تاریخچه
امیرکبیر، صدراعظم دورهی قاجار بود. وی خدمات بسیاری داشت از جمله سرکوب و دفع بابیان. او پس از اینکه آشوبها و جنگهای داخل کشور را دید، تصمیم گرفت عامل اصلی این جریانها (که علیمحمد باب بود) را اعدام کند. پس از اعدام باب، بابیان و بهائیان از امیرکبیر کینه به دل گرفتند و حتی در سخنان و گفتههای خود، امیرکبیر را مورد توهین قرار دادهاند.
روز 20 دیماه سال 1230 ه.ق، امیرکبیر، به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید. اميرکبیر خدمات و اصلاحات زيربنايی زیادی انجام داد. یکی از مهمترین خدمات وی، سرکوب و دفع فتنه بابیان بود. وقتی آشوبها و جنگهائی داخل کشور رخ داد، امیرکبیر عامل اصلی آن را ابتدا زندانی و سپس اعدام کرد. لذا بابیان، کینه و عداوت خاصی از امیرکبیر به دل گرفتند.
حسینعلی نوری در مورد جانشینیِ پس از خویش خطاب به بهائیان اعلام میدارد که ابتدا عباس و سپس محمدعلی جانشینش گردند. اما پس از مرگ او میان این دو برادر نزاع شدید درگرفت که اصل اُلفت و محبّت در این فرقه را زیر سؤال برد. لذا عباس افندی بر خلاف وصیّت پدر خود؛ شوقی افندی، دخترزادهی خود را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.
پس از مرگ عباس افندی در سال 1921 م، شوقی افندی نوهی ارشد دختری عبدالبهاء؛ برای به عهدهگیری رهبری بهائیان، به حیفا بازگشت. اما از این جهت که او در سنین جوانی به رهبری رسید، 16 دیماه به عنوان روزجوان بهائی نامیده شد. یکی از صفات جوان بهائی، مطیع محض بودن است؛ بطوری که هیچ عذری حتی شور جوانی، توجیه کننده خطای شخص نیست.
اساس تبلیغ دین مبتنی بر ورع و عمل نیکوست. اما وقتی به سرنوشت حروف حی دقت میکنیم میبینیم آنها یاغیانی تربیت شده برای مقابله با اسلام ناب و هتک حرمت آن دین مبین بودهاند. کسانی که برای رسیدن به مقاصد پلید خویش از هر وسیلهای استفاده میکردند و از ایجاد اغتشاش و ناامنی در جامعه ابایی نداشتند.
شوقیافندی در زمان حیاتش، خواهران و برادران خود را ار جامعهی بهائی طرد کرد. اما پس از مرگ او، ایادی امر بهائی، به دلیل اجرای قانون انحصار وراثت در برخی کشورها، برای به چنگ آوردن اموال او و بر خلاف دستور عبدالبهاء و شخص شوقی افندی، به نزدیکان او باج دادند تا بخش اعظمی از ثروت هنگفت شوقی، از کفشان نرود!
هر چند که پیروان فرقهی بهائی سعی در انتقادپذیر نشان دادن خود دارند، اما با مرور تاریخ و سخنان رهبران این فرقه درمییابیم که نه تنها ایشان بسیار انتقادناپذیر و متعصب هستند، بلکه منتقدین خود را به کرار مورد توهین قرار دادهاند. به عنوان نمونه میتوان به توهینهای این فرقه نسبت به مردم مسلمان ایران و علمای شیعه اشاره کرد.
ارائهی معجزه در طول تاریخ توسط پیامبران، یکی از راههای اثبات حقانیت ایشان بوده است. حسینعلینوری پیامبر بهائیان؛ علت ناتوانی خود را در ارائهی معجزه، عدم موافقت دربار ایران با بازگشت او به کشور معرفی میکند، اما چگونه میشود که حسینعلی ادعای پیامبریاش را در خاک عثمانی مطرح و اصرار به ارائهی معجزه در ایران داشته باشد.
پیروان باب در زمان عثمانیها وقتی در زمان حضور در عراق مشکلاتی برای مردم آن دیار ایجاد کردند و حکومت آنها را به جاهای مختلف تبعید کرد و وقتی اینها به استانبول وارد شدند، دو سه روز اول در مهمان خانه و سپس به مدت چهار ماه در جای وسیعتری در پایتخت عثمانی اقامت گزیدند تا اینکه با فرمان سلطان آنها را در ادرنه جای دادند.
بهائیان سعی دارند که حسینعلیبهاء، سرکردهی بهائیان، را در جریان ترور ناصرالدین شاه بیتقصیر جلوه دهند و علت آزادیش از زندان را اثبات بیگناهیاش میدانند. اما حقیقت آن است که بنا به اعتراف نزدیکان حسینعلیبهاء، ایشان طراح اصلی ترور ناصرالدین شاه بوده و علت آزادیاش از زندان هم وساطت امپراتوری روس بوده است.
از جمله ویژگیهای حجتهای الهی، معرفی ایشان توسط حجتهای قبل از ایشان بوده است. بهائیان، برای مشروع جلوه دادن ادعای پیامبری سرکردگان خود سعی در پیدا کردن مؤیداتی در دین اسلام برای آنها دارند. اما با بررسی آیات و روایات اسلامی، به این مهم پی میبریم که هیچ سندی بر تأیید ایشان در دین اسلام وجود ندارد.
علی محمد شیرازی در محرم ۱۲۳۵ ه ق در شیراز متولد شد و پس از وفات پدر، تحت کفالت دایی خود قرار گرفت. وی تعلیمات ابتدائی را نزد شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی آموخت. او فردی گوشهگیر بود و بر اثر دعانویسی و ریاضتهایی، مثل رفتن روی پشت بام و ورد خوانی در هوای گرم بوشهر و... مردم او را به نام سید ذکر میخواندند.
شیخ احمد احسایی در احسا متولد شد و پس از طیّ تحصیلات اولیه، به کربلا رفت و از دروس بزرگانی همچون «صاحب ریاض و سید بحرالعلوم» بهره گرفت، او از برخی علوم طبیعی و تجربی نیز آگاهی داشت. پس از مدتی به زادگاهش بازگشت. در سال ۱۲۲۱ه ق، به خراسان و سپس یزد رفت و شهرت فراوانی کسب کرد، پس از آن به دربار فتحعلی شاه قاجار دعوت شد.
پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه، بابیان از ایران به عثمانی تبعید شدند و بار دیگر کنار هم جمع شده و قدرت پیدا کردند. بر اساس وصیت باب، صبحازل جانشین وی بود، اما برادرش حسینعلی، برعلیه برادر خود کودتا کرد و مدعی شد که من همان موعود باب و «مَن یظهرهالله» هستم و بابیان را به خود فرا خواند و بدین صورت از بابیت، بهائیت متولد گشت.