از صلح کل تا طرد از صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از صوفیه معتقند که با همه ادیان و مذاهب عالم سرصلح دارد و کافر و مومن نزد ایشان یکی است و حال آنکه در نقطه مخالف عقیده به صلح کل، برخی از بزرگان صوفیه کسانی را که دست بیعت به سوی ایشان دراز نکند را مردود و منحرف میپندارند.
دکتر قاسم غنی درباره عقیده صوفیه به صلح کل میگوید: «تصوف واقعی هیچوقت زیر بار تعصب و تحزّب فرقهای بر فرقهی دیگر نمیرود و از جنگ هفتاد و دو ملت دوری میجوید، به عقیدهی صوفی یک حقیقت کلی و یک وجود حقیقی و واقعی در تمام عالم منبسط است که ما به الاشتراک و سبب تحقق تمام موجودات همان است و خارج از آن چیزی نیست... فرقی میان مسجد و میخانه نمینهد و نه فقط با هفتاد و دو ملت بلکه با عالم وجود در صلح و آشتی است …. هیچ عقیدهای را غلط نمیشمارد و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت میشمارد و صلح کلّ میطلبد.»[1] به عبارت سادهتر براساس عقاید صوفیه، صوفیان را نمیتوان مسلمان، یهودی، مسیحی، زرتشتی یا هندو و … نامید بلکه آنها خود را فراتر از مذهب یعنی لامذهب میدانند. چنانکه ملاعلی گنابادی با افتخار میگوید: «اَلصُّوفی مَن لا مَذهَبَ لَهُ».[2]
ملاسلطان علی گنابادی در تفسیر منسوب به خود مینویسد: «چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده! پس انسانها در پرستش اختیاری خود (نسبت به همهچیزها) همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش میکند، و کهنه که جن و اجنه را پرستش میکنند، و... و پرستشکنندگان ذَکَر و فرج مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج انسان را پرستش میکنند، …. تمام اینها پرستش خداست، چون همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش میکنند، پس خداپرست هستند! ولی نمیفهمند.»[3]
اما با اینکه صوفیه به صلح کل عقیده داشته و همه مخلوقات خداوند و همه ادیان و مذاهب را بر حق میداند، ولی وقتی که به مساله ولایت صوفیه میرسد، سخن خود را عوض کرده و راه هدایت را مختص به خود دانسته و کسی را که دست بیعت به ایشان ندهند را منحرف و مطرود میخوانند. در این باره محمد حسن گنابادی معروف به صالحعلیشاه مینویسد: «جز اتصال به فقیر به صراط المستقیم طریقت راهی نیست.»[4] و ملا سلطان گنابادی معتقد است«اگر پیوند با ولایت خشكیده شود، بیعت كننده مرتد فطری میشود.»[5] این مرتد فطری همان «مردود شیخی است» كه اگر «تمام مشایخ عالم جمع شوند و خواهند او را اصلاح كنند نتوانند.»[6]
با این تفاسیر مخاطبان صوفیه و مریدان ایشان، نمیدانند دم خروس ایشان را باور داشته باشند یا قسم صوفیه را. در جایی صوفیه معتقد به صلح کل است و همه انسانها را با هر دین و مذهب، جلوهای از خدا میدانند و برای همه آزادی و حریت قائل هستند اما وقتی پای صوفیه و تبعیت از ایشان به میان میآید، تنها راه نجات سبیل صوفیه است و بقیه سبل، مطرود و منحرف معرفی میشوند.
پینوشت:
[1]. غنی قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، زوار، 1389 ج 2، ص 426، 428 و 432
[2]. گنابادی ملاعلی (نورعلیشاه ثانی)، رساله صالحیّه، حقیقت، تهران، ص 234
[3]. سلطانمحمدبنحیدر سلطانعلیشاه، بیان السعاده فی مقامات العباده، حقیقت، تهران،1381، ج 2، ص 437
[4]. هیات تحریریه کتابنامه صالح، نامههای صالح، حقیقت، تهران، 1380، 17
[5]. گنابادی سلطان محمد، ولايت نامه، حقیقت، تهران، 1384، ص 82
[6]. همان، ص 83
افزودن نظر جدید