نقد نظریه "اعتراض مومنان دلسوخته به دنیاگرایی، ریشه تصوف"
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از صاحبنظران منشأ شکلگیری تصوف در قرن اول را اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته میدانند که پس از دوران طلایی اسلام، شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیاطلبی بود.
با توجه به این مقدمه میتوان گفت صوفیان نخستین کسانی بودند که توجه به زندگی دنیوی و تجملپرستی را مغایر با حقیقت دینداری و خداپرستی میدانستند و آنچه برایشان اهمیت داشت، رستگاری در آخرت و بهرهمندی از نعمتهای اخروی و بخصوص لقای خداوند در بهشت بود.
اما این نظریه از جهتی میتواند حقیقت مطلب را بیان کرده باشد و از جهت دیگر بابیان این مساله سعی میکنند تا گروهی از مخالفان اهلبیت (علیهم السلام) را بهعنوان مومنان دلسوخته معرفی کنند.
دکتر کاظم یوسفپور مینویسد: در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیاطلبی بودند. [1]
در تأیید این مطلب باید گفت: قبل از آنکه حکمت متعالیه ادیان زردشتی، مانوی، بودایی و هندو را به خود راه دهد، دارای فرهنگ شده، شوق دیدار حق ازجمله دیدن انوار لمعات آسمانی، فرشتگان یا حتی حقتعالی باشد و اغلب با تعریف عرفی و فقهی زهد که فقها و دیگر دانشمندان دین آن را شرح و تفسیر کنند تعارض پیدا کند، نهضت زاهدانهای علیه انحرافی بود که از دوره عثمان بن عفان براثر تجملگرایی و ثروتاندوزی برخلاف سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آغاز شد و در دوره استیلای ظالمانه امویان به اوج خود رسید. چنانکه به لحاظ دستودل بازی بیحد و حساب معاویه در بخشش به بنیامیه «او را پرهزینهترین یا پرخرجترین خلیفه دانستند.»[2]
درنتیجه میتوان نکته مثبت نظریهای که بیان میکند منشأ شکلگیری تصوف در قرن اول اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته است را اعتراض به دنیاگرایی حکام و سران قبایل دانست.
اما نکته منفی مساله معرفی برخی از اشخاص معلومالحال و مخالف اهلبیت (علیهم السلام) به نام "مؤمنین دلسوخته" است. این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟ بدیهی است که اینان در زمان حیات اهلبیت (علیهم السلام) زندگی میکردند و اهلبیت (علیهم السلام) با اینها بهشدت مخالف بودند.
از کسانی که در این عصر زندگی میکرده است حسن بصری است که مخالفتهای جدی با اهلبیت (علیهم السلام) داشته است که در مورد وی حکایات زیادی در مخالفت اهلبیت (علیهم السلام) آمده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-ارتباط حسن بصری با دشمنان اهلبیت (علیهم السلام)
وقتی به حسن بصری ایراد میگیرند که چرا علی (علیه السلام) را سب کردی؟ میگوید: من دفع افسد به فاسد کردم و تقیه نمودم که چنین ارتباطی داشتهام. درحالیکه اگر حسن بصری از شیعیان بود و دارای نشانههای ایمان بود، میبایستی همانطور که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «قال ابو عبد اللَّه علیه السّلام: إنّ المؤمن أشدّ من زبرالحدید. إنّ الحدید إذا أدخل النّار تغیّر و إنّ المؤمن لو قتل ثمّ نشر ثمّ قتل لم یتغیّر قلبه.»[3] مؤمن از آهن سختتر است. آهن اگر گداخته شود رنگش برمیگردد، ولی مؤمن اگر کشته شود و دوباره زنده گردد و سپس او را بکشند، دل او از ایمان برنمیگردد. درحالیکه امیر المومنان (علیه السلام) میفرماید: «اگر با شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که مرا دشمن بدارد، مرا دشمن نخواهد داشت. [4]
2-حسن بصری سامری امت
قال أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیّاً وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّة [5] برای هر امتی سامریای میباشد و سامری این امت حسن بصری است.
3-شیطان برادر حسن بصری است
بـعـد از جنگ جـمـل، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حسن بصری را در حال وضو گرفتن دید. به او فرمود: وضویت را خوب بگیر. حـسـن بـصـری گـفـت: دیروز افرادی را کشتی که شهادتین میگفتند و نمازهای پنجگانه را میخواندند و خوب هم وضو میگرفتند! امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: اگر آنان را بهناحق کشتم، پس چرا یاریشان نکردی؟ حسن بصری گفت: آری، برای کمک به آنان حرکت کردم تا به محلی از بصره (خریبه) رسیدم، مـنـادی صدا کرد که در این جنگ، قاتل و مقتول در آتش هستند. لذا با وحشت، برگشتم و تا سه روز این عمل تکرار شد. امـام (علیه السلام) فـرمـود: راسـت مـی گـویی، آن منادی، برادرت شیطان بود و درست گفته که قاتل و مقتول از سپاه ناکثین در آتش هستند. [6]
4-رابطه سفیان ثوری و اهلبیت (علیهم السلام)
الف-در منابع معتبر تصوف وی را جزء یکی از مشایخ صوفیه نامبردهاند. وی از مشایخ مهم اهل سنت نیز به شمار میآید. در مورد امام علی (سلام الله علیه) میگوید: کسی که علی (سلام الله علیه) را از دیگران به مقام خلافت شایستهتر بداند، بهراستی که ابوبکر و عمر و همهی مهاجر و انصار را خطاکار دانسته است و من تصوّر نمیکنم با چنین عقیده فاسدی که دارد هیچ عمل صالحی از او سر بزند. [7]
ب-هر کس علی (سلام الله علیه) را بر ابوبکر و عمر برتری بدهد؛ از آن دو خلیفه و آنکسی که آنها را بر علی (سلام الله علیه) برتری داده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله) عیبجویی نموده است. [8]
و در آخر درباره جنبه منفی این نظریه میتوان نتیجه گرفت که کسانی که این نظریه را مطرح کردهاند یا علم نسبت به مساله نداشتند یا اینکه مغرضانه مخالفان اهلبیت را بعنوان مومنان دلسوخته معرفی کردند. ضمنا اگر قرار بود منشا تصوف "مومنان دلسوخته" باشد، چرا در میان سران تصوف خبری از کمیل، مقداد، سلمان، ابوذر که یاران رده اول امیرالمومنین علی (علیه السلام) هستند، نیست؟ آیا کسانی که این نظر را مطرح کردند التفات به این اشخاص نداشتند، یا اینکه این اشخاص را در سطح امثال حسن بصری نمیدانستند؟
پینوشت:
[1]. یوسفپور محمدکاظم، نقد صوفی، روزنه، تهران، 1380، ص 28
[2]. العثمانیه، ابو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ، تحقیق عبدالسلام محمد هارون صص 95 و 98
[3]. شیخ صدوق، فضائل الشیعه، ترجمه و تصحیح امیر توحیدی، تهران، منیر، 1388، ص 74، ح 48
[4]. صادق احسانبخش، آثار الصادقین، روابط عمومی ستاد برگزاری نماز جمعه گیلان، رشت، 1374، ج 4، ص 518
[5]. مجلسی محمدباقر، بحار الأنوار، مصحح مصباحیزدی محمدتقی و دیگران، بیروت، لبنان، ج ۴۲
[6]. همان، ج ۴۲، ص ۱۴۲
[7]. موسوی خوانساری محمدباقر، روضات الجنات فی احوال علماء و سادات، موسسه اسماعیلیان، 1390 قمری، ج 4، ص 179
[8]. همان، ج 4، ص 179
افزودن نظر جدید