اعتقاد شرک آمیز صوفیه به حلول
اعتقاد به حلول خداوند متعال در اقطاب و بزرگان صوفیه امری است که همواره صوفیه درپی مخفی و انکار کردن این مسئله بودهاند، حال آنکه شطحیات بایزید و فریاد انا الحق حلاج و قائل شدن به صفت و فعل خدایی برای مولوی توسط شمس تبریزی از همین باب است و بزرگانی همچون غزالی در سخنان خود به این اعتقاد شرک آمیز صوفیه انتقاد کردهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیان خود را پیرو مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) میدانند و هر یک از سلاسل خود را به طریقی به اهلبیت(علیهمالسلام) وصل میکنند، حالآنکه بسیاری از آداب و سنن صوفیه ساخته و پرداخته اقطاب و بزرگان خودشان است نه سیره اهلبیت(علیهمالسلام) که حرمت این بدعت در اسلام، مسلّم و یقینی است، اما گاه این بدعت در حوزه عقاید است که سبب کفر میگردد، مانند قائل شدن به حلول خداوند متعال در غیر، که برخی از بزرگان صوفیه به این امر شرکآمیز معتقد شدند، حالآنکه ما هیچگاه در سخنان اهلبیت(علیهمالسلام) چنین اعتقادی را نمیبینیم و در حقیقت، اعتقاد به حلول ازجمله بزرگترین بدعتها و انحرافاتی است که برخی از صوفیه به آن دچار شدهاند.
حلول در لغت به معنای فرود آمدن و نازل شدن در محلی، و اتحاد به معنای یکی شدنِ دو چیز است.[1] شروع این اعتقاد در بین صوفیه را باید از قرن سوم و چهارم دانست چراکه برخی از صوفیه همچون بایزید بسطامی و حلاج بارها معتقد به حلول خداوند در خود شدند، که محقق و عالم بزرگ سید هاشم معروف الحسنی درباره این اعتقاد بایزید میگوید: «وقتی بایزید وارد شهر شد و مردم زیادی همراه او میرفتند، بایزید به مردم گفت: "أنا الله لا اله الا أنا فاعبدونی" مردم هم گفتند بایزید جنزده شده و او را ترک کردند.»[2] یا فریاد "أنا الحق حلاج"، یا جریان سائلی که از شمس تبریزی از احوال ملای رومی سؤال نموده که شمس میگوید: «اگر از قولش میپرسی "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون"[3] و اگر از فعلش میپرسی "کل یوم هو فی شأن"[4] و اگر از صفاتش میپرسی "هو الله لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هوالرحمن الرحیم"[5] و اگر از ذاتش میپرسی "لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر"[6] که در کتاب تنبیه الغافلین آمده است.[7]
همه اینها ازجمله اعتقادات شرکآمیزی است که در سخنان و ادعاهای آنان کاملاً واضح و آشکار است و جای هیچ شک و شبههای نمیماند. درعین حال بسیاری از صوفیه، این اعتقاد شرکآمیز را از اعتقادات صوفیه نمیدانند و برای هریک از سخنان شرکآمیز و کفرآمیز خود توجیهاتی میآورند ولی محققین تصوف از حلاجیه بهعنوان یکی از فرق صوفیه نام بردهاند، که به پیروان حسین بن منصور حلّاج میگویند که معتقد به حلول روح خدا در او بودند.[8] همچنین علما بزرگی همچون شیخ مفید در کتاب رد بر اصحاب حلاج میگوید: «صوفیه در اصل دو فرقه حلولیه و اتحادیه هستند.»[9]
خود صوفیه نیز به انحراف بزرگان خود در این مسئله اشاره کردهاند، که میتوان به سخن غزالی در این مورد اشاره کرد که میگوید: «آنگاه(برخی صوفیه) از مشاهده صورتها و مثالها پا فراتر گذاشته، مدعی وصول به درجاتی میشوند که بیان آنها مشکل است و خلاصه کارشان در این حرفها و ادعاها بهجایی میرسد که برخی عقیده به حلول پیدا کرده و برخی به اتحاد و برخی به وصال و همه ادعاها و حرفها اشتباه و باطل است.»[10] یا از شهابالدین سهروردی نقلشده که در کتاب معرفة السالکین گفته است که: «چون سالک، به ریاضت مشغول گردد حق در وی متجلی شود و او را فانی گرداند و اگر بنده از آن فنا باز آید، خود را حق ببیند، و علم وی بر جمیع معلومات، محیط باشد و همه اشیاء وی را عبادت کنند.»[11]
در حقیقت، صوفیان نمیتوانند منکر این اعتقاد شوند چراکه نه تنها بزرگان صوفیه این اعتقاد را برای برخی از بزرگان و طریقتهای صوفیه قائل شدهاند، بلکه اساس برخی از تقسیمات فرق صوفیه در بین محققان برپایه اعتقادات آنها بوده که حلولیه نیز ازجمله این فرق است که در کتب محققان صوفی شناس به آن اشارهشده است و به بحث و بررسی عقاید و آموزههای آنان پرداخته و از انحراف صوفیه در این مسئله پرده برداشتهاند. لذا انکار کردن این اعتقاد امری بیهوده است چراکه بهقدری صوفیه در بحث حلول فرورفتهاند و محققین به افشاگری پرداختهاند که دیگر جایی برای پنهان نمودن این عقیده شرکآمیز نمانده است.
پینوشت:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریبالقرآن، چاپ محمد سید کیلانی، تهران، ۱۳۳۲ ش، ذیل «حل»
[2]. معروف الحسنی، سید هاشم، بین التصوف و التشیع، مرکز دار التعرف للمطبوعات، بیروت، 1427 ه ق، ص 317 و 318
[3]. یس/82: بهدرستی که هرگاه خدا به ایجاد چیزی فرمان دهد همینکه بگوید بشو! میشود
[4]. الرحمن/29: هر روزی آبستن حادثهای است(خدا در آن روز حادثهای پدید میآورد)
[5]. حشر/22: او خدایی است که جز او خدایی نیست. دانای رازهای نهان و آشکار، او خدای رحمن و رحیم است
[6]. شوری/ 11: چیزی مانند او (خدا) نیست و او شنوا و بینا است
[7]. کرمانشاهی، محمدعلی، تنبیه الغافلین و ایقاظ الراقدین، مصحح علی دوانی، چاپ خانه علامه طباطبایی، تهران، 1385، چاپ اول، ص 102 و 103
[8]. بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، الفرق بینالفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، بیتا، ص 261
[9]. حر عاملی، محمد بن حسن، ترجمه رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه، مترجم عباس جلالی، نشر انصاریان، قم، 1386، ص ۵۳
[10]. غزالی، ابوحامد محمد، المنقذ من الضلال، مکتبه الجندی، قاهره، ص 50
[11]. طاهر قمی، مولی محمد، تحفة الاخیار، مصحح داود الهامی، نشر مدرسه امام امیرالمؤمنینع)، قم، 1369، ص 194
افزودن نظر جدید