تأملاتی در روایات نحوه قتل خلیفه دوم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روایاتی که اهلسنت در ماجرای قتل خلیفه دوم نقل میکنند آمیخته با ابهامات و تناقضات زیادی است که روشن شدن واقعیت را دشوار ساخته است. حتی امثال عمرو بن العاص و مغیرة بن شعبة امام علی (علیه السلام) را در مشارکت در قتل وی متهم نمودهاند[1]! با اینکه اگر امام (علیه السلام) قصد کشتن وی را داشت، همان روزی که هجوم به منزل حضرت صورت گرفت، بهراحتی حضرت میتوانست این کار را انجام دهد.
موّرخین معمولا ماجرای قتل عمر را اینگونه بیان نمودهاند که ابو لؤلؤ که عبد مغیرة بود از وی نزد عمر شکایت نمود. عمر به مغیرة سفارش وی را نمود. دوباره ابولؤلؤ نزد عمر رفت و از سختگیریهای مغیرة شکایت نمود. اینبار عمر به او گفت که به مغیره سفارشش را کرده و اکنون باید از مولایش مغیرة، اطاعت نماید. سپس عمر از او میپرسد که چه کاری را بهتر میتوانی انجام دهد و او پاسخ میدهد که ساختن آسیاب. و عمر از او میخواهد تا برای او هم آسیابی دستی بسازد. او نیز جواب میدهد: «لأتخذنّ لک رحی یسمع بها أهل المشرق و المغرب![2] آسیابی برایت بسازم که اهل مشرق و مغرب از آن باخبر شوند!» عمر این کلام و حالت چهره او را نشانه یک تهدید قلمداد میکند.
سپس ابولؤلؤ خنجر بلندی را انتخاب و به نماز صبح مسجد میرود و درحالیکه سرش را پوشانده بود در صف اول میایستد. عمر اذان میگوید و صفوف را مرتب مینماید. و در نماز، وی عمر را با ضربات خنجر از پا درمیآورد. عمر به عبدالرحمن بن عوف دستور ادامه نماز میدهد و بعد نماز مردم ابولؤلؤ را دنبال میکنند. وقتی عمر را به منزلش میبرند، خدا را شکر میکند که بهدست یک مسلمان کشته نشده است.[3]
امّا اولین تناقض نقلهای فوق این است که عمر از راه یافتن اسیران بالغ به مدینه جلوگیری مینموده است، پس چطور وی در مدینه بوده است؟! برای حلّ این مشکل گفتهاند که مغیرة برای ابولؤلؤ اذن خاص گرفته بوده است[4] ولی این جواب خود با نقلی که میگوید عمر بعد از ضربه خوردن، اطرافیانش را بخاطر راه دادن ابولؤلؤ به مدینه سرزنش نمود[5]، در تناقض است! این احتمال نیز وجود دارد که مغیرة منظور و هدف خاصی از راه یافتن ابولؤلؤ به مدینه در سرداشته است!
امّا تناقض بزرگتر این است که علیرغم آنکه عمر کلام وی را تهدید قلمداد نموده بود، چطور از وجود مردی که به طور غیر طبیعی سرش را پوشانده و در صف اوّل ایستاده حذر ننموده است، با اینکه خودش صفوف را منظم نموده است! و چرا مردم از حال این مرد عجیب که در نماز صبح که هوا هم تاریک است و در صف اول هم ایستاده پرسوجو ننمودند؟! بهعلاوه طبق نقلهای فوق، ابولؤلؤ کافر بوده است، پس چطور وجود وی در صف اول نماز برای مردم سوال و شکّی ایجاد ننموده است؟! همچنین چطور نمازگزاران متوجه مجروح شدن عمر نشدند و ضاربش را بلافاصله تعقیب ننمودند؟!
علاوه بر موارد فوق، ابهامات بسیار دیگری در سایر نقلهای این ماجرا نیز وجود دارد که همگی سبب میشود نتوان به این نقلها اعتماد کامل نمود و ماجرای قتل عمر را همانگونه که اینان نوشتهاند، پنداشت.
پینوشت:
[1]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة: ج6 ص287.
[2]. ابن اعثم، فتوح: 2 ص324، دارالاضواء. طبری، تاریخ الامم و الملوک: ج3 ص263. ابن ابی شیبه، المصنف: ج8 ص580. و سایر منابع.
[3]. ابن اعثم، فتوح: 2 ص326، دارالاضواء.
[4]. ابن سعد، الطبقات الکبری: ج3 ص345، دار صادر.
[5]. مالک، المدوّنة الکبری: ج 2 ص9. طبرانی، المعجم الاوسط: ج1 ص182.
آدرسها از کتاب سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة الامام علی (علیه السلام): ج14 ص119-133، نشر ولاء المنتظر.
نویسنده: سلام
افزودن نظر جدید