تأملاتی در روایات نحوه قتل خلیفه دوم

  • 1394/10/06 - 10:45
روایاتی که اهل‎سنت در ماجرای قتل خلیفه دوم نقل می‎کنند آمیخته با ابهامات و تناقضات زیادی است که روشن شدن واقعیت را دشوار ساخته است. حتی امثال عمرو بن العاص و مغیرة بن شعبة امام علی (علیه السلام) را در مشارکت در قتل وی متهم نموده‎اند. با اینکه اگر امام (علیه السلام) قصد کشتن وی را داشت، همان روزی که هجوم به منزل حضرت صورت گرفت...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روایاتی که اهل‎سنت در ماجرای قتل خلیفه دوم نقل می‎کنند آمیخته با ابهامات و تناقضات زیادی است که روشن شدن واقعیت را دشوار ساخته است. حتی امثال عمرو بن العاص و مغیرة بن شعبة امام علی (علیه السلام) را در مشارکت در قتل وی متهم نموده‎اند[1]! با اینکه اگر امام (علیه السلام) قصد کشتن وی را داشت، همان روزی که هجوم به منزل حضرت صورت گرفت، به‎راحتی حضرت می‎توانست این کار را انجام دهد.
موّرخین معمولا ماجرای قتل عمر را اینگونه بیان نموده‎اند که ابو لؤلؤ که عبد مغیرة بود از وی نزد عمر شکایت نمود. عمر به مغیرة سفارش وی را نمود. دوباره ابولؤلؤ نزد عمر رفت و از سختگیری‎های مغیرة شکایت نمود. این‎بار عمر به او گفت که به مغیره سفارشش را کرده و اکنون باید از مولایش مغیرة، اطاعت نماید. سپس عمر از او می‎پرسد که چه کاری را بهتر می‎توانی انجام دهد و او پاسخ می‎دهد که ساختن آسیاب. و عمر از او می‎خواهد تا برای او هم آسیابی دستی بسازد. او نیز جواب می‎دهد: «لأتخذنّ لک رحی یسمع بها أهل المشرق و المغرب![2] آسیابی برایت بسازم که اهل مشرق و مغرب از آن باخبر شوند!» عمر این کلام و حالت چهره او را نشانه یک تهدید قلمداد می‎کند.
سپس ابولؤلؤ خنجر بلندی را انتخاب و به نماز صبح مسجد می‎رود و درحالیکه سرش را پوشانده بود در صف اول می‎ایستد. عمر اذان می‎گوید و صفوف را مرتب می‎نماید. و در نماز، وی عمر را با ضربات خنجر از پا درمی‎آورد. عمر به عبدالرحمن بن عوف دستور ادامه نماز می‎دهد و بعد نماز مردم ابولؤلؤ را دنبال می‎کنند. وقتی عمر را به منزلش می‎برند، خدا را شکر می‎کند که به‎دست یک مسلمان کشته نشده است.[3]
امّا اولین تناقض نقل‎های فوق این است که عمر از راه یافتن اسیران بالغ به مدینه جلوگیری می‎نموده است، پس چطور وی در مدینه بوده است؟! برای حلّ این مشکل گفته‎اند که مغیرة برای ابولؤلؤ اذن خاص گرفته بوده است[4] ولی این جواب خود با نقلی که می‎گوید عمر بعد از ضربه خوردن، اطرافیانش را بخاطر راه دادن ابولؤلؤ به مدینه سرزنش نمود[5]، در تناقض است! این احتمال نیز وجود دارد که مغیرة منظور و هدف خاصی از راه یافتن ابولؤلؤ به مدینه در سرداشته است!
امّا تناقض بزرگتر این است که علیرغم آنکه عمر کلام وی را تهدید قلمداد نموده بود، چطور از وجود مردی که به طور غیر طبیعی سرش را پوشانده و در صف اوّل ایستاده حذر ننموده است، با اینکه خودش صفوف را منظم نموده است! و چرا مردم از حال این مرد عجیب که در نماز صبح که هوا هم تاریک است و در صف اول هم ایستاده پرس‎وجو ننمودند؟! به‎علاوه طبق نقل‎های فوق، ابولؤلؤ کافر بوده است، پس چطور وجود وی در صف اول نماز برای مردم سوال و شکّی ایجاد ننموده است؟! همچنین چطور نمازگزاران متوجه مجروح شدن عمر نشدند و ضاربش را بلافاصله تعقیب ننمودند؟!
علاوه بر موارد فوق، ابهامات بسیار دیگری در سایر نقل‎های این ماجرا نیز وجود دارد که همگی سبب می‎شود نتوان به این نقل‎ها اعتماد کامل نمود و ماجرای قتل عمر را همانگونه که اینان نوشته‎اند، پنداشت.

پی‎نوشت:
[1]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة: ج6 ص287.
[2]. ابن اعثم، فتوح: 2 ص324، دارالاضواء. طبری، تاریخ الامم و الملوک: ج3 ص263. ابن ابی شیبه، المصنف: ج8 ص580. و سایر منابع.
[3]. ابن اعثم، فتوح: 2 ص326، دارالاضواء.
[4]. ابن سعد، الطبقات الکبری: ج3 ص345، دار صادر.
[5]. مالک، المدوّنة الکبری: ج 2 ص9. طبرانی، المعجم الاوسط: ج1 ص182.

آدرس‎ها از کتاب سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة الامام علی (علیه السلام): ج14 ص119-133، نشر ولاء المنتظر.

نویسنده: سلام

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.