غریزه معنویت خواهی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ انسان وقتی گرسنه است دنبال غذا می رود. وقتی تشنه است دنبال آب می رود. وقتی هم نیازمند معنویت است دنبال معنویت می رود. می شود قوه معنویت خواهی بشر را غریزه معنویت جوئی نامید. چون نیاز به معنویت و آرامش جوئی یک میل درونی و فطری در درون انسان است. حال وقتی انسانی تشنه باشد و عطش، طاقت او را برده باشد و آب یا نوشیدنی سالمی هم پیدا نکند بالاجبار سراغ آب های داخل مزبله و فاسد می رود تا بر این عطش مرگ آفرین غلبه کند.
در مباحث معنوی نیز این گونه است که انسان ها با توجه به روحیات و صفات بارز شخصیتی، هر کدام یک آستانه تحملی دارند و بعد از رسیدن به این مرحله، معنویتهای بدلی را قبول می کنند. بعضی افراد که در بعضی معنویت های نوپدید عضویت دارند خود اذعان دارند که این شبه معنویت یا مکتب، کامل و بی عیب نیست. حال سوال پیش می آید که وقتی کسی علم به نقص و اشکال یک مکتب دارد چرا از آن خارج نمی شود؟ جواب این است که این افراد دسترسی به معنویت ناب و کامل ندارند و از طرفی هر روز این غریزه معنویت خواهی فشاری مضاعف تر بر روح و روان این انسان ها وارد می کند. این افراد تصمیم می گیرند یک معنویت و سبک زندگی معنوی متناسب تر با خود را انتخاب کنند تا حداقل بخشی از این فشار غریزه معنویت خواهی کم شود و قسمتی از این غریزه ارضاء شود و لکن خود علم دارند که معنویتی که آن ها سر لوحه کار قرار داده اند معنویت اصیل و کامل نیست.
سخن بحث ما افرادی هستند که با صداقت کامل و جدیت و تلاش سعی کرده اند به معنویت حقیقی برسند ولی نرسیده اند و از باب اضطرار یک شبه معنویت که حداقل به بخشی از نیازهای آن ها جواب می دهد را برگزیدند. افرادی که عامدانه و عالمانه معنویت اصیل و ناب را که در دسترس آنان است را بخاطر منافعی ترک می کنند و معنویتی کاذب را بر می گزینند مورد بحث ما در این جا نیستند.
سوال دیگری که پیش می آید این است که مگر امکان دارد شخصی با جدیت و صداقت دنبال معنویت ناب باشد ولی به آن نرسد؟ جواب این سوال مبتنی بر یک مبنای معرفت شناسی جدید است.
معرفت شناسی کلاسیک و سنتی معتقد است که حقیقت یک وجود عریان است و کسی که به آن توجه کند بلافاصله آن را درک می کند. اگر مقدمات یک استدلال(صغری و کبری) از لحاظ محتوا صادق باشد و صورت برهان هم صحیح باشد قطعاً نتیجه صادق خواهد بود و مخاطب باید بپذیرد. یعنی برهان مانند یک آئینه است که حقیقت را بازتاب می دهد و اگر مخاطب برهان، نتیجه را نپذیرد نشان از عناد یا... دارد.
اما معرفت شناسی جدید می گوید پیش فرض های ارزشی(1) و توصیفی(2) افراد فرق دارد. لذا تنها کسانی یک استدلال را می پذیرند که با استدلال کننده مبنا و پیش فرض واحد داشته باشند. حال باید سعی کنیم ابتدا معنویت ناب را به زبان روز به مردم ارائه کنیم، چون خیلی از افراد دسترسی به معنویت ناب ندارند. در کنارش معنویت های کاذب را نقد کنیم .
در مرحله دیگر تلاش کنیم پیش فرض های توصیفی و ارزشی را در پیروان فرق انحرافی (که مبانی متفاوتی از ما دارند) عوض کنیم که امری زمان بر و پیچیده است و حتی بعضاً ناممکن است. پس برای این افراد باید معنویت ناب و سالم را در قالب های متفاوت بیان کنیم که گروه های مختلف ولو با مبانی مختلف بتوانند با این معنویت ارتباط گرفته و به آن عمل کنند. مثلاً در معنویت صحیح پوشش زن و حفظ حریم محرم و نامحرم یک اصل است. اگر این آموزه را با این تقریر که «حفظ حجاب موجب تعبد و اطاعت الهی است» بیان کنیم افرادی که مبانی انسان محوری دارند احتمالاً نتوانند قبول کنند. حال همین آموزه معنویت صحیح را با تقریری انسان محور بیان می کنیم: «حجاب برای آرامش روانی و سلامت اجتماع مفید می باشد و باعث رشد و پیشرفت انسان، مخصوصاً بانوان می شود. همچنین باعث جلوگیری از تعرض به بانوان شده و ذهن و فکر مردان را مشغول نکرده و باعث حفظ نشاط خانواده ها می شود.» همچنین می توانیم آموزه های معنویت اصیل را که در قوانین دینی و رفتار عُقلائی است را با تقریر های مختلف بیان کنیم و وجوه مختلفش را به مخاطب عرضه کنیم تا توشه ای برای هدایتش شود.
پینوشت:
(1). پیش فرض های ارزشی همان مبانی هستند که یک فرد جهان پیرامون خود را ارزش گذاری می کند مثلاً کمک به فقیر مریض را ارزشمند می داند و توصیه به این رفتار می کند ولی کمک به یک فقیر سالم از لحاظ جسمی را، فاقد ارزش می داند و نهی می کند (مبنا و برداشتش این است که شخص سالم باید کار کند و کسب درآمد کند و اعانه باعث تنبل پروری می شود.).
(2). پیش فرض توصیفی، تصوری است که فرد از جهان خارج و حوادث دارد. مثلاً شخصی پیش فرض و تصورش این است که رستوران های بین راهی همه گران فروش هستند.
افزودن نظر جدید