علم غیب در نگاه فریقین و سخن نابجای برخی دیگر
در اطراف علم غیب امامان از آل پیامبر، از سوی کسانی که کینهی شیعه و ائمه را در دل دارند، سخنان زیاد و مطالب باطل شایع است، چرا که از نظر مخالفین گویا فقط شیعه این نظر را دارند و دیگران برای پیشوایان خود این نظر را ندارند، لذا شیعیان را مستحق هر ناسزا و تهمتی میدانند. مثلاً نویسنده و دانشمندان اهل سنت مثل القصیمی در کتاب خود این گونه قلم فرسایی میکند و میگوید: نزد شیعه، امامان همه چیز را میدانند و هرگاه اراده کنند چیزی را بدانند، خداوند به آنها میفهماند و میدانند چه زمانی میمیرند و به گذشته و آینده علم دارند و هیچ چیزی بر آنها مخفی نیست.[1] سپس در دنباله استشهاد میکند به کتاب کافی کلینی که روایاتی در این معنا در آن موجود است به اینکه: امامان در صفت عالم به غیب بودن و عالم به گذشته و آینده بودن و اینکه چیزی بر آنها مخفی نیست، با خداوند شریک هستند...[2] و این در حالی است که همهی مسلمانان میدانند که پیامبران در این صفات شریک خدا نیستند و آیات و روایات پیامبر و ائمه، در اینکه غیب را فقط خدا میداند، متواتر است به حدی که در این کتاب نمیتوان همهی آنها را برشمرد...
در جواب باید گفت: علم به غیب یعنی اطلاع داشتن از ماورای عالم شهود و عیان، و این که سخن گفتن از گذشته و آینده مانند علم به شهود، امری است که برای همه ی انسانها امکان دارد خصوصاً مومنان، پس بیشتر معلوماتشان غیب است مثل ایمان به خدا، ملائکه، کتابها، قیامت، پیامبران، بهشت، و ... و خداوند هم میفرماید: «أَلَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ..[بقره/2] پرهیزگاران کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند». و در مورد پیامبر هم میطلبد که از چند ناحیه علم به غیب داشته باشد، لذا خداوند به همین جهت داستانهایی را برای پیامبر بیان میکند مثل قصهی حضرت مریم: «ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[آل عمران/44] ای پیامبر، از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم». و قصه حضرت نوح: «تتِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[هود/49] اینها از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم». و قصه برادران یوسف: «ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ[یوسف/102] آن از خبرهای غیبی بود که به تو وحی کردیم». و آیات دیگر که همگی تصریح دارند به این که همهی انبیاء و اولیاء و مومنان علم غیب دارند و هر کدام سهم مشخصی دارند که علم غیب آنان هر اندازه که باشد از لحاظ کمیّ و کیفی محدود بوده و عارضی است نه ذاتی، ابتداء و انتها دارد و سرمدی نیست.
حال از این نویسنده باید سئوال کرد که: شیعه که میگوید، ائمه هرگاه اراده کنند چیزی را بفهمند، خداوند آن را به آنها میفهماند، چگونه از آن استفاده میشود که ائمه با خداوند در صفت علم به غیب شریک هستند؟ چگونه این شرک بر پیشوایانش در این روایت که از حذیفه نقل شده و در کتب معتبرشان مثل صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل آمده است مخفی مانده است؟ و آن روایت این است: «اعلمه رسول الله بما کان و مایکون الی یو القیامه[3] پیامبر خدا او را به گذشته و آینده، تا روز قیامت خبر داده است». از ابو ادریس نقل کرده شده که از حذیفه بن یمان شنیدم که میگفت: «والله انّی لاعلم الناس بکل فتنه هی کائنه فیما بینی و بین الساعه[4] به خدا سوگند، من داناترین مردم به هر فتنهای که از حال تا قیامت واقع شود، هستم». چگونه است که این نویسنده آنچه همقطارانش در مورد پیشوایانشان نقل کرده و آن را فضائل به حساب میآورند آگاهی نداشته؟ مثلاً در کتاب ریاض النضره روایات زیادی از موضوع علم به غیب وارد شده است از جمله این که: از کعب الاحبار نقل شده که به عمر بن خطاب گفته بود: ای امیر المومنین، قسم میخورم که تا سه روز آینده میمیری، و چون سه روز گذشت ابولوءلوء ضربه ای به او زد و چون مردم بر او وارد شدند و کعب هم در میان آنها بود عمر گفت: «القول ما قال کعب- سخن همان گفتار کعب است».[5] و همچنین در کتب دیگر اهل سنت مثل تاریخ بغداد[6] شذرات الذهب[7] البدایه و النهایه[8] و ... قضایای زیادی دربارهی افراد بسیاری یافت میشود که علم به آن افراد به غیب و آنچه در سینه هایشان مخفی بوده حکایت میکنند. در حالی که هیچ یک از اینها را شرک نمیداند و از افرادی به مانند القصیمی و همفکرانش صدایی در نمیآید. از باب نمونه و حسن ختام بحث در کتاب شذرات الذهب در شرح حال مصطقی قوجوی حنفی(متوفای950ق) صاحب حواشی بر تفسیر بیضاوی مینویسد که: او گفت، اگر در آیهای از قرآن شک کنم، متوجه خدا می شوم، پس سینهام گشاد میشود تا به اندازهی دنیا شود و دو ماه در آن طلوع میکند که نمیدانم آن دو چیست؟ آنگاه نوری آشکار میگردد که راهی به لوح محفوظ است و من معنای آیه را از آن استخراج میکنم.[9]
چطور این علم به غیب به حساب میآید و اوهام نیست، اما نوبت به امامان شیعه که میرسد برخی از اهلسنت را به تحقیق و جستجو وادار میکند و بر آنها سنگین تمام می شود و شبهه و تهمت و.. به راه میاندازند.
پینوشت:
[1]. الصراع بین الاسلام و الوثنیه، القصیمی، المطبعه السلفیه، قاهره، مصر، (1956م)، ج2 ص35.
[2]. اصول کافی، مرحوم کلینی، دار الکتب الاسلامی، تهران، ایران، تعلیق غفاری، ج1 ص176.
[3]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، موسسه عزّالدین، بیروت، لبنان، (1407ه)، ج5 ص410 حدیث22.
[4]. مسند، احمد بن حنبل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج6 ص536 حدیث 22780.
[5]. الریاض النضره، محبّ طبری، دار الندوه الجدیده، بیروت، لبنان، (1408ه)، ج2 ص354.
[6]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج7 ص247.
[7]. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، ج7 ص31 . حوادث سال 605 هجری.
[8]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1413ه)، ج12 ص177 . حوادث 486 هجری.
[9]. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، ج10 ص410 . حوادث سال 950 هجری.
افزودن نظر جدید