موسسین تصوف وعدم اعتقاد به تشیع
با تورق کتب تاریخی صدر اسلام و بررسی احوال و اقوال شخصیتهای صوفی، به این باور میتوان رسید که سران و موسسین مسلک تصوف در صدر اسلام و بعد از آن هیچ نسبتی با اهل البیت (علیهم السلام) نداشته بلکه بعضهم در عداوت و زاویه گرفتن از صراط مستقیم که ائمه اطهار(علیهم السلام) باشند، اشتهار داشته و متاثر از فقه عامه بودهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بر اساس مکتب تشیع، پیروان ائمه اطهار(علیهم السلام) فرقهی ناجیه محسوب شده و بنابر روایت شریف نبوی اهل نجات خوانده شدهاند؛ «انَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ.[1] همانا امت من بعد از من متفرق خواهند شد به 73 فرق که یک فرقه از آنها نجات یافتگان و 72 فرقه دیگر در آتشاند».
با بی توجهی به نص کلام الله و قول نبوی (صلی الله علیه و آله) در تبعیت از وصی، و جانشینی برحق ایشان، نهایتاً در فتنهی سقیفه، وجود مقدس امیرالمومنین علی (علیه السلام) از منصب خلافت کنار گذاشته شد و در حقیقت تفرقهی بین امت اسلام توسط شیاطین جن و انس، محقق شد و این شروعی شد برای پروسهی شوم فرقهتراشی و انشقاق مسلمین!
با کید شیاطین، امت اسلام دچار دودستگی و انحراف شدند و این خطای بزرگ با کنار گذاشتن سنت نبوی (صلی الله علیه و آله) صورت پذیرفت! شعار «عندنا کتاب الله حسبنا.[2] کتاب خدا نزد ما کافیست!» فتنه ای پیچیده بود برای دور نگه داشتن امت اسلامی از دستورات و اوامر نبوی (صلی الله علیه و آله) از جمله وجوب تولی به امیرالمومنین (علیه السلام)!
وجود مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله) محبت به اهل بیتشان را فریضهای الهی و شرط رستگاری امت معرفی کرده و فرمودند: «هَذَا وَ شِيعَتُهُ هُمُ الْفَائِزُون.[2] این شخص[علی علیه السلام] و شیعیانش رستگارانند». با این بیان دیگر جایی برای تخطی از اوامر نبوی (صلی الله علیه و آله) نمانده و حجت برای جمیع امت اسلامی تمام شده بود.
با وجود اتمام حجت، بسیاری از امت از جمله موسسین صوفیه همچون حسن بصری و اتباع آن، یا از معاندین شدند و یا از مقلدین فرق اربعه اهل سنت! چنانچه اندیشمندان حوزههای فقهی، روایی، کلامی و تاریخی، اقطاب و بزرگان تصوف را از شیعیان ذکر نکرده و شواهدی آوردهاند که فی الجمله یا بالجمله با امامان شیعه نسبتی نداشته و همچون جنید که در عصر امام عسکری (علیه السلام) میزیسته ولی حدیثی از ایشان و دیگر ائمه (علیهم السلام) روایت نکرده است و این خود گواه و بینهایست برای اهل حقیقت!
«جنید بغدادی» که از او به «تاج العرفا» نزد صوفیه یاد میشود، با اختلافاتی که ذکر شده، سال 298 هجری فوت شده است[3] با توجه به عمر او که قریب 95 سال ذکر شده[4] و موطنش که بغداد بوده، باید ائمه (علیهم السلام) و اصحابشان را درک میکردند و با وجود وحدت زمانی و مکانی که با ایشان داشتند، از خرمن علم و دانش الهیشان خوشههایی میچیدند و بجای زانو زدن در محفل «ابیثور»، به آستان مقدس آل الله (علیهم السلام) رحل تلمذ میانداخته و از بحر علوم نبوی و علوی، جرعهای طلب میکردند! مع الاسف «جنید» از انوار مقدس حضرات معصومین بهرهای نبرد و در درس ابی ثور شرکت گزید و بر مکتب فقهی «شافعی» بود تا بمرد!
عارفان صوفی همچون جنید، حتی پا را فراتر نهاده و ادعاهایی نمودند که نشان از بٌعد طریقت و شریعت آنها از «خزان علم الله» دارد. بر اساس آنچه که از جنید مضبوط است، او خود را عالم به علوم دانسته و چنین ادعا نموده «ما أخرج الله إلی الارض علماً و جعل للخلق الیه سبیلا الاّ و قد جعل لی فیه حظّاً و نصیباً.[5] خداوند هیچ علمی را بر اهل زمین عطا نکرده که خلق را راهی به آن قرار داده باشد، مگر آنکه برای من در آن علم، بهره و نصیبی قرار داده »!
در حالی سران تصوف و زهدپیشگان خرقهپوش، ادعای علم و معرفت و طریقت صواب مینمودند که رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) پیروی از امیرالمومنین (علیه السلام) و معصومین را که خزائن علم الهی هستند را شرط رستگاری و نشانه صحت مکتب و مسلک مسلمین، اعلام فرمودند! همان شرط لازمی که متقدمین صوفیه با آن بیگانه بوده و بر مذهب کلامی و فقهی غیر از تشیع سیر مینمودند.
پینوشت:
[1]. ابن بابويه، محمد بن على، الخصال - قم، چاپ: اول، 1362ش. الخصال ؛ ج2 ؛575
[2]. صحیح بخاری ،دارلقلم بیروت، جلد 1 ، ، ح 112 ، کتاب العلم، ص 120
[3]. رادمهر،فریدالدین، جنید بغدادی (شرحی بر زندگی و افکار جنید بغدادی)، تهران، چاپ روزنه،1378، ص 66
[4]. همان، ص 67
[5]. احمد فريد المزيدى، الإمام الجنيد، 1جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1427 ق، ص 6
افزودن نظر جدید