پيروان اصحاب نور يا معرفت

  • 1392/09/20 - 08:06
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_سومين نحله از نحله هاي حکمت صوفيانه، جنبه يا نظر شناخت حقيقت نهايي، راي و نظر و ديدگاه "اصحاب نور" است. اين مکتب بر آن بود که ذات حقيقت همان "نور يا فکر" است و با اشراق و انديشه مي توان به حقيقت نهايي راه يافت.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_سومين نحله از نحله هاي حکمت صوفيانه، جنبه يا نظر شناخت حقيقت نهايي، راي و نظر و ديدگاه "اصحاب نور" است. اين مکتب بر آن بود که ذات حقيقت همان "نور يا فکر" است و با اشراق و انديشه مي توان به حقيقت نهايي راه يافت.
اصحاب نور، برخلاف اصحاب جمال، انديشه نو افلاطوني را کنار نگذاشتند، بلکه با دگرگون کردن آن فلسفه، ديدگاه هاي تازه براي نظام تصوف گشودند.
از لحاظ فلسفي دو نظام بزرگ در دامان اين مکتب (اصحاب نور) پرورش يافت: نظام ايراني، نظام تحت تاثير مسيحيت.
هر دو مکتب بر اين اعتقاد بودند که براي توجيه و تبيين«کثرت طبيعت» بايد در ذات حقيقت نهايي، اصلي اختلاف برانگيز يافت. در زير به دو نظريه به صورت خلاصه پرداخته مي شود.[1]
مشرب اصحاب نور:
اين مکتب بر اثر پيوند الهيات اسلامي با روشهاي جدلي يونانيان، روح انتقادي را در عرصه تفکر اسلامي پديد آورد، که کاملترين نمود آن در نوشته هاي ابوحامد محمد غزالي جلوه گر است که در نتيجه ابوحفص عمر سهروردي در صدد نارسايي عقل محض بر آمد.[2]
اردمان[3] گفته است:«فلسفه اسلامي پس از فارابي و ابن سينا روي به انحطاط نهاد و از اين روي سبب بروز شک گرايي و عرفان شد.[4] حاصل رواج اين گونه افکار آلوده به شک و چند گرايي بود که موجب شد که شهاب الدين يحيي سهروردي پديد آيد و به فکر ساختن فلسفه اي نو با توجه به باورهاي ديرين بيفتد. شهاب الدين که بعدها به "شيخ مقتول" و "شيخ اشراق" مشهور شد، در حضور مجد الدين جيلي(گيلاني) که استاد فخر الدين رازي بود، درس خواند. او در عنفوان جواني سرآمد دانشمندان معاصر و همزمان خود شد ملک الظاهر پسر سلطان صلاح الدين ايوبي او را به ديده ستايش مي نگريست و با خود، وي را به حلب برد.
دانشور جوان در همان جا عقايد مستقل خود را بازگويي کرد. قشريان و جزم انديشان بيرحم و خون آشام براي پنهان کردن ناتواني فکري خود در مقابل باورهاي محکم و متين وي به زور متوسل شدند و بر او حسد بردند و به سلطان صلاح الدين نامه نوشتند که: تعليمات سهروردي ارکان اسلام را به خطر انداخته است و سرکوبي او لازم است و سلطان در سي و شش سالگي به قتل و شهادت سهروردي فرمان داد.
نظام فکري شيخ اشراق بر سه محور پايه گذاري شده است:«بودشناسي، جهان شناسي، روان شناسي» که براي آشنايي و تحليل مسائل عرفاني درتصوف ناگزير به شناخت آن سه مي باشيم.  
نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعد از این به وجود می‌آید نور است٬ لذا جهان جز اشراق نمی‌باشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پاره‌ای دیگر دارای ذرات متراکم است و همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف می‌تابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان هم از این قاعده مستثنا نیست و به دیگران می‌تابد٬ همانگونه که نورهای دیگران به او می‌تابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده می‌شود انسان فیاض است و می‌تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.
سهروردی می‌گفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت عتیق. حکمت عتیق یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندی‌ها و ایرانی‌ها و بابلی‌ها و مصری‌ها و بعد از آن یونانی‌ها برخوردار بوده‌اند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار می‌شوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدا سرچشمه می‌گرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است.بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری به‌طرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.[5]
یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است . ذوالنون مصری، سهل بن عبد الله تستری، ابو یزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آنها تأثیر پذیرفته‌است.

در پايان يادآور مي شويم که در پي روي به انحطاط نهادن نظام فلسفي بعد از فارابي و ابن سينا، جامعه نياز شديدي به مکتب فکري جديدي پيدا کرده بود که سهروري را بر آن داشت تا فلسفه اي نو با توجه به باور هاي ديرين بنا کند. به دنبال اين رويداد، سهروردي رويکرد تازه اي را در فلسفه بنا نهاد و در نتيجه عقل را به تنهايي در اين زمينه ناکارآمد دانست و براي جلوگيري از خطاي در عقل مساله کشف و شهود را به عقل اضافه نمود تا راهي محکم و قطعي براي استدلالات فلسفي در يابد اما اين روش بعدها دست مايه گروه ها يا افرادي همانند تصوف قرار گرفت و اراجيف و شطحيات خود را نه به ضميمه عقل همراه شهود، بلکه به صرف شهود، همانند ما انزل الله علي قلب النبي(ص) دانسته و در حد وحي به آن استناد مي کردند که اين امر موجبات انحراف توده اي از مردم شد.
 

منابع:
1-تاثير مسيحيت در اين نوشته مد نظر نيست.
2- ر.ک به کتاب رشف النصايح الايمانيه و کشف الفضايح اليونانيه اثر سهروردي.
3-Erdmann
4-سير فلسفه در ايران، ص 93
5-کتاب ملاصدرا تالیف هانری کربن

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.