مقام دیوانگی در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مقامهای صوفیان در سلوک عرفانی، رسیدن به شهود و حقیقت است، که عدهای از آن، به مقام دیوانگی تعبیر کرده و اسقاط شریعت را برای این افراد جایز دانستند.
بعضی از سران صوفیه، علت سقوط این تکالیف شرعیه را، مسلوبالعقل دانستن سالک در این مرحله عنوان کردند، که این افراد مانند مجانین و دیوانگان، نسبت به رعایت شریعت، تکلیفی ندارند. چنانچه لاهیجی در شرح گلشن راز به این مطلب اشاره کرده و گفته: «بدان که نزد محققان، غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنه، قرب و وصول به حق است و روندگان و سالکان راه الله چون به وسائل عبادات و متابعت اوامر و نواهی، به نهایت کمال و به مرتبه محبوبی میرسند، نور تجلی الهی، ساتر نور عقل ایشان گشته و در بحر وحدت، محو و مستغرق شدند و از آن استغراق و بیخودی، مطلقا بار دیگر به ساحل صحو و مرتبه عقل باز نیامدند؛ و چون مسلوب العقل گشتند، به اتفاق اولیا و علما، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است، چون تکلیف بر عقل است و ایشان را والهان طریقت می گویند.»[1]
هجویری دربارهی برخاستن تکلیف میگوید: «که بنده اندر حکم واله و مدهوش شود و حکمش چون حکم مجانین باشد.»[2] و بعضی از صوفیه این مجانین را، خلفای انبیاء دانسته که احترام به آنها را سفارش کردند. چنانکه سهل تستری گفته است: «به این مجنونها به چشم حقارت منگرید که اینان را خلیفتان انبیاء گفتند.»[3]
این صوفیان مدعی حقیقت و شهود، برای فرار از شریعت و ترک تکالیف شرعیه، بحث جنون و دیوانگی و عدم تکلیف بر انسان دیوانه را مطرح کرده و آن را برای سالک، یک مقام و رتبه دانسته، که در اصطلاح صوفیان، این افراد، به «مجانین العقلاء»[4] معروفند. در حالیکه این کلام آنان، تضاد دارد که چگونه میشود کسی دیوانه و بیعقل و از مکلف بودن خارج باشد و در عین حال از عقلا نیز محسوب شود. این ادعای پوچ صوفیان، که مقام دیوانگی و جنون را برای خود مرحلهای از سلوک در نظر گرفتند، چیزی جز فرار از شریعت نیست.
شاید بهخاطر همین سخنان و اعمال متناقض و متضاد صوفیان است که بعضی، تصوف را ناشی از اختلالات روانی دانستند. دکتر کازانسکی در کتابی که بر اساس مشاهدات پزشکی خود در ترکستان، بهنام «تصوف و اسلام» در سال 1306 در سمرقند نوشته است میگوید: «تصوف یک نوع مرض روانی و اختلال در دید جهان واقع و عالم عینی است وصفتهای ویژهی اهل تصوف، نظیر اطناب در بیان، شگفتگویی، استعمال کنایه، مجاز، سمبلیسم جذبه، بیخودی، جذبه، خلسه و ریاضت، همه نشانههای غلیان احساسات و تحریکات بیماری آسای روانی است.»[5]
شبلی صوفی مشهور را از طبقهی «عقلاء مجانین» میدانستند که کارهای عجیب و غریب همانند دیوانگان انجام میداد و چندینبار او را به بیمارستان برده و حتی به بند نیز کشیده شد. عطار نیشابوری در شرح حال وی گفته: «قومی در پیش او آمدند و گفتند این دیوانه است او گفت: من به نزدیک شما دیوانهام و شما هشیار، حق تعالی دیوانگی من و هشیاری شما زیادت کند تا به سبب آن دیوانگی، مرا قربت بر قربت بیفزاید و به سبب آن هشیاری بعدتان بر بعد بیفزاید. روزی جمعی پیش رفتند و او در بند بود گفت: شما کیستید گفتند دوستان تو سنگ در ایشان انداختن گرفت همه بگریختند او گفت: ای دروغ زنان دوستان به سنگی چند، از دوست خود میگریزند، معلوم شد که دوست خودید نه دوست من.
نقلست که وقتی او را دیدند پارهٔ آتش بر کف نهاده میدوید، گفتند تاکجا گفت: میدوم تا آتش در کعبه زنم تا خلق با خدای کعبه پردازند.
و یک روز چوبی در دست داشت و هر دو سر آتش در گرفته، گفتند چه خواهی کرد گفت: میروم تا به یک سر، این دوزخ را بسوزم و به یک سر بهشت را، تا خلق را پروای خدا پدید آید.»[6]
ملاحظه میفرمایید که این صوفیان با دیوانه جلوهدادن خود، که آن را بالاترین مقام سالک میدانند، ازانجام عبادت و تکالیف شرعی، خود را مبرّا کرده و به اصطلاح از عقلا هم محسوب میشوند. و یا میتوان گفت این صوفیان با انجام ریاضتهای سخت و غیرشرعی و چلههای ساختگی، که خود را از نعمتهای الهی محروم میکنند، از حالت عادی خارج شده و واقعاً دیوانه شدهاند.
این در حالی است که قرآن و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) هیچ سخنی، مبنی بر اسقاط شریعت با رسیدن به مقام حقیقت، عنوان نفرمودند و خود اهلبیت معصومین (علیهمالسلام) نیز، بک لحظه شریعت را ترک نکرده و تا آخرین لحظهی عمر شریفشان، پایبند به رعایت آن بودند.
پینوشت:
[1]. لاهیجی، شیخ محمد، مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، انتشارات سنایی، 1387هـ ش، چاپ اول، ص 297.
[2]. هجويرى، على، كشف المحجوب، بهتصحیح و- ژوكوفسكى و والنتين آلكسى يريچ، نشر طهورى، تهران، 1375، ص 331.
[3]. عطار نيشابورى، فريد الدين، بهتصحیح رينولد آلين نيكلسون، تذكره الأولياء، لیدن، نشر ليدن،1905 م ،ج1، ص235.
[4]. همان، ج2، ص191.
[5]. قمی، مولی محمد طاهر، تحفةالأخیار، قم، انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین، چاپ اول، 1369، ص56.
[6]. عطار نيشابورى، فريد الدين، بهتصحیح رينولد آلين نيكلسون، تذكره الأولياء،لیدن، نشر ليدن،1905 م ،ج1، ص235.
افزودن نظر جدید