مباح بودن غنا از نظر عمر بن خطاب در کتب اهل سنت
در برخی از روایات کتب فریقین وارد شده است که پیامبر فرمود: «بعثنی الله رحمهّ و هدی للعالمین و بعثنی بمحق المعارف و المزامیر و امر الجاهلیه[1] خداوند مرا رحمت و هدایت برای عالمیان مبعوث نمود، و برای محو آلات موسیقی و غنا و نیها و امر جاهلیت مبعوث کرده است». پس چگونه است که نسبتهای ناروایی را به پیامبر اکرم میدهند که او و عایشه در منزل بودند که ناگاه کنیز حبشی ساز و دفّ میزد و میرقصید و پیامبر و عایشه تماشا میکردند و به محض این که عمر بن خطاب آمد مردم از اطراف کنیز حبشی پراکنده شدند و در این لحظه بود که پیامبر فرمود: «انّی لانظر شیاطین الجنّ و الانس قد فرّوا من عمر[2] همانا من شیطانهای جنّ و انس را میبینم که از عمر فرار میکنند». هر چند این روایت و روایاتی تحت همین مضامین سند و مدرک صحیحی ندارند، اما در مقابل روایات دیگری که بزرگان اهل سنت دربارهی عمر بن خطاب و دیدگاه او نسبت به غنا نقل میکنند قابل تامل است، چرا که علمای اهل سنت در کتب خود نوشتهاند که عمر بن خطاب جزء کسانی بود که غنا را مباح میدانست.[3]
و همچنین شوکانی صاحب کتاب –نیل الاوطار- میگوید با این روایت بر مباح بودن غنا و گوش دادن به آن از گروهی از صحابه و تابعان نقل شده است و از جملهی صحابه عمر بن خطاب است که از ایشان نقل شده است که: «انّه اذا کان داخلاً فی بیته الغناء و الترنم بالبیت و البیتین[5] عمر بن خطاب هر گاه داخل خانهاش میشد یک یا دو بیت را به صورت غناء و ترنّم میخواند». ایشان با این روایات بر مباح بودن غناء در بعضی از مواقع استدلال میکند و میگوید این عمل عمر بن خطاب میرساند که غنا و ترنّم مباح است. و جالبتر از این مورد سخن ابن منظور است که مینویسد: «قد رخّص عمر بن خطاب فی غناء الاعراب[6] عمر بن خطاب، غنای اعراب را اجازه داده بود». یاللعجب مگر غنای عرب و غیر عرب هم داریم؟؟؟
و همچنین باز در حالات عمر بن خطاب نوشتهاند که: از سائب بن یزید نقل شده است که: هنگامی که با عبدالحمن بن عوف در راه مکه بودیم به ریاح گفت: برای ما غناء و آواز بخوان، پس عمر بن خطاب به او گفت: «ان کنت آخذاً فعلیک بشعر ضرار بن خطاب[7] اگر میخواهی بخوانی، از شعر ضرار بن خطاب بخوان». البته روایاتی دیگر تحت همین مضامین و علاقه عمر بن خطاب به غنا و موسیقی و آواز مشهود است که همین مقدار کفایت میکند از عمر بن خطاب و دیدگاه او نسبت به این مسئله و این سیرهی او دربارهی غناء و موسیقی و آواز خوانی طبق نقل علمای اهل سنت آن هم به عنوان خلیفه پیامبر غیر قابل قبول است.
سئوالی که مطرح است این میباشد که با این وجود آیا معقول است که آوازخوانان و شیاطین به محض دیدن عمر بن خطاب او بترسد و از کار خود دست بکشد و با سرعت فرار کنند؟ و از طرف دیگر پیامبر به آواز خوانی و ساز و دفّ زدن گوش دهد و از آن دوری نکند؟ و این که شیاطین از عمر بن خطاب فرار میکند اما از پیامبر فرار نمیکند؟ پناه بر خدا از این همه یاوهگویی و جسارت به ساحت مقدس پیامبر.
پی نوشت:
[1]. جامع بیان العلم فی فضله، ابن عبد البر، موسسه الکتب الثقافیه، بیروت، لبنان، ص183 حدیث937.
[2]. سنن ترمذی، ترمذی، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج5 ص580 حدیث3691.
[3]. عمدهّ القاری شرح صحیح بخاری، عینی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج6 ص272.
[4]. نیل الاوطار، شوکانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج8 ص15.
[5]. همان، ج8 ص120.
[6]. لسان العرب، ابن منظور، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج10 ص135.
[7]. الاصابه، عسقلانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2 ص209.
افزودن نظر جدید