حلاج از نگاه فریقین

  • 1395/06/21 - 09:56
حسین بن منصور حلاج نه تنها موجب انحراف بسیاری از مردم عوام شد، بلکه برخی از خواص را نیز به بیراهه کشاند و مسبب گمراهی ایشان گشت. برخی از صوفیان سعی کرده‌اند چهره‌ای موجه از حلاج به نمایش بگذارند، اما توجیهات عجیب ایشان نیز نتوانسته ننگ انحراف عمیق او را جبران کند و وی را از اتهاماتی که تاریخ متوجه او ساخته، مبرا سازد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج متولد سده‌ ی سوم هجری[1] از بزرگان و نام‌آوران تصوف و از اسوه‌های این مسلک است. برخی نیاکان او را زرتشتی مسلمان شده می‌دانند[2] و در بین محققین، خطیب بغدادی مورخ نام آشنای اهل سنت در قرن پنجم، به صورت مفصل از زندگی حلاج سخن به میان آورده و گزارشاتی را به نقل از فرزند وی در تاریخ خود نگاشته است.[3]
حسین بن منصور از جمله صوفیانی است که هم در بین شیعه و هم اهل سنت به بدعت‌گذار معروف شده و بزرگانی از فریقین وی را منحرف دانسته‌اند. بر اساس گزارش‌های تاریخی، حسین بن منصور در شهر قم برای ابوالحسن علی‌ بن حسین بابویه، پدر گرامی شیخ‌صدوق نامه‌ای نوشت و در آن نوشته ضمن ادعای وکالت و نیابت از امام مهدی (ارواحنا فداه) ، بزرگ شیعیان و تمامی اهل قم را به اطاعت خود فراخواند؛ که علی‌ بن بابویه نامه‌ی او را پاره کرد و بعد از رو در رو شدن با حلاج، وی را با فضاحت و رسوایی تمام از مجلس خود بیرون راند. بدتر از این جریان، خفت حلاج در بغداد توسط ابوسهل اسماعیل‌ بن علی نوبختی بود که ایشان در مقابل ادعای حلاج از او معجزه‌ای خواست و درخواست کرد موهای سفید محاسنش را سیاه کند و حلاج سرافکنده مجلس را ترک کرد.[5]
از بین بزرگان اهل سنت نیز افرادی چون جنید بغدادی‌ها[6] و ابن جوزی‌ها به مخالفت با افکار و عقاید او پرداختند و وی را منحرف دانسته‌اند. ابن جوزی در کتاب تلبیس ابلیس در رابطه با حلاج و اتهامات وی چنین می‌نویسد: «عمرو مكی گفته است با حسين منصور در يكی از كوچه‌های مكه می‌رفتيم و من قرآن می‌خواندم، صدايم را شنيد و گفت:‌ من هم مثل اين می‌توانم بگويم! عمرو گويد: ‌از او جدا شدم. آورده‌اند كه همين عمرو حلاج را لعنت می‌كرد و می‌گفت: اگر می‌توانستم خودم می‌كشتم. پرسيدند:‌ چرا؟ پاسخ داد:‌ آيه‌ای از قرآن قرائت كردم، او گفت: من هم مثل اين را می‌توانم بگويم! و از ابوبكر بن ممشاد نقل است كه گفت: كسی در دينور نزد ما آمد و خرجينی داشت كه شبانه روز از خود جدا نمی‌كرد، آن خرجين را تفتيش كردند و در آن نامه‌ای از حلاج يافتند كه عنوانش چنين بود:‌ «من الرحمن الرحيم إلی فلان بن فلان...». نامه را بغداد فرستادند و آنجا حلاج را احضار كرده نامه را نشانش دادند گفت: آری اين خط من است و من نوشته‌ام. گفتند: تا كنون دعوى پيام آوری داشتی حال دعوی خدايی می‌كنی؟ گفت: ‌اين دعوای خدايی نيست اين را در اصطلاح ما «عين الجمع» گويند، مگر نه اين است كه كاتب اصلی خداست و دست ما آلتی بيش نيست! پرسيدند: آيا كسی هم در اين دعوی با تو شريك است؟ گفت: آری، ابن عطاء، ابومحمد حريری و شبلی، اما اين دو تا تقيه می‌كنند واگر كسی فاش با من هم عقيده باشد ابن عطاء است. پس حريری را احضار كردند و راجع به دعوی حلاج از وی پرسيدند؛ گفت:‌ هر كس چنين بگويد كافر است و كشتنی؛ و از شبلی پرسيدند گفت: هر كس اين حرف را بگويد بايد جلویش را بگيرند؛ و از ابن عطاء پرسيدند، آن عقيده را تأييد كرد و همان سبب قتلش شد!»[7]
حسین بن منصور حلاج نه تنها موجب انحراف بسیاری از مردم عوام شد، بلکه برخی از خواص را نیز به بیراهه کشاند و مسبب گمراهی ایشان گشت.[8] گرچه برخی از صوفیان و شرح حال نویسان ایشان سعی کرده‌اند چهره‌ای موجه از حلاج به نمایش بگذارند، اما توجیهات عجیب ایشان نیز نتوانسته ننگ انحراف عمیق او را جبران کند و وی را از اتهاماتی که تاریخ متوجه او ساخته، مبرا سازد.

پی‌نوشت:
[1]. جواد نوربخش، حلاج شهید عشق الهی، انتشارات یلدا قلم، ص 11
[2]. طه عبدالباقی سرور، الحسین‌ بن منصور الحلاج: شهید التصوف الاسلامی، چاپ قاهره، ج۱، ص۴۲
[3]. خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی،چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج۸، ص۶۸۹ـ۶۹۱
[4]. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، چاپ مهدی شمس‌الدین(تهران) ج۱، ص۴۰۳
[5]. خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج۸، ص۷۰۲ـ۷۰۳
[6]. کتاب اخبارالحلاج، چاپ ل ماسینیون وب کراوس(پاریس) ، ج۱، ص۳۸ـ ۳۹
[7]. ابن جوزی، تلبیس ابلیس (برصوفیان)، علیرضا ذکاوتی، چاپ مرکز نشر دانشگاهی تهران، ص 155
[8]. نقش حلاج در انحرافات بعضی از بزرگان امامیه.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.