پیرامون کتاب "منم شاهپور اول" و تاریخ بافی باستانگرایانه
جریان باستانگرا بیش از آنکه به حقیقت توجه داشته باشد، به دنبال راهی برای فخرفروشی است. تاریخ را میخواند تا بتواند به آن تفاخر کرده؛ دیگران را تحقیر کند. هر جا هم دستش از تاریخ کوتاه باشد، به تاریخ بافی دست میزند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مدتی پیش در یک کتابخانه، کتابی قَطور توجه مرا به خود جلب کرد که روی آن نوشته شده بود: «منم شاهپور اول» تألیف کریم علیزاده.
این کتاب در 1040 صفحه نوشته و چاپ شده است.[1]
آن را از قفسه برداشتم و ورق زدم. بخشهایی از آن را خواندم. ولی نتوانستم ادامه دهم. چرا؟ توضیح میدهم.
کل اطلاعات تاریخی که ما درباره شاهپور اول داریم، شاید 4-5 صفحه باشد و همه اطلاعات داستانی و اسطورهای که از شاهپور اول داریم هم شاید به 20 صفحه نرسد. برای من سؤال پیش آمد که نویسنده محترم چگونه این مقدار اندک اطلاعات را در 1040 صفحه به درازا کشانید؟
پاسخ برایم روشن است. این کتاب، یک قصه است. یک داستان تاریخی نما. نه یک متن تاریخی.
پس نمیتوان به آن به چشم یک کتاب تاریخی نگاه کرد. به نظر میرسد نویسنده قصد تاریخ نویسی داشته؛ ولی در باتلاق افسانه بافی گرفتار شده است.
ایشان در کتاب، مدعی شدند که شاهپور اول، پادشاه ساسانی، کشور مراکش در آفریقا را فتح کرد. یوگسلاوی، رومانی و حتی اتریش در اروپا را فتح کرد.[2] حال آنکه میدانیم شاهپور اول به هیچ وجه مراکش را فتح نکرد. به هیچ وجه رومانی و به ویژه اتریش را فتح نکرد.
البته به نظر میرسد که نویسنده، نیت شیادی نداشته. بلکه هدفش خیر بوده است. این کتاب، بیشتر تلاش کرده تا حس غرور ملی را در مخاطب به حرکت درآورد. روی جلد درباره شاهپور اول (پادشاه ساسانی) نوشته شده: «پادشاهی که امپراتور روم را به اسارت گرفت». در متن کتاب هم آن روحیه جنگاوری (جهاد نظامی) و تلاش برای به زانو درآوردن دشمن غربی بارها مورد تأکید قرار گرفته است. این قضیه (نیّت مثبت نویسنده) را باید منصفانه در نظر بگیریم. اما رفتار ایشان، به نظر، مثبت نبوده است. ای کاش رفتار ایشان همچون نیت ایشان مثبت میبود که در آن هنگام میشد این کتاب را یک کتاب خوب دانست.
پینوشت:
[1]. کریم علیزاده، منم شاهپور اول، تهران: نشر کلبه، 1382.
[2]. کریم علیزاده، همان، ص 7.
افزودن نظر جدید