کتیبه بیستون
داریوش شاه گوید: به این کشور به بخشش اهورامزدا به من داده شد و آنها به فرمان من هستند و خراج میدهند. آنچه آنها را گفتم چه در شب و چه در روز انجامش دادند. داریوش شاه گوید: در این کشورها هر آنکس که وفادار بود او را پاداش دادم و هر آنکس که خیانت کرد او را سخت گوشمال دادم. به یاری اهورامزدا این کشورها قانون مرا پذیرفتند. همانگونه که به آنها گفتم، همانگونه انجام دادند.
پروفسور والتر هینتس، طبق اسناد تاریخی نتیجه اعتراض مردم خراسان به حکومت داریوش هخامنشی را چنین برمیشمارد: 6520 نفر به دست ارتش داریوش کشته شده و 4192 نیز به اسارت درآمدند.
داریوش در کتیبه خود میگوید در یک سال، 19 بار اعتراضات وسیع به همراه اغتشاش و درگیری در قلمرو او رخ داد که تمامی این موارد به دست او سرکوب شدند و معترضین و اغتشاشگران هم به بردگی حکومت هخامنشی درآمدند.
مردم ارمنستان، در چند مرحله علیه حکومت داریوش شوریدند، و در هر مرحلهای که سرکوب میشدند، دوباره تجدید قوا کرده و برای آزادی از یوغ هخامنشیان تلاش میکردند. باید توجه کرد که این قیامها، همگی منشأ و ریشه مردمی داشتند. داریوش، خود به مردمی بودن این قیامها اشاره صریحی دارد و در متن کتیبه، صراحتاً این قیامها، مردمی و برخاسته از توده مردم نامیده شده اند.
داريوش شاه گويد: مردی مادی به نام فرورتيش برخاست. چنين به مردم گفت که من از نسل هوخشتر هستم. پس، مادها نسبت به من نافرمان شدند به فرورتيش گرويدند، او در ماد شاه شد. داريوش شاه گويد: سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. چنان به آنها گفتم: آن مادها را که خود را از آن من نمیخوانند بزنيد... اهورا مزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من، نافرمانان را بسيار بزد...
در ستون چهارم از کتیبه بیستون میخوانیم: «داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه من به خواست اهورامزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم، من 19جنگ کردم. به خواست اهورامزدا من آنها را زدم»! مردم سرزمینهایی که در اشغال هخامنشیان بودند، طی حدود یک سال، 19 بار علیه حکومت شورش کردند، داریوش میگوید که قیامها را سرکوب کردم، و آنان اکنون بندگان من هستند...
به این عبارات دقت کنید: «داریوش شاه گوید... آنجا آن سپاه نَدیتَبَئیر را بسیار زدم.» «به خواست اهورا مزدا من سپاه نَدیتَبَئیر را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شدند. آب آنها را برد». «من نَدیتَبَئیر را در بابل کشتم.» آیا داریوش حق داشت که چنین کند؟ آیا مدیریت جامعه علاوه بر منطق، به شمشیر هم نیازمند است؟
داریوش شاه گوید: این است آنچه که من در دومین و سومین سال، پس از آنکه شاه شدم، کردم. سرزمين اووجا Ûvja (عيلام، كه همان خوزستان و ايلام امروزی است) نافرمان شد. بندهی من، گَـئوبَرووَه با خوزیان جنگ کرد. پس او، خوزیان را بِزَد و تار و مار کرد و سردار آنها را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را کشتم. پس از آن کشور از آن من شد. داریوش شاه گوید: آن خوزیان بیوفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد.
داریوش شاه گوید: من با سپاه به سوی سَکائیه رهسپار شدم... پس از آن من سکاها را بسیار زدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست بسته به نزد من آورده شد و او را کشتم. آنگاه چنانچه میل من بود سردار دیگری برایشان برگزیدم. پس از آن، کشور از آن من شد. داریوش شاه گوید: آن سکاها بیوفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد. به خواست اهورامزدا هرطور میل من بود، همانطور با آنها کردم.
داریوش شاه گوید: پارت و هيركان نسبت به من نافرمان شدند. خود را از آنِ فرَوَرتیش (Phraortes) خواندند. ویشتاسپ پدر من، در پارت بود، مردم او را رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد. در شهر ویشپازاتیش (Višpauzatiš) در سرزمين پارت، آنجا با پارتیها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار زَد (تار و مار كرد).