زرتشت و باستانگرایی
حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید پادشاهان و پهلوانان ایران باستان، قلبهایی پر از کینه و سرهایی پر از خشم و نفرت داشتند. عاشق خون ریختن بودند و حتی این را وظیفهای الهی میشمردند. گودرز به فرمانده ارتش تورات گفت: اگر من از جنگ و ریختن خونها دست بردارم، فردای قیامت، در محضر خداوند چگونه پاسخ بدهم؟
عمامه (دستار) یکی از سنتهای ایرانی است که در طول هزاران سال همواره جزوی از پوشش مردان ایرانی بود. در سنت ایرانی، همچون سنت عربی، پوشاندن سر برای مردان یک هنجار شمرده شده؛ برهنه بودن سر، قبیح شمرده میشد.
در تاریخ عرب عصر جاهلیت همانند ایران باستان، موارد متعدد وجود دارد که شخص بیگناهی به تقاص خون شخصی دیگر، کشته شد! شاهنامه میگوید پهلوانان ایران، بارها از این کارها انجام دادند. اما در اسلام، فقط قاتل، به تقاص خون مقتول کشته میشود. چنان که امیرالمؤمنین علی (ع) وصیت کرد که در قتل من، هیچ بیگناهی قصاص نشود.
پادشاهان هخامنشی و ساسانی، چنان از کشتن و زجر دادن جانداران صحرا لذت می بردند و آن را مایه افتخار خود می پنداشتند، که فرمان می دادند تصویر این رفتارشان در تاریخ ثبت شود. هم پادشاهان هخامنشی، هم پادشاهان ساسانی...
کتاب «منم شاهپور اول» تألیف کریم علیزاده، از آن دست کتابهایی است که ظاهر تاریخی دارد، اما محتوای آن داستان سرایی و افسانه بافی است. البته به نظر میرسد که منظور نویسنده، خیر بوده است. یعنی خواسته اند که حس غرور ملی را در مخاطب علیه دشمنان ایران به حرکت درآورد. قصد ایشان خیر بوده، اما رفتار ایشان خیر نبوده است.
از دید شاهنامه، حاکم و کارگزاری حکومتی تراز، کسی است که قدرت نظامی و سابقه جنگ داشته باشد. در حل گرهها توانا باشد. وابستگی سیاسی به اجنبی نداشته باشد و البته زندگی تجملاتی داشته باشد! اگر خانواده دکتر قالیباف برای خرید لوازم نوزاد به ترکیه رفته باشند، از دید شاهنامه این رفتاری غلط نیست. چون فردوسی میگوید که شاهان و کارگزاران حکومت های باستانی، لباس و حتی کفن شان از جنس ابریشم رومی و چینی بود!
رستم، گیو (Giv) پهلوان ایرانی را برای یافتن کیخسرو به توران روانه کرد. گیو، جامهی هندوها را به تن کرد و از میان کوهها و درهها به توران رسید تا شناخته نشود. او در توران، از ترکان (از چوپان و کشاورز و...) نشان کیخسرو را می پرسید و سپس آنان را میکشت تا موضوع مخفی بماند!
در تخت جمشید، نقش نگارهای از یک پادشاه هخامنشی وجود دارد که با یک خنجر، شکم یک شیر را پاره کرده و خنجری دیگر را در سر او فرو کرده و آن را می کُشد. در واقع، شیر، در این تصویر، نماد دشمنان پارس است و این تصویر به معنی پیروزی حکومت هخامنشی (پارسها) بر دشمنان است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، بارها تصریح کرده که شاهان و پهلوانان ایران باستان از تجهیزات نظامی چینی، هندی و رومی استفاده میکردند و به این قضیه افتخار می کردند. اما امروز، ایران تولید کننده پیشرفته ترین و بروزترین تجهیزات نظامی است.
در سراسر متون کلاسیک و ادبی تاریخی ایرانی و همچنین در سرتاسر متون زرتشتی، اشارهای به سیزده به در نشده است. آرتور کریستنسن ایرانشناس مشهور هم مینویسد که رسم سیزده به در، از زمان قاجار به این سو دیده میشود. این از ریشه مبهم و تاریک سیزده به در. اما میوه تلخ آن از این جهت، که در این روز، بسیاری از ایرانیان، به طبیعت میروند ولی دست به نابودی آن میزنند.
تمام اسناد تاریخی نشان می دهد که حضور ماهی قرمز، سر سفرهی هفت سین، یک بدعت جدید است. این ماهی ها، اصالت چینی دارند. یعنی از چین به ایران و سایر نقاط جهان راه پیدا کردند. به علاوه اینکه نگه داشتن این ماهی ها در فضایی بسته و کوچک، مایهی عذاب برای آن هاست.
در دانشنامه ایرانیکا (بزرگترین و جدیدترین دانشنامه ایران شناسی) آمده که هفت سین، یک سنت قدیمی نیست. بلکه شواهد نشان میدهد یک مسئله جدید است. ایده هفت سین، حاصل خیال پردازیهای مردم است که با ذوق تبدیل به آیینی دلنشین شده است.
در اوستا هیچ ذکری از نوروز نشده است. اما شاهنامه میگوید که نوروز از زمان جمشید برگزار میشد. یعنی هزاران سال قبل از زرتشت. پس نمیتوان نوروز را به نام زرتشت و زرتشتیگری سند زد. همچنین ایرانیان وقتی مسلمان شدند، جشنهای زرتشتی را دور ریختند. اما نوروز را نگه داشتند. چون نوروز، نه یک جشن زرتشتی، بلکه یک جشن میهنی ایرانی بوده است.
نوروز باستانی متفاوت از نوروز ایرانی است. در نوروز باستانی، طبق اسناد تاریخی، چه بسا نوروز در وسط پاییز یا تابستان برگزار میشد. اما نوروز ایرانی مختص آغاز بهار است. همچنین شاهان گردنکش برای تحمیل نوروزِ مدّنظر خود به مردم، مجازاتهای سنگینی را إعمال کردند. گذشته از همه این سخنان، نمادهایی که امروزه سمبل نوروز است، متفاوت با نمادهای باستانی است. از قرآنِ سفره هفتسین گرفته تا دیوان حافظ و ماهیِ قرمز و دعای یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ !