تعالیم دوازدهگانه
وقتی عبدالبهاء دستوراتی به بهائیان صادر کرده که یا خود به آنها التزامی نداشته، یا اینکه با سایر تعالیم بهائی در تضاد هستند، مشخص است که پیروانش هم خود را پایبند به دستورات این مسلک ساختگی نمیدانند. دستوراتی نظیر اطاعت از حکومت، دخالت نکردن در سیاست و ...، از تناقضات بی عملی بود که عبدالبهاء هم به آنها پایبندی نداشت.
بر اساس دیدگاه عبدالبهاء، کودکان بهائی حق ورود به مدارس غیربهائی را ندارند. اما به راستی چگونه بهائیان میتوانند با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده و شستشوی مغزی، از همان دوران کودکی، عملاً راه تحری حقیقت و انتخابی بیطرف را بر آنها سد کرده و در عین حال خود را مبتکر شعار تحری حقیقت، تربیت واحد و اُلفت و محبت جلوه دهند؟!
پدران فکری آمریکا که به دنبال میهنی نوپا بودند، تهاجمی فرهنگی را آغاز کردند و افسانههایی را سرودند که حتی دیگر رنگینپوستان بومی نیز یقین کردند تمدن و فرهنگ از آن سفید و بیهویتی، نقش جاودانه بر پیشانی سرخپوستان است. از اینرو عبدالبهاء همگام با اربابان خود، تصویری تُهی از انسانیت، پیش از مهاجرت اروپاییها به آمریکا ترسیم کرده است.
پیشوایان بهائیت، تا جایی بر اُلفت تأکید کردهاند که در تعارض دین با اُلفت و محبّت، بیدینی را ترجیح دادهاند. این در حالیست که خود هیچگاه به این اصل پایبند نبوده و به خاطر تعصبات دینی، مخالفین خود را مورد طرد و حذف اجتماعی قرار دادهاند؛ همچنان که رفتار بهائیت در خصوص جهانگیر اردکانی، نمونهای از این دورویی تشکیلات بهائیت است.
پیشوایان بهائیت در تبلیغات خود، تا جایی بر لزوم پایبندی به صداقت، یکرنگی و پرهیز از کتمان عقیده تأکید کردهاند که حتی اگر حقیقتگویی به قتل انسانی منجر شود، نباید آن را زیر پای نهاد. این در حالیست که آنان در عمل، این اصل خود را زیر پای نهاده و تأسیس محافل بهائی در سراسر دنیا را با هر عنوان فریبندهای لازم برمیشمارند!
پیشوایان مسلک بهائیت، برای آنکه نیاز به آئینی جدید را پس از اسلام ضروری جلوه دهند، تلاش دارند تا تعالیم خود را داروی نجاتبخش جهان امروز معرفی کنند. اما در حقیقت عبدالبهاء، با کپیبرداری از متون دینی و مکاتب فکری و انتساب آنها به پدر خود، مدعی بینظیری تعالیم بهائیت شده و آن را داروی نجاتبخش بشر معرفی نموده است.
در بخشی از پیامی که به مناسبت فرا رسیدن عید رضوان بهائیت، توسط کانالهای وابسته به این تشکیلات منتشر شد، آمده است که حسینعلی نوری در چنین ایّامی، حکم صلح و وحدت عالم انسان را تشریع کرد. این در حالیست که به اعتراف شخص حسینعلی نوری، وی با آمدنش بغض و کینه و نفرتی به وجود آورد که در تاریخ بشر بیسابقه بوده است.
پیشوایان فرقهی بهائیت، در تبلیغات خود بهائیان را به همزیستی مسالمتآمیز و نوعدوستی نسبت به تمام بشر توصیه داشتهاند. این در حالیست که تشکیلات بهائیت، راه دورویی را از اربابان خود آموخته و امروزه عملکردی مخالف با نوعدوستی کلامی خود دارد. نمونهی بارز این دورویی را میتوان در ایفای نقش تخریبی بهائیت در کشور یمن مشاهده کرد.
در پی بازداشت تعدادی از بهائیان در یمن به جرم تبلیغ بهائیت و جاسوسی برای رژیم صهیونیستی، تشکیلات بهائی، بعلاوهی جلب حمایتهای سازمان ملل از وابستگان خود در یمن، اقدام به انتشار هشتگهایی با محتوای آزادی بهائیان در یمن نمود. این در حالیست که این اقدام تشکیلات بهائیت، با تعالیم بهائی و توصیهی ظلمپذیری پیشوایانش در تضاد است.
فرقهی بهائیت با داشتن تعالیمی نظیر ممنوعیت جهاد و دفاع از وطن، ممنوعیت دخالت در سیاست و ترویج بیوطنی، از ابتدا تا کنون به عنوان سلاح جنگ نرم، برای درهم شکستن مقاومت ملّتهای مورد تجاوز به کار گرفته شده است. همچنان که کشورهای آمریکا و فرانسه در گذشته و اسرائیل در زمان کنونی از بهائیت، استفادهی ابزاری میکنند.
رهبر جنبش انصارالله یمن، در سخنرانی خود، فعالیت بهائیت در یمن را بخشی از جنگ نرم علیه این کشور عنوان کرد. اما مگر بهائیت چه ویژگی خاصی دارد که از تبلیغات آن، به جنگ نرم علیه یمن تعبیر میشود؟! فرقهی بهائیت، با ادعای نسخ اسلام و داشتن آموزههایی چون ممنوعیت جهاد و ترک تعصب وطنی، زمینه را برای اشغال آسان یمن فراهم میسازد.
عبدالبهاء با کپیبرداری از ادیان الهی و الگوگیری از اندیشکدههای غربی و تلفیق آنها با یکدیگر، تعالیمی به ظاهر بدیع اختراع و آنها را به پدر خود منتسب کرد. یکی از این تعالیم، مسئلهی لزوم مطابقت دین با علم و عقل است. این در حالیست که نه تنها این آموزه ابداع پیامبرخواندهی بهائیت نبوده؛ بلکه او اصلاً چنین آموزهای را باور نداشته است.
بر خلاف معرفی اصل اُلفت و محبت به عنوان یکی از تعالیم بهائیت؛ پیشوایان این فرقه، رفتاری در تضاد با این اصل را از خود نشان دادهاند. همچنان که در احوالات شوقی افندی میخوانیم: «مادرش بیمار شد بر بالینش نیامد تا بدرود زندگانی گفت، پس از چندی پدرش نیز که روزگاری در بستر ناتوانی افتاده بود درگذشت و چون ناشناسان به خاک سپرده شد».
مبلغان بهائی مدعی شدند: «بهاءالله ذکری را به زندانیان در سیاهچال آموخته بودند که یک دسته میگفتند، قل الله یَکفی مِن کُلِّ شَیء و دستهی دیگر جواب میدادند، و علی الله فلیتوکّل المتوکّلون». اما همانگونه که میدانیم، این ذکر نیز همچون سایر ادعیه و تعالیم بهائیت، کپیبرداری پیشوایان بهائی، از سایر ادیان و مکاتب فکری و ثبت آن به نام خود بوده است.