جعل حدیث توسط راویان زاهد و پارسا
خلاصه مقاله
یکی از راویانی که عالمان جرح و تعدیل اهل سنت، در مورد او ذم بسیاری روا داشتهاند، نوح بن ابیمریم بود؛ او قاضی مرو بود، و معروف به (نوح الجامع)؛ گفتهاند: او در علومش مقدم است و او جامع بود و همه چیز روزیش شد، غیر از راستگویی. او فرد زاهد و تارک دنیا بود، و به خاطر مرگ او بازارهای بغداد تعطیل شد، ولی با این اوصاف او حدیث جعل میکرد.
نووی در بین جاعلان و حديثسازان، خطرناكترين آنها را کسانی میداند که منسوب به زهد و ترك دنيا هستند و احاديث را برای خيرخواهی و ثواب میسازند، و مردم ساختههای آنها را به خاطر اعتماد بر ايشان میپذيرند. سیوطی یکی از نمونههایی که برای خيرخواهی و ثواب حدیث میساخته، روايات نوح بن ابیمريم میداند که در فضيلت تك تك سورههای قرآن جعل شده است.
متن مقاله
یکی از راویانی که عالمان جرح و تعدیل اهل سنت در مورد او ذم بسیاری روا داشتهاند، نوح بن ابیمریم بود؛ او قاضی مرو بود، و معروف به (نوح الجامع)؛ زیرا او فقه را از ابوحنیفه و ابن ابیلیلی، حدیث را از حجاج بن ارطاة، مغازی را از ابن اسحاق، تفسیر را از کلبی و مقاتل دریافت کرد و عالم به امور دنیوی نیز بود، به همین جهت او را جامع نامیدند؛ احادیث او را ترمذی در سنن خود و ابن ماجه در تفسیر خود آوردهاند؛ حاکم میگوید: او در علومش مقدم است و او جامع بود و همه چیز روزیش شد، غیر از راستگویی.
سیوطی درباره او میگوید: او فرد جلیل و زاهدی بود و شهوات دنیا را ترک کرده بود، به خاطر مرگ او بازارهای بغداد تعطیل شد، ولی با این اوصاف او حدیث جعل میکرد.[1]
ابن حجر عسقلانی مفصل در شرح حال او تضعیفاتی از أحمد بن حنبل، ابن معین، جوزجانی، أبوزرعة، أبوحاتم، مسلم، دولابی، دارقطنی، بخاری، نسائی، حاكم نیشابوری، ابن عدی، ابن حبان، أبوعلی نيشابوری، أبوسعيد نقاش، ساجی و .... نقل کرده است،[2] و ذهبی نیز در میزان الاعتدال به تضعیفات أحمد، مسلم، حاكم، بخاری و ابن عدی درباره نوح بن ابیمریم بسنده کرده است.[3]
نووی در کتاب تقريب خود میگويد: «جاعلان و حديثسازان چند گروهند، كه خطرناكترين و زيانبارترين آنها كسانیاند كه منسوب به زهد و ترك دنيا هستند و احاديث را برای خيرخواهی و ثواب میسازند، و مردم ساختههای آنها را به خاطر اعتماد بر ايشان میپذيرند.»
و سیوطی در شرح آن میگويد: از نمونههای آنچه برای خيرخواهی و ثواب ساخته شده، روايتی است كه حاكم با سند خود تا ابوعمار مروزی روايت میكند كه به ابوعصمة، نوح بن ابیمريم گفته شد: «تو چگونه از قول عكرمه از ابن عباس اين همه روايت را در فضيلت تك تك سورههای قرآن بهدست آوردهای، در حالیكه هيچيك از آنها نزد اصحاب عكرمه نيست؟» او گفت: «من ديدم مردم از قرآن رویگردان شده و به فقه ابوحنيفه و مغازی ابن اسحاق روی آوردهاند، بدينخاطر، اين احاديث را برای ثواب و خيرخواهی جعل كردم. ...»
و زرکشی بعد از این خبر آورده است: «سپس این جریان عادت مفسرین شد که فضائل سورهها را در ابتدای تفسیر هر سوره برای ترغیب و برانگیختن بر حفظ آن سوره ذکر کنند، مگر زمخشری که این روایات را در آخر تفسیر هر سوره ذکر کرده است.» یعنی نوح بن ابیمریم برای ترغیب مردم در فضل سورههای قرآن حدیث جعل کرد و مفسرین قرآن نیز برای ترغیب مردم در تفسیر خود آن را ذکر کردهاند.
پینوشت:
[1]. «وَكَانَ يُقَالُ لِأَبِي عِصْمَةَ هَذَا: " نُوحٌ الْجَامِعُ "، قَالَ ابْنُ حِبَّانَ: جَمَعَ كَلَّ شَيْءٍ إِلَّا الصِّدْقَ.
وَرَوَى ابْنُ حِبَّانَ فِي الضُّعَفَاءِ، عَنِ ابْنِ مَهْدِيٍّ، قَالَ: قُلْتُ لِمَيْسَرَةَ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ: مِنْ أَيْنَ جِئْتَ بِهَذِهِ الْأَحَادِيثِ، مَنْ قَرَأَ كَذَا فَلَهُ كَذَا؟ قَالَ: وَضَعْتُهَا أُرَغِّبُ النَّاسَ فِيهَا.
وَكَانَ غُلَامًا جَلِيلًا يَتَزَهَّدُ وَيَهْجُرُ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا، وَغُلِّقَتْ أَسْوَاقُ بَغْدَادَ لِمَوْتِهِ، وَمَعَ ذَلِكَ كَانَ يَضَعُ الْحَدِيثَ.» تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، ج1، ص333.
[2]. «نوح بن أبیمريم ... وإنما سمي الجامع لأنه أخذ الفقه عن أبي حنيفة وابن أبي ليلى والحديث عن حجاج بن أرطأة وطبقته والمغازي عن بن إسحاق والتفسير عن الكلبي ومقاتل وكان مع ذلك عالما بأمور الدنيا فسمي الجامع وأدرك الزهري وابن المنكدر وكان يدلس عنهما واستقضى على مرور وأبو حنيفة حي.
وقال عبدالله بن أحمد عن أبيه كان أبوعصمة يروي أحاديث مناكير.
عن بن معن ليس بشيء ولا يكتب حديثه.
وقال الجوزجاني سقط حديثه.
وقال أبو زرعة ضعيف الحديث.
وقال أبو حاتم ومسلم والدولابي والدارقطني متروك الحديث.
وقال البخاري نوح بن أبي مريم ذاهب الحديث.
وقال النسائي أبو عصمة نوح بن جعونة وقيل أبن يزيد بن جعونة وهو نوح بن أبي مريم قاضي مرو ليس بثقة ولا مأمون وقال في موضع آخر ليس بثقة ولا يكتب حديثه وقال مرة سقط حديثه.
وذكر الحاكم أبوعبدالله أنه موضع حديث فضائل القرآن.
وقال بن عدي وعامة حديثه لا يتابع عليه وهو مع ضعفه يكتب حديثه.
وقال بن حبان كان يقلب الأسانيد ويروي عن الثقات ما ليس أحاديث الاثبات لا يجوز الاحتجاج به بحال وقال أيضا نوح الجامع جمع كل شيء إلا الصدق.
وقال الحاكم أبو عصمة مقدم في علومه إلا أنه ذاهب الحديث بمرة وقد أفحش أئمة الحديث القول فيه ببراهين ظاهرة وقال أيضا لقد كان جامعا رزق كل شيء إلا الصدق نعوذ بالله تعالى من الخذلان.
وقال أبوعلي النيسابوري كان كذابا.
وقال أبوأحمد الحاكم ذاهب الحديث.
وقال أبوسعيد النقاش روى الموضوعات.
وقال الساجي متروك الحديث عنده أحاديث بواطيل.
وقال الخليلي أجمعوا على ضعفه وكذبه بن عيينة.» تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج10، ص485 – 489.
[3]. «وقال أحمد: لم يكن بذاك في الحديث. ... وقال مسلم وغيره: متروك الحديث.
وقال الحاكم: وضع أبو عصمة حديث فضائل القرآن الطويل.
وقال البخاري: منكر الحديث.
وقال ابن عدي: عامة ما أوردت له لا يتابع عليه، وهو مع ضعفه يكتب حديثه.» میزان الاعتدال، ذهبی، ج4، ص279.
[4]. «والواضعون أقسام أعظمهم ضرراً قوم ينسبون إلى الزهد وضعوه حسبة في زعمهم، فقلبت موضوعاتهم ثقة بهم.» التقریب والتیسیر، نووی، ص47.
[5]. «وَمِنْ أَمْثِلَةِ مَا وُضِعَ حِسْبَةً: مَا رَوَاهُ الْحَاكِمُ بِسَنَدِهِ إِلَى أَبِي عَمَّارٍ الْمَرْوَزِيِّ، أَنَّهُ قِيلَ لِأَبِي عِصْمَةَ نُوحِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ: مِنْ أَيْنَ ذَلِكَ:، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي فَضَائِلِ الْقُرْآنِ سُورَةً سُورَةً، وَلَيْسَ عِنْدَ أَصْحَابِ عِكْرِمَةَ هَذَا؟ فَقَالَ: إِنِّي رَأَيْتُ النَّاسَ قَدْ أَعْرَضُوا عَنِ الْقُرْآنِ وَاشْتَغَلُوا بِفِقْهِ أَبِي حَنِيفَةَ وَمَغَازِي ابْنِ إِسْحَاقَ، فَوَضَعْتُ هَذَا الْحَدِيثَ حِسْبَةً.» تدريب الراوی در شرح تقریب نووی، سيوطی، ج1، ص333.
[6]. «وَعَنْ نُوحِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: مِنْ أَيْنَ لَكَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي فَضَائِلِ الْقُرْآنِ سُورَةٍ سُورَةٍ فَقَالَ إِنِّي رَأَيْتُ النَّاسَ قَدْ أَعْرَضُوا عَنِ الْقُرْآنِ وَاشْتَغَلُوا بِفِقْهِ أَبِي حَنِيفَةَ وَمَغَازِي مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ فَوَضَعْتُ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ حِسْبَةً ثُمَّ قَدْ جَرَتْ عَادَةُ الْمُفَسِّرِينَ مِمَّنْ ذَكَرَ الْفَضَائِلَ أَنْ يَذْكُرَهَا فِي أَوَّلِ كُلِّ سُورَةٍ لِمَا فِيهَا مِنَ التَّرْغِيبِ وَالْحَثِّ عَلَى حِفْظِهَا إِلَّا الزَّمَخْشَرِيَّ فَإِنَّهُ يَذْكُرُهَا فِي أَوَاخِرِهَا.» البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج1، ص432.
افزودن نظر جدید