تشکیلات، رمز بقای فرق انحرافی

  • 1395/11/20 - 22:19

باور عمیق عوام تصوف به سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموار ساخته و همین باور غلط، سبب شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بی‌آنکه از صحت‌وسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، به آسانی از گوینده می‌پذیرند؛ که ساخت سلسله و تشکیلات از آن موارد است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرق انحرافی برای بقا و حفظ موجودیت خود از هیچ اقدام و کوششی فروگذار نمی‌کنند. سران این فرقه‌ها به هر ابزاری متمسک می‌شوند تا کنترل عقاید و رفتار اعضا را به‌دست گیرند تا به‌این‌ترتیب هم ماهیت فرقه را حفظ کنند و هم به خواسته‌های خود برسند. فرقه‌ی صوفیه نیز از مواردی است که با پی‌ریزی یک تشکیلاتی قوی و تقسیم و شرح وظایف، برای همه‌ی اعضا برنامه‌ریزی نموده و اوضاع را تحت کنترل خود دارد. تشکیلات در این فرقه که به نام سلسله معرفی می‌شود، از قرون قدیم شکل‌گرفته و به‌صورت رمزگونه تا به امروز نیز مرسوم است و به‌عنوان یک حقیقت پذیرفته‌شده در بین دراویش و عوام صوفیه مطرح می‌باشد.
زرین‌کوب در این رابطه می‌نویسد: «نظام سلسله مراتبی هرمی‌وار، با مقداری گونه‌گونی از حیث طبقه‌بندی و نام‌گذاری، جمع کل اولیاء هر زمان را تقریباً برابر شمار روزهای سال قمری (354 روز) قرار می‌دهد و بدین ترتیب آن‌ها را به داشتن پیوند به‌نظام عالم منسوب می‌کند. اولیاء این سلسله‌مراتب، که بر مردم و حتی برای خودشان ناشناخته‌اند، رجال الغیب خوانده می‌شوند. آنان ابدال، ابدالان و بُدلا، یعنی جانشینان نیز نامیده می‌شوند، زیرا وقتی یکی از آن‌ها می‌میرد، ولیِّ دیگری فوراً جای او را می‌گیرد. البته تفاوت‌هایی در طبقه‌بندی آنان هست؛ بعضی از آن‌ها به شش و بعضی دیگر به هفت درجه تقسیم می‌شوند. حدیث ساختگی به نقل از ابن مسعود،[1] ابدال را به گروهی مرکّب از سیصد نفر با دل‌هایی مانند دل آدم، گروهی مرکب از چهل تن با دل‌هایی مانند دل ابراهیم، هفت‌تن با دل‌هایی مشابه دل موسی، پنج‌تن با دل‌هایی مثل دل جبرئیل، سه‌تن با دل‌هایی به‌مانند دل میکائیل و یک‌تن با دلی همچون دل اسرافیل تقسیم می‌کند. رأس هرمِ سلسله مراتب، قطب خوانده می‌شود. او مردی است که همه از او یاری می‌طلبند.»[2] مطالب فوق‌الذکر در تصوف با ظرافتی توسط سردمداران فرقه طرح‌شده و به‌صورت اعتقادی مسلّم و بی‌خطا در ذهن مریدان جا گرفته است. برای مثال تشبیه قلب قطب به دل اسرافیل ازاین‌جهت است، همان‌طور که آن ملک مقرب روح تازه‌ای به مردگان می‌بخشد و باعث حیات ایشان می‌شود، قطب نیز روح معنوی در کالبد مرده و متعفن مریدان می‌دمد و ایشان را حیات صوفیانه ارزانی می‌کند! این مطلب به‌صراحت در ذیل اختیارات ده‌گانه‌ی قطب آمده که ایشان معتقدند؛ قطب می‌تواند عده‌ای را تکمیل کند به‌طوری که روح قبایح را در تن آنها بمیراند یا از تن آنها بیرون کرده به تن دیگران (کفار) بیندازد.»[3]
باور عمیق عوام تصوف به این سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموارساخته و همین باور غلط، باعث شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بی‌آنکه از صحت‌وسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، از گوینده می‌پذیرند. این موضوع آفت جان دراویش و مردم عوام در عرصه‌ی معنویت و دین‌داری ایشان شده و در مقابل برای سردمداران فرقه، همان چیزی است که به خاطرش تشکیلات را راه‌اندازی نموده‌اند.

پی‌نوشت: 

[1]. عزیز الدین نسفی، کشف الحقائق، متن فارسی به کوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران 1344، ص 315
[2]. تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، عبدالحسین زرین‌کوب، ترجمه کیوانی، نشر سخن، ص 102
[3]. عباسعلی کیوان قزوینی، استوارنامه، به کوشش محمود عباسی، راه نیکان، 1386 تهران، ص 95 به بعد

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.