سحر و جادو در جامعه شناسی و معیار آن
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مساله سحر از موضوعاتی است که برخی فرقههای انحرافی به آن پرداخته و از آن سوء استفادههایی میکنند. برای آشنایی نظری با این مقوله به حوزههای مختلف سحر میپردازیم.
درباره سحر و جادو در متون دینی، بحث در دو حیطه انجام میگیرد: 1. معنای سحر و حـقیقت آن چیست؟ 2. آیـا سـحر مطلقاً حرام است یا در بعضی موارد و بعضی از اقسام آن جایز است؟ در این جا قصد آن است تا سحر در منظر علمای جامعه شناس مورد بحث و بـررسی قرار گیرد.
پیـش از آن کـه به بررسی سحر و جادو از منظر دینی بپردازیم و منظر جامعه شناسان را در این باره جویا شویم، لازم است «سحر و جادو» را در اصطلاح جامعه شناسان مورد مطالعه قرار دهیم.
سحر در میان جامعهشناسان بیشتر از سوی انسانشناسانی که بر جوامع ابتدایی یا قبیلهای مطالعاتی داشتهاند مثل نوتایلرها و منتقدانش بررسی شده است.[1] معنای جادو و هدف از جادو و سحر نـزد مـردمشناسان و علمای دینی و متون دینی ما یکی نیست، هر چند بسیار به هم نزدیک است. انسانشناسانی که تجربه مستقیم و دست اوّلی از جوامع ابتدایی داشتند، عملکردهایی از این قبایل مشاهده میکردند کـه برایشان بسیار بیخردانه مینمود. نخستین واکنش در برابر این باورداشتها و عملکردهای به ظاهر بیخردانه این بود که آنها را به عنوان محصول عقبماندگی و توحّش طرد مینمودند. لوی برول (1922) آن را خصلتی ماقبل منطقی و فریزر و تایلر آن را اندیشهای ماقبل علمی میانگاشتند و این نوع رفتارها را "جادو و سحر" مینامیدند.
به دلیل آنکه اینگونه عملکردها رابطه نزدیکی با ادیـان ابـتدایی آن قـبایل داشت و در بیشتر موارد، جـزیی از مـناسک مـذهبی آنها بود، تفکیک جادو از دین در هر مورد معیّن، همیشه امکان پذیر نبود، اگرچه برخی از دانشمندان سعی داشتند به طریقی میان دیـن و جـادو تـمایز قائل شوند؛ مانند مالینوفسکی که جادو را برای مـنظور مـشخص یا نتیجه معیّن و دین را فاقد منظور مشخص و معیّن میدانست و میگفت: جادو یک فنِ عملی و در برگیرنده کنشهایی اسـت کـه تنها به عنوان وسیله رسیدن به هدفهای مشخص و مـورد انتظار ساخته و پرداخته شده است و حال آن که دین مجموعهای از کنشهای فی نفسه است که مقصود از آن نفس انـجام گـرفتن هـمین کنشهاست.[2]
به هر روی، این کوششها نشان میدهد کـه مـردمشناسان تا چه حد سعی در توجیه و تبیین اعمال عجیب و غریب اقوام ابتدایی داشتند و گاهی نیز هـمچون فـریزر، کـه جادو را منشأ دین میدانست، این اعمال را سرمنشأ دین معرفی میکنند. ویـلیام گـود، یازده معیار را برای تمایز جنبههای جادویی از جنبههای مذهبی برمی شمارد که به آنها اشاره می کنیم:
«1. جادو ابـزارمندتر اسـت و هـدفش رسیدن به نوعی نتیجه نهایی ملموس و مادی است. 2. شگردهای جادو با چشمبندی بیشتری همراه است. 3. هدفهای جادو مشخص و محدود است. 4. جادو در جهت هدفهای فـردی اسـت، نـه گروهی. 5. جادو بیشتر یک کار فردی است تا یک فعالیت گروهی. 6. فنون جـادویی را میتوان جا به جا کرد. 7. جادو از جـنبه عـاطفیِ انـدکی برخوردار است. 8. عمل جادو کمتر جنبه اجباری دارد. 9. جادو به شرایط و زمان خاص بستگی نـدارد. 10. احـتمال ضد اجتماعی بودن جادو بیشتر است. 11. جادو به عنوان وسیله بـه کـار بـرده میشود و فی نفسه یک هدف نیست. نکته کلیتر دیگری که میتوان دربـاره جـادو گـفت این است که مفهومی که ما از جادو داریم به سنّت فرهنگی خـاص مـا تعلق دارد و فرهنگهای دیگر ممکن است در آن اشتراک نداشته باشند.»[3]
بنابراین، مفهوم جادو به فرهنگ خاص بیشتر بستگی دارد و چه بسا عملی را غربیها جادویی تصور کنند، در حالی که آن عـمل از نـظر کنشگر یک عمل کاملاً عادی مـحسوب میشود. به همین جهت، نادل در بررسیاش از باورداشتهـا و عـملکردهای قوم نوپ در افریقای غربی یادآوری میکند که ممکن است در نگاه نخست، وسـوسه شـویم که بسیاری از داروها و عملکردهای درمـانی ایـن قوم را در مـقوله جـادو قـرار دهیم، اما بسیاری از این اعمال از دیـدگاه خـود نوپیها به هیچ روی خارق العاده یا جادویی انگاشته نمیشود.[4] پس دو مـعیار را میتوان در مورد یک عملکرد جادویی بـه کار بست. برابر بـا یـک معیار، این عمل بر حـسب مـقولات مشاهدهگر جادویی تلقی میشود و بنابر معیار دیگر، بر حسب مقولات کـنشگر هـمان عمل میتواند درست تـجربی بـه نـظر آید.
بنابراین، نـادل چـهار قضیه امکانی را مطرح میسازد: 1. هم کنشگر و هم مشاهدهگر عمل مورد نظر را فن تجربی و عادی میدانند. 2. کـنشگر عمل را معقول و تجربی، ولی مشاهدهگـر آن را غـیرتجربی و نادرست بـه شـمار میآورد. 3. کـنشگر عمل را آشکارا و اسـرارآمیز میانگارد، اما مشاهدهگر تصور میکند این عمل در واقع یک مبنای تجربی درسـت دارد. 4. کـنشگر عمل را اسرارآمیز میانگارد در حالی که از دیـدگاه مـشاهدهگـر هـم فـاقد یک مبنای تـجربی درسـت است.[5] او میگوید: امکان چهارم را به سادگی و روشنی میتوان "جادو" نامید.[6]
به اعتقاد جان بـیتی نـیز جـادو اساساً یک پدیده نمایشی است و جنبه وسیلهای تـنها بـعد سـطحی و ظـاهری آن را تـشکیل میدهد. جادو بیشتر به هنر شباهت دارد تا علم و برای شناخت آن باید تحلیلی را به کار برد که متفاوت از تحلیل وسیلهای رفتار باشد. جادو به تـحلیلی بر حسب معنای رفتار نیاز دارد. بنابراین، برای بیتی، معقول یا نامعقول بودن اَعمال جادویی مطرح نیست، بلکه اینها ماهیتی نمادین دارد. پس راه شناخت آن کشف معناهایی است که این نوع اَعمال مـجسّم میسازند.[7] پس از بیتی، رابرت هورتون سعی داشت تحلیلی کامل از جادو ارائه دهد. البته، بحثهای تفصیلی در این زمینه بسیار است و مجال مستقلی میطلبد، اما به عنوان نتیجهگیری میتوان گـفت: جادو نزد مردمشناسان غرب همان اعمال عجیب و غریبی است که اقوام ابتدایی برای دست یابی به اهدافی خاص انجام میدهند. بـهترین شاخصهای جادو شاخصهای یـازده گـانه ویلیام گود میباشد.
اما این تعریف مردم شناسان از جادو تعریف عامی است که حتی بعضاً با مناسک دینی اشتباه گرفته میشود. از ایـنرو، آنـان بحث جادو را در ضمن بـحث دیـن مطرح میکنند و حتی بعضی جادو را جزیی از دین میانگارند. ولی موشکافی معنای جادو و این که دقیقاً مراد جامعه شناسان از جادو چیست، مجال دیگری میطلبد؛ زیرا هر جامعه شناس صـاحب نـظر تعریفی منحصر به فرد ارائه میکند و شاخصهایی ارائه میدهد که با دیگری متفاوت است.
با تحقیقات در فرهنگهای مختلف جهان، این اصل پذیرفته شده که تفکر جادویی همراه با تفکر جانپنداری یک فرایند عام و همگانی در میان تمام جامعههای آغازین بوده و برخی معتقدند بشر از سپیدهدم تاریخ با جادو آشنایی داشته است.[8] ژان پیاژه نشان داده است که کودکان در جریان رشد خود، از مراحل تفکر جادویی و تفکر جانپندارانه میگذرند.[9] درنهایت اینگونه نتیجهگیری میشود که هر چند شاید تعریف سحر و جادو از دید جامعهشناسان غربی با آنچه شرقیان آن را سحر و جادو مینامند، تفاوت داشته باشد، ولی در عین حال تعارف آنان نیز بیارتباط با سحری که در کلام شرقیان به کار میرود، نیست.
پینوشت:
[1]. ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه ثـلاثی محسن، مـؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377، ص 49
[2]. همان، صص 49-52
[3]. همان، ص 52
[4]. همان، ص 54
[5]. همان، ص 55
[6]. همان، ص 59
[7]. همان، صص 61 و 62
[8]. بعلبکی منیر، موسوعة المورد العربیة، دارالعلم للملایین، بیروت، ج۱، ص۶۱۳
[9]. جاهودا گوستاو، روانشناسی خرافات، ترجمه براهنی محمدتقی، تهران، ۱۳۶۲، ج ۱، ص۱۹۰.
افزودن نظر جدید