خسرو پرویز
من خسرو پرویز هستم. پادشاه ایران عصر ساسانی. امروز برخی ایرانیان به سبب دوری از دانش و خرد، مرا ستایش و تقدیس میکنند. حال آنکه من یکی از منفورترین پادشاهان تاریخ ایران باستان بودم.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید:
خسرو پرویز در کاخ خود، در هنگام نوروز، بر روی تخت پادشاهی مینشست. یک موبد هم در کنار او بود:
به نوروز چون بر نشستى به تخت
به نزديک او موبد نيک بختدر درجه پایینتر، موبدان و بزرگان کشور نشسته بودند:
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید:
خسرو پرویز در کاخ خود، در هنگام نوروز، بر روی تخت پادشاهی مینشست. یک موبد هم در کنار او بود:
به نوروز چون بر نشستى به تخت
به نزديک او موبد نيک بختدر درجه پایینتر، موبدان و بزرگان کشور نشسته بودند:
«خسرو پرویز» با حمایت بیگانه روی کار آمد و دیدیم که رفتارهای ویرانگر بسیاری مرتکب شد که موجب آسیب به ایران شد. از این سخن فردوسی، اینگونه عبرت به دست میآید: کسی که دشمن برای روی کار آوردن او هزینه میکند، برای ایران سودمند نیست.
وقتی واقعیتهای تاریخی را بازگو میکنیم، میگویند: به نیاکان ما احترام بگذار، توهین نکن.
در پاسخ میگویم: توهین نمیکنم. واقعیتها را با سند بیان میکنم. حقایقی که در بسیاری از رسانهها پنهان میشود. بیان نمیشود.
اما درباره نیاکان...
خسرو پرویز در شاهنامه، شخصیتی است مغرور، متکبر، خودخواه و بیرحم که برای رسیدن به قدرت، هیچ حد و مرز و هیچ اصل اخلاقی و انسانی نمیشناسد. تنها منافع خود را میبیند و به هیچ چیز و هیچ کسی وفادار نیست.
در عصر حکومت خسرو پرویز، ارتش ساسانی علیه او قیام کردند، پس مجبور به فرار شد. خسرو پرویز از گرسنگی و تشنگی و خستگی، به ستوه آمده بود تا اینکه به یک عرب رسید، پس از آن عرب آب و غذا خواست، و مرد صحرانشین هم او را از گرسنگی و تشنگی نجات داد.