سفارش عبدالحمید به مسئولیت دادن به اهلسنت (قسمت دوم)
عبدالحمید میگوید: اهلسنت، چون ایرانی هستند، خلاف عدالت است که نمیتوانند رئیسجمهور شوند. جمهوری اسلامی که به هدف اجرای عدالت و اسلام و روش پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خلفای راشدین پایهریزی شد، تبعیض را قانونی کرده است؛ میگوییم هدف جمهوری اسلامی، ایجاد حکومت مردمی و اسلامی بر اساس اسلام ناب محمدی بود. سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز احترام به پیروان مکتب سقیفه بود، نه سپردن بالاترین پست حکومتی به آنان؛ بنابراین رئیس جمهور نشدن اهلسنت، همان عدالت علوی است.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عبدالحمید با اشاره به اینکه زنان مورد تبعیض هستند گفت: «اینکه زنان و اهلسنت نمیتوانند رئیسجمهور باشند، اسلامی نیست. این قوانین ضد اسلامی هستند؛ زیرا خلاف عدالت هستند. زنان و اهلسنت ایرانی هستند. با کدام مجوز و بر اساس کدام آیه قرآن، این گونه عمل میشود؟ متأسفانه بر خلاف فلسفه وجودی جمهوری اسلامی که قرار بود مجری عدالت باشد و اسلام محمدی و روش حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و خلفای راشدین حاکم باشد، از همان ابتدا، تبعیض در قانون اساسی نهادینه شد».[1]
عبدالحمید میگوید زنان و اهلسنت، چون ایرانی هستند، خلاف عدالت است که نمیتوانند رئیسجمهور شوند؛ این قانون خلاف اسلام است و مجوزی بر این ممنوعیت از آیات قرآن نیست. جمهوری اسلامی که به هدف اجرای عدالت و اسلام و روش پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خلفای راشدین پایهریزی شد، تبعیض را از ابتدا در قانون اساسی، قانونی کرد.
باید به عرض عبدالحمید برسانیم که از ابتدا، هدف جمهوری اسلامی، ایجاد حکومت مردمی و اسلامی بر اساس اسلام ناب محمدی بود و بنیانگذاران این انقلاب، روش خلفای اهلسنت را روشی انحرافی از اسلام اصیل میدانستند و به همین خاطر مذهب جعفری را مذهب رسمی کشور تا ابد قرار دادند. امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در شورای شش نفره عمر، در پاسخ عبدالرحمن بن عوف فرمود: «شرطِ عمل به سیره دو خلیفه قبل را نمیپذیرند و طبق اجتهاد خود و سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عمل خواهم کرد.»[2]
عبدالحمید بداند که خلیفه سوم، اولین اقدامش هنگام رسیدن به خلافت، این بود که او بسیاری از والیان و حاکمان را عزل و خویشان خود را به جای آنها نصب کرد؛ در کوفه به جای عماریاسر، «ولید بن عقبه»، برادر ناتنی خود و به جای ابوموسی اشعری در بصره، «عبدالله بن عامر» پسر خاله خود را نصب کرد. وی ابتدا «عمرو عاص» را به عنوان فرمانده فتوحات و جنگهای شمال آفریقا منصوب کرد و برادر رضاعی خود «عبدالله بن ابیسرح» مرتد را مسئول خراج و غنائم فتوحات آن منطقه کرد؛ سپس عمروعاص را عزل و عبدالله را به جای او نشاند[3] و میگفت: «اگر كليدهای بهشت در اختيار من بود، آنها را به بنیاميه میدادم تا آخرين فرد آنان نيز وارد بهشت شود».[4] بنابراین سیره این خلیفه اهلسنت، تبعیضی و قومی قبیلهای بوده و به شایسته سالاری اهمیتی نمیداد که البته چنین شیوهای روش جمهوری اسلامی نبوده است.
اما سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز حساسیت ویژه بر شایستگی والیان بود و اولین کار مهم حضرت در ابتدای حکومت، تصفیه و عزل کارگزاران فاسد عثمان و برکنار کردن آنان بود؛ زیرا آنها مرتکب جنایات زیادی شده و قادر نبودند فرمانهای حضرت و سیاست و سیره علوی را در جامعه اجرا کنند؛ مثلاً «اشعث بن قیس» در زمان خلیفه سوم، فرمانروای آذربایجان بود که امیرالمومنین علیهالسلام، وی را از این سمت عزل کرد و حساب و کتاب بیتالمال را از او خواست. (به اعتبار اشعث لطمه خورد و وقتی که اولاً چنین موقعیتی را در دوران حضرت از دست داده، ثانیاً باید حساب بیتالمال را ارائه دهد، قصد داشت به معاویه بپیوندد که اطرافیانش او را برحذر داشتند و گفتند حق خلیفه جدید است که حاکمان را عزل و نصب کند؛ شرمنده شد و به کوفه آمد و بیتالمال را از او تحویل گرفتند؛ البته به دلیل کینهای که پیدا کرد، ضربههای سختی به حکومت حضرت زد، مثل جریان حکمیت در جنگ صفین).
با مقایسه رفتار امیرالمؤمنین علیهالسلام در برابر معاویه و مخالفینی چون عایشه، اصحاب جمل و خوارج میتوان پی برد که حضرت، معاویه و دستگاه سیاسی حاکم بر شام را به عنوان فتنه اسلام قلمداد کرده و در برابر ریشهکنی آن، هیچ گونه مصلحتی را نمیپذیرد؛ در حالی که حضرت بعد از جنگ جمل و جنگ خوارج عفو عمومی صادر میکنند، به گونهای که عایشه، آنچنان تحت تأثیر برخورد کریمانه و بزرگوارانه حضرت قرار گرفت که پس از جنگ میگفت: «آرزو داشتم 20 سال قبل از آن حادثه مرده بودم».[5] جمهوری اسلامی نیز بر همین اساس، مذهب اصیل جعفری را رسمی و غیر قابل تغییر دانسته و با پیروان مذاهب دیگر اسلامی، برخورد کریمانه و بزرگوارانه دارد. احترام به پیروان مکتب سقیفه، روش امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، نه سپردن بالاترین پست حکومتی به آنان؛ بنابراین رئیس جمهور نشدن اهلسنت، همان عدالت علوی است.
پینوشت:
[1]. سخنان عبدالحمید در 7 اردیبهشت 1403.
[2]. الکامل فی تاریخ، ابناثیر، ج۳، ص۶۶؛ تاريخ طبری، طبری، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۳.
[3]. الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۹.
[4]. المسند، احمد بن حنبل، ج1، ص62.
[5]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص264.
افزودن نظر جدید