شخصیت عمر بن خطاب قبل از خلافت در کتب اهل سنت
در کتب فریقین دربارهی روحیات و خلق و خو و ملکات عمر بن خطاب اعم از فهم و درک و عمل و علم و... گامهای بلند او در جوانب مختلف: شخصی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، خانوادگی و... سخنان زیادی را نوشتهاند و بعضاً فضائلی را دربارهی او نقل کردهاند که جعلی و ساختگی میباشد و غلوّ هم نسبت به او ابراز کردهاند. فلذا هر چه که در این مختصر نوشته ذکر میشود فقط گوشهای از شخصیت اوست که بزرگان اهل سنت دربارهی او نوشته و این در حالی است که هیچ زمینهای بعدها برای کسب جایگاه خلافت الهی بعد از پیامبر اکرم با این اوصاف را نداشته است که از باب نمونه چند مورد را بیان میکنیم.
دربارهی او نوشتهاند که مدت زمان طولانی را در گردنهی ضجنان –کوهی در اطراف مکه- به شتر چرانی یا گوسفند چرانی مشغول بود و این در حالی بود که پیوسته با ترس و درماندگی کار میکرد و اگر کوتاهی در امر شتر چرانی میکرد کتک مفصلی میخورد.[1] لذا کسی که این گونه باشد یقیناً در شرایط روانی سالم نخواهد بود. و همچنین در جای دیگر دربارهی او نوشتهاند که مدتی را هم مشغول هیزمکشی و به همراه پدرش خطاب بستههای هیزم را حمل میکرد و لباس پشمی که کنیزان میپوشیدند به تن داشتند و به قدری کوتاه بود که به آرنج دستشان و قوزک پا هم نمیرسید. و زمانی هم در بازار عکاظ میایستاد و عصایی داشت که با آن کودکان را ساکت میکرد و آنها را میزد.[2] و در آن روزهایی که در مکه بود به او –عمیر- یعنی عمر کوچک میگفتند.[3] شاید کنایه از این که هر چند بچه بود اما قدی بلند داشت و به جهت تمسخر او را به این نام صدا میزدند. و باز نوشتهاند در زمان اسلام آوردنش مشغول کرایه دادن شتر و الاغ بود. در کتاب تاج العروس ج4ص721 آمده است: «الامتهان بالبرطشه» که به همین معناست یعنی کرایه دادن و حقّ دلالی کردن.[4] و همچنین خرید و فروش در بازار.[5] او را از آموختن به کتاب و سنت باز میداشت. و از اینجا معلوم میشود که بیجا نبوده که در مسائل دینی و مشکلات علمی بارها میگفت: «لولا علیّ لهلک عمر[6] اگر علی نبود عمر هلاک میشد». و یا اینکه همهی مردم از عمر داناتر و فقیهترند
سوالی که مطرح میشود این است: در کدام یک از این روزها شایستگی آنچه را که لیاقت آن را نداشت –خلافت- پیدا کرده است؟ اما جای تعجب است که برخی از علمای اهل سنت مطالبی را دربارهی او بیان میکنند که به دور از حقیقت است چرا که در زمان قبل از اسلام او محلی از اعراب نداشت و توجهی به او نمیشد. اما ابن جوزی مطلبی را نقل میکند که هر صاحب عقل سلیم را به فکر و تاملّ وادار میکند و آن این است: در زمان جاهلیت میانجیگری بر عهدهی عمر بن خطاب بود، لذا اگر جنگی و یا اختلافی در میان قریش و دیگران بوجود میآمد او را برای وساطت میفرستادند.[7] پس بزرگان بنیهاشم و بنیامیه که از شجاعان و بزرگان و روسا و سخنوران قریش بودند کجا بودند، آن زمان که دست به دامن او که مشغول چراندن شتر و گوسفند در اطراف مکه بود میشدند؟ آیا همهی قریش از طبقه پست بودند که او را برای این کار میآوردند و یا میفرستادند؟ و یا به کسی که میفرستادند توجهی نداشتند در حالی که فرستاده شده باید از نظر عقل و هوش کسی باشد که درایت و فهم و تجربه کافی داشته باشد. که ظاهراً نه آن بود و نه این بلکه. یا اولی الالباب.
پینوشت:
[1]. الریاض النضره، محب طبری، دارالندوه الجدیده، بیروت، لبنان، ج2 ص324-ص325.
الاستیعاب، قرطبی، چاپ نهضه مصر، قاهره، مصر، تحقیق بجاوی، ج3 ص1157 شماره1878.
[2]. الاستیعاب، ج4 ص1831 شماره 3320.
الاصابه، عسقلانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج4 ص291 شماره360.
[3]. الفتوحات الاسلامیه، زینی دحلان، المطبعه الحسینیه المصریه، قاهره، مصر، ج2 ص272.
[4]. النهایه، ابن اثیر جزری، چاپ چهارم، قاهره، مصر، ج1 ص119.
[5]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، موسسه عزالدین، بیروت، لبنان، ج4 ص361 حدیث36و
[6]. التمهید، باقّلانی، دارالفکر العربی، قاهره، مصر، ص199.
[7]. سیرهّ عمر، ابن جوزی، دمیه القصر، دمشق سوریه، ص9 باب 5.
افزودن نظر جدید