اعتراض بزرگان صوفیه بر کافران و ملحدان در تصوف

  • 1395/10/28 - 23:26

در طول تاریخ همیشه اهل صوفیه مسلک خود را از هرگونه عیب و انحراف پاک می‌دانستند در حالی‌که با اعتراض بزرگان صوفیه بر افکار و عقاید و اعمال برخی از صوفیان، حقیقت آشکار شد چرا که برخی از بزرگان صوفیه هریک از صاحبان عقاید منحرف در تصوف را یا کافر یا ملحد و یا زندیق خواندند و بدین وسیله گمراهی را در میان صوفیه برملا کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همواره اهل تصوف طریقه و مسلک خود را از وجود هرگونه انحراف در آراء و عقاید و سبک زندگی مبرا می‌دانند. حال آنکه ادله زیادی بر انحراف اهل تصوف وجود دارد. از جمله ادله‌ای که می‌توان به آن اشاره کرده اعتراف و اعتراض برخی از سران صوفیه در ایجاد انحراف در مسلک و عقاید و آداب صوفیه توسط دیگر بزرگان تصوف است.
اما بیشترین انتقادات را بر صوفیه، ابونصر سراج طوسی در "کتاب اللمع فی التصوف" آورده است. به عقیده وی «قلمرو تصوف چون لبه شمشیر برنده‌ای است که اگر سالک اساس و بنیاد ارکان آن را استوار نکند و به بعضی از آداب آن طایفه خود را به‌ظاهر بیاراید، به‌جای آن‌که به کمال برسد، در وادی ضلالت و گمراهی و تباهی می‌افتد و به‌جای آن‌که این طایفه را یار باشد، به‌عکس، آنان را بار خواهد بود.»[1] ابونصر سراج به نقل شیخ خود می‌نویسد: «دو طبقه از این طایفه به خطا روند: طبقه اول آنانند که جانب اصول و احکام شریعت را دقیق متوجه نمی‌شوند و در صدق و اخلاص و معرفت بدان‌ها کوتاهی می‌کنند. طبقه دوم آنانند که در فروع و آداب و اخلاق و مقالات و احوال و افعال و اقوال خطا می‌کنند و این خطای آنان نیز براثر قلت معرفتی است که آنان از اصول دارند و در واقع چونان کسانی‌اند که به خانه‌ای اندر می‌شوند که تاریک است و چراغ نیز در دست آنان نیست و در نتیجه اشباه و اشکال و اضداد و اجناس را نمی‌توانند ممتاز کنند. اینان متحیر می‌شوند و بعد از مدتی متفرق می‌گردند و مفتون و متجبر و محزون.»[2] ابونصر سراج در ضمن تبیین انحراف این دو طبقه می‌نویسد: «ترک طعام، که برخی از صوفیه بر آن تاکید می‌کنند، از جمله خطاهای آنان است و تفضیل ولایت بر نبوت از جمله خطاهای دیگر است».[3] همچنین اعتقاد به حلول از دیگر خطاهای است که ابونصر سراج به آن اشاره کرده است و به‌شدت معتقدان به حلول را طعن و نقد کرده و معتقدان به آن را کافر و گمراه خوانده است [4] و همچنین ریاضت‌های صوفیه را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است که کسانی را که گمان می‌کنند با کم‌خوری و گرسنگی می‌توانند نفس انسان را رام کرد و به کوه‌ها فرار می‌کنند و در غارها می‌خزند و گمان می‌کنند که اینها در میان مردم روی نمی‌دهد نیز همه را گمراه می‌داند.[5] درواقع اعترافات ابونصر سراج را می‌توان صادقانه‌ترین اعترافات صوفیه دانست که در کتب معتبر صوفیه به رشته تحریر درآمده است، چرا که مسلکی که سال‌ها سختی و تلاش برای ساماندهی آن صورت گرفته بود، حال با انحرافات و کج‌روی‌ها رو به انحلال و شکست گذاشته است.
شیخ احمد جام نیز در "مفتاح النجاة" در انتقاد و سرزنش شدید نسبت به این دسته صوفیان منحرف آورده است: «این راه درویشان را قومی ناجوانمرد خراب کردند، به هرجا که از این کاهلی، بی‌دیانتی، ناجوانمردی، زندیقی، اباحتی، منافق طبعی بود، در این راه آمدند و هرکسی مرقعی در برافکندند، و خود را بر این قوم بستند، که این عالم درویشان عالمی بلند است و ولایت فراخ و دولت بی‌نهایت، هر ناپیراسته‌ای و ناتراشیده‌ای روی به آستانه دولت ایشان نهادند، و خود را در میان این قوم افکندند که از ایشانیم. از این ناکسان قومی به پیری و پیشوایی بنشستند، و بر هر یکی قوم مریدان گرد آمدند و برخاستند و گرد جهان برمی‌آیند و مشتی حکایت‌های به‌دروغ فرابافند و از این شهر بدان شهر و از این ده بدان ده و از این پیر بدان پیر و از این زاویه بدان زاویه آمد و شد فراگرفتند و اسلام را خراب کردند. این همه از این قوم زاویه‌داران جاهل افتاده است در میان درویشان، که کبک و کبوتر و کوف در یکی آشیانه فرود آمدند، تا مسلمانی در سر این چنین پارسایان و مصلحان شد.[6]
همچنین شیخ روزبهان بقلی در شرح شطحیات آورده است که: ابوالخیر تیناتی گوید که: «در دوزخ نگاه کردم. بیشترین دوزخیان، مرقع‌داران و رکوه‌داران دیدم. این اصحاب مرقع و رکوه‌داران که او را نمودند، خائنان تصوفند، و مدعیان معرفت که از حقیقت جز رنگی ندارند و از شریعت علمی ندارند. از بی‌علمی در اباحت افتند، به‌رسم مردان عشق سر برآرند، نه راه دیده، نه حقایق شریعت و طریقت و حقیقت شنیده، در رباط‌ها شکم‌خواری کنند، در مجلس سالوسان طراری کنند، از حسد یکدیگر را غیبت کنند، از پراکندگی لقمه حرام خورند، طاعت خداوند جلّ اسمه فراموش کنند راه شهوت و هوا سپرند، آنگاه خود را به دزدی و شوخی بر مشایخ سلف بندند و بر عاشقان درگاه طعنه زنند.»[7]
با این‌همه انحراف و کج‌روی و گمراهی که بزرگانی همچون ابونصر سراج، تستری، هجویری، جامی و روزبهان بقلی به آنها در کتب و سخنان خود به آنها اشاره کردند، آیا باز هم می‌توان گفت مسلک تصوف، مسلک پاکی است و از ناخالصی به دور است. دیگر اینکه با این‌همه صوفی، که کفر و الحاد و زندیق بودنشان توسط بزرگان صوفیه تأیید شده است و در مکاشفاتشان نیز، بیشتر آنان را از اهل جهنم دیده‌اند، آیا باز هم می‌توان تمام عقاید این مسلک که پر است از کفریات و سخنان شرک‌آمیزی که با انحراف وارد تصوف شده است را عقاید صحیحی دانست؟ آیا باید مسلک خودساخته تصوف را مسلک مسلمانان دانست یا کفار؟ چرا که این اعتقادات، سرتاسر آداب و آموزه‌های تصوف را فراگرفته است البته برخی وارد ساختن این اتهامات را به صوفیه، مربوط به جهله صوفیه دانسته و معتقدند منحرفان صوفیه، جهله صوفیه هستند که مورد طعن واقع شده‌اند. با این حال اتهامات وارده به قشری از اقشار تصوف وارد شده است، چه این قشر جهله صوفیه باشد چه بدنه اصلی صوفیه. اتفاقا همین امر نشان می‌دهد که منحرفینی در میان صوفیه وجود داشته و دارد.

پی‌نوشت:

[1]. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، تصحیح نیکلسون، ترجمه مهدی مجتبی، نشر اساطیر، تهران، 1388، ج 1، ص 409
[2]. همان
[3]. همان، ص 423
[4]. همان، ص ۴۲۶
[5]. همان، ص 172
[6]. جامی، احمد، مفتاح النجاة،  مصحح عبدالقادر دهقان، نشر شیخ احمد جام، مشهد، 1388، ص 194
[7]. بقلی شیرازی روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح محمدعلی امیر معزی، مقدمه هانری کربن، طهوری، 1389، ص 232

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.