ادعای خدایی در تصوف
ادعای خدایی در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مکتب تصوف را باید مکتب ادعا نامید، چرا که ادعایی نبوده که سران تصوف مدعی آن نباشند. ازجمله بزرگترین ادعاهای سران تصوف، ادعای خدایی یا ادعای حلول خداوند در برخی از آنهاست.
عین القضات همدانی ازجمله کسانی است که به موضوع خدا دانستن صوفی اشاره کرده و در این باره میگوید: «مگر آن بزرگ که وقتی از او پرسیدند که صوفی کیست و کدام است؟ گفت: الصوفی هو الله. گفت صوفی خداست.»[1]
بایزید بسطامی از شطح گویان تاریخ تصوف را باید بزرگترین مدعی الوهیت به شمار آورد. بایزید ادعا میکند: «وقتی خداوند مرا اشرف بر توحید بخشید من خود را طلاق دادم و به نزد پروردگار خود رفتم و او نیز نفس و خلایق و مکونات را از دل من به فراموشی برد و از همه اندوهان رهایی یافتم و آن گاه مملکت هایی از پس مملکت های دیگر را درنوردیدم و به سوی حق رهسپار شدم و خداوند نیز مرا همانند نزدیکی روح به جسم آن چنان به خود نزدیک کرد که من گفتم: پس من توام و تو منی!» [2]
همچنین گفته شده که: «یک بار بایزید را تا پیشگاه حق بالا میکشند و میگویند بندگان من میخواهند تو را ببینند و بایزید میگوید من هیچ علاقهای به دیدن آن ندارم، اما اگر تو این را از من میخواهی من مخالفتی ندارم. به شرط آن که مرا به وحدانیت خود بیارایی تا وقتی خلق مرا می بیند تو را دیده باشند و نه مرا.» [3] همچنین مینویسند: «مردی درِ سرای بایزید را کوفت. پرسید: که را می جویی؟ گفت: بایزید را می جویم. گفت برو وای بر تو! جز خدای در این خانه کس نیست» [4]
اما مشهورترین و عجیبترین شطحیات بایزید بسطامی که در تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری آمده است این است که بایزید گفته: «إنی أنا الله لا إله إلّا أنا فاعبدونی»[5] و درجایی دیگر نیز میگوید: «لیس فی جبتی سوی الله»[6] و همچنین گفته است: «سبحانی ما اعظم شانی»[7]
درباره این اعتقاد صوفیه باید گفت که حلول خداوند متعال در انسان ازجمله عقاید شرکآمیز صوفیه است که هر یک از فرقه ها و مسلک های صوفیه به طریقی با اعتقاد به آن به انحراف کشیده شده اند. اعتقاد سخیفی که قابل انکار نیست، چرا که نه تنها برخی از سران تصوف به مانند بایزید و حلاج و ... به راحتی دم از این اعتقاد زده اند، بلکه فرقه ای در تصوف به اسم حلولیه بوده است که اعتقاد به حلول خداوند متعال در انسان های زیبارو داشتند.
در اين باره شهید مطهری نیز، وقتي به مشرب و شيوه های فکری صوفیه و توصیف آنها می پردازد، به این مطلب اشاره میکند و مینویسد: «در این مکتب، انسان کامل، آخر عین خدا میشود، اصلاً انسان کامل حقیقی، خود خداست.»[8]
چناچه از حلاج به عنوان یکی از مدعیان خدایی در تصوف اشاره میکند و میگوید: «از جمله مدعیان خدایی در تصوف، میتوان به حسین بن منصور معروف به حلاج به عنوان یکی از جنجالی ترین چهره ها در تصوف اشاره کرد که با گفتن شطحیات ادعای خدایی کرد، که به همین دلیل به ارتداد متهم شد و به قتل رسید.» [9]
پی نوشت:
[1]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، بهتصحیح عفیف عسیران، تهران، منوچهری، 1389هـ ش، چاپ هشتم، ص 313
[2]. شفیعی کدکنی، محمد رضا، دفتر روشنایی از میراث بایزید بسطامی، نشر سخن، تهران، 1385، چاپ سوم، ص 257
[3]. همان، ص 250
[4]. همان، ص 143
[5]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج 1، ص 137
[6]. همان، 140
[7]. همان، 176
[8]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1388 هـ ش، چاپ پنجم، ج 23، ص 168
[9]. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، بخش عرفان، نشر صدرا، تهران، 1387، صفحه 103
افزودن نظر جدید