را پشت سر مى‌گذارد كه در هر مرحله، خواست‌ها و نيازهاى ويژه‌اى دارد. ما از زمانى‌كه خود را شناخته‌ايم تا به اين پايه از حياتمان، تحولات گوناگونى را در روح خويش تجربه كرده‌ايم، كه از طريق تجربه درونى، يا به اصطلاح فلسفى، «علم حضورى» با تحولات آشنا شده‌ايم. برخى از اين مراحل و تجربيات در همه انسان‌ها مشترك است و همه ما كموبيش آن‌ها را تجربه كرده‌ايم. به عنوان مثال، حركت و تلاش نوزاد انسان در ابتدا، تنها براى خوردن و آشاميدن است و به چيزى جز خوردن و آشاميدن نمى‌انديشد. از اين‌رو اولين نياز انسان، نياز به خوردنى‌ها و آشاميدنى‌ها است و تا مدتى، بيش از اين خواسته‌اى ندارد. البته گرچه ما به طور معمول از ماه‌هاى اوليه زندگى خود چيزى به ياد نداريم؛ ولى مى‌توانيم اين مسأله را در مورد ديگران تجربه كنيم. ما به چشم خود مشاهده مى‌كنيم كه نوزادان و كودكانى كه در ماه‌هاى اول زندگى هستند، به چيزى جز خوردن و آشاميدن توجه ندارند، و از همين‌رو هر چه به دستشان بيايد آن را به دهان خود نزديك مى‌كنند.

اندكى پس از اين مرحله كه روح به صورت طبيعى، فطرى و غير اختيارى كمى تكامل مى‌يابد، انسان به جز خوردن و آشاميدن چيزهاى ديگرى را نيز درك مى‌كند. براى مثال، در اين مرحله محبت پدر و مادر، به ويژه محبت مادر را ادراك مى‌كند و از نگاه‌هاى محبت‌آميز، به آغوش كشيدن و نوازش كردن والدين خود، لذت مى‌برد. اين،خواست و نيازى تازه است كه در كودك پيدا مى‌شود. ممكن است طفل سير باشد و هيچ احتياجى به آب و غذا نداشته باشد؛ ولى از اين‌كه مورد بى‌مهرى پدر و مادر قرار گيرد، بسيار ناراحت و افسرده شود. اين خود نشان بر ظهور نيازى جديد در كودك است.

پس از عبور از اين مرحله، كودك به تدريج ميل به بازى پيدا مى‌كند. از آنجايى‌كه بازى نيز ميلى فطرى، طبيعى و خدادادى كودك است، ديگر لازم نيست به هيچ كودكى بياموزند كه بازى را دوست داشته باشد؛ اين ميل خود به خود در او پيدا مى‌شود. حتى گاهى ميل به بازى آن‌قدر در او شديد است و از بازى به حدى لذت مى‌برد كه خوردن و خوابيدن را فراموش مى‌كند و گاه ساعت‌ها از وقت غذايش مى‌گذرد؛ ولى سراغ غذا را نمى‌گيرد و سرگرم بازى كردن است. البته بديهى است پشت سر نهادن اين مراحل و عبور تدريجى از آنها، لزوماً به اين معنا نيست كه خواست و نياز قبلى از بين مى‌رود و خواست و نيازى جديد مطرح مى‌شود. پيدا است كه ميل به خوردن و آشاميدن تا پايان زندگى اين دنيا همواره در انسان باقى مى‌ماند و هيچ‌گاه زايل نمى‌شود.

از ديگر نيازهايى كه در مراحل بعدى رشد و تكامل، به‌طور طبيعى و فطرى در انسان به وجود مى‌آيد، احساس «نياز به جنس مخالف» و «نياز جنسى» است. اين احساس به طور خود به خود و بدون آن‌كه نيازى به تعليم و تربيت داشته باشد، در مرحله‌اى از رشد و زندگى انسان در او پيدا مى‌شود. اين تمايل ابتدا به وضوح مورد آگاهى كودك نيست و او به درستى نمى‌فهمد به دنبال چه مى‌گردد و به‌طور دقيق نمى‌داند چه خواسته‌اى دارد. به مرور و با گذشت زمان، اين نياز كم‌كم بيشتر خود را نشان مى‌دهد و واضح‌تر مى‌شود. اين احساس و تمايل، پيوسته شدت پيدا مى‌كند و سرانجام به هنگام بلوغ كاملاً به اوج آگاهى مى‌رسد و مطلوب خود را مى‌شناسد و پس از آن تا اوج جوانى پيوسته در ظهور و بروز و رو به شدت و افزايش است. اين خواست در دخترها زودتر بروز مى‌كند و آن‌ها معمولاً بين سن 9 تا 10 سالگى اين احساس را در خود مى‌يابند. البته اين تحول طبيعى كه در روح انسان رخ مى‌دهد با فيزيولوژى و جهاز جسمانى انسان بى‌ارتباط نيست و با تغييراتى در برخى از دستگاه‌هاى بدن همراه است.

در واقع تحولاتى كه در روح آدمى پديد مى‌آيد و خواسته‌ها و نيازهاى جديدى كه براى انسان پيدا مى‌شود، هماهنگ با تحولات فيزيولوژيكى است. در جريان اين تحولات، در برخى اندام‌ها، غدد، هورمون‌ها و دستگاه‌هاى بدن تغييراتى رخ مى‌دهد. اما آنچه در اين ميان مهم است، توجه به اين نكته مى‌باشد كه در هر صورت، تغييرات فيزيولوژيكى و جسمانى، در پيدايش اين خواست‌ها و نيازها تنها نقش مقدّمى دارند و احساس و درك هر خواست و نيازى، امرى روحى و مربوط به روح است. بدن و اندام‌هاى انسان چيزى را «درك» نمى‌كنند؛ و چرا كه در واقع «ادراك» متعلق به «روح» انسان است.

گفتنى است از آن‌جا كه هر يك از تحولات روحى، در مرحله و مقطعى خاص از حيات و تكامل انسان رخ مى‌دهد، آدمى پيش از رسيدن به آن مقطع، هيچ دركى از آن احساس و نياز ندارد. مثلاً انسانى كه هنوز در سنين كودكى است، هيچ دركى از نياز جنسى ندارد و فهم آن براى او غير ممكن است و با هيچ توضيحى نمى‌توان چگونگى و حقيقت اين احساس را براى او تشريح كرد. براى كودك هر قدر از نياز جنسى در افراد بالغ و چگونگى ارضاى آن توضيح دهيم، او چيزى از حقيقت اين ماجرا نخواهد فهميد.

كودك نمى‌تواند تصور كند كه لذتى به نام لذت جنسى وجود دارد كه سنخ آن به كلى با خوردن و آشاميدن متفاوت و لذت حاصل از آن غير قابل مقايسه با لذت حاصل از خوردن و آشاميدن است. طفلى كه هنوز دركى از مسايل جنسى ندارد، به هيچ وسيله‌اى نمى‌توان اين احساس و لذت را براى او توضيح داد. او غير از خوردن، آشاميدن و بازى كردن لذتى ديگر نمى‌شناسد و نهايت چيزى كه در تشريح لذت جنسى مى‌توان به او گفت اين است كه: «به شيرينى عسل است»؛ در حالى كه روشن است شيرينى عسل و شيرينى لذت جنسى از دو مقوله كاملاً متفاوتند و به هيچوجه قابل مقايسه نيستند.