جوان بهائی و اطاعت محض

  • 1395/10/16 - 21:44
پس از مرگ عباس افندی در سال 1921 م، شوقی افندی نوه‌ی ارشد دختری عبدالبهاء؛ برای به عهده‌گیری رهبری بهائیان، به حیفا بازگشت. اما از این جهت که او در سنین جوانی به رهبری رسید، 16 دی‌ماه به عنوان روزجوان بهائی نامیده شد. یکی از صفات جوان بهائی، مطیع محض بودن است؛ بطوری که هیچ عذری حتی شور جوانی، توجیه کننده خطای شخص نیست.
بهائیت جاسوس, اسرائیل بیت العدل, تحری حقیقت

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شوقی افندی، نوه‌ی ارشد دختری عبدالبهاء و فرزند میرزاهادی افنان بوده است. سومین رهبر فرقه‌ی بهائیت، در سوم مارس 1897 م، در شهر عکّا (فلسطین اِشغالی) به دنیا آمد.[1] وی که فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد انگلستان بود [2]؛ پس از مرگ عبدالبهاء در سال 1921 م، برای عهده‌داری رهبری بهائیان، به حیفا بازگشت.

چنانکه عباس افندی در وصیت‌نامه خود می‌آورد: «ای یاران مهربان! بعد از مفقودی این مظلوم، باید اغصان (افراد منسوب به بهاء) و افنان (افراد منسوب به باب) سدره‌ی مبارکه و ایادی امرالله و اَحبای جمال أبهی توجه به فرع دو سدره... یعنی شوقی توجه نمایید، زیرا آیت‌الله غصن ممتاز و ولی امرالله، مرجع جمیع اغصان و افنان، ایادی امرالله و احباءالله است و مبیّن آیات الله و من بعد بکرا بعد بکر خواهد بود».[3] لذا، چهل روز پس از مرگ عباس افندی، مصادف با 16 دى‌ماه، ألواح وصاياى عبدالبهاء گشوده و شوقی افندی به عنوان جانشین او تعیین شد.

با توجه به این‌که شوقی افندی در جوانی (سن 25 سالگی) به قدرت رسید، بهائیان سالروز به قدرت رسیدن او را روز جوان بهائی نامیدند. به همین مناسبت در ادامه، به یکی از صفات جوان بهائی، از دید رهبران این فرقه می‌پردازیم.

رهبران فرقه‌ی بهائیت همواره، جوانان و پیروان خود را به اطاعت چشم و گوش بسته از خود، دعوت می‌کردند: «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علم، نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت برداری. کور شو، یعنی از مشاهده‌ی غیر جمال من و کر شو، یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو، یعنی از سِوای علم من...».[4] تا جایی که پیروان خود را از حیث فرمان‌برداری بی‌چون و چرا، غَنَم (گوسفند) خوانده [5] و آن را برای خود افتخار می‌پندارند.

حال اگر شخصی بهائی، از روی شور جوانی و برای زیارت مکان‌هایی که آن‌ها را مقدس می‌داند، خلاف این سیره عمل نموده و برای زیارت پیشوایانش عازم اسرائیل شد، چه سرنوشتی انتظارش را می‌کشد؟ پاسخ این سؤال را می‌توان از کتاب توقیعات مبارکه شوقی افندی شنید: «در موضوع صادق، فرزند آقا محمدجواد آشچی فرمودند بنویس: این شخص بداخلاق و پست فطرت، اخیراً مخالف دستور این عبد، مسافرت به فلسطین نموده و وارد أرض اقدس گشته. تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید. به والدش (پدرش) صریحاً اظهار نمایند، مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است».[6]

آری، سرنوشت کسی که از روی علاقه به پیشوایان خود، مرتکب عملی شود که از خوش‌خدمتی رهبران بهائی نزد اربابانشان بِکاهد؛ چنین سرنوشت شومی انتظارش را می‌کشد و هیچ عذری از قبیل شور جوانی و هیچ راه بازگشتی (نظیر توبه)، از او پذیرفته نیست. 

پی‌نوشت:

[1]. ب. شاد، از باب تا بیت العدل، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص 144.
[2]. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13، بی‌جا: انتشارات زوار، 1371، ج 2، ص 203.
[3]. عباس افندی، الواح وصایا، پاکستان: مطبعه استرلینگ، 1960 م، ص 12-11.
[4]. حسینعلی نوری، ادعیه محبوب، بی‌جا: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، 76 بدیع، ص 427.
[5]. مجموعه مناجات حضرت ولی امرالله، ص 27؛ به نقل از صفحه مجازی بهائیان ایران و جهان.
[6]. شوقی افندی، توقیعات مبارکه (1952-1945)، لانگنهاین آلمان: لجنه ملّی نشر آثار امری، 125 بدیع، ج 4، ص 42-41.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.