زیر پا گذاشتن حدیث غدیر در واقعه سقیفه
سپس ابوذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على (عليه السّلام) عرض كردند: «چه دستور میدهید؟ به خدا قسم اگر امر كنى آن قدر شمشير مىزنيم تا كشته شويم. حضرت فرمود: خدا شما را رحمت كند، دست نگهداريد و پيمان پيامبر و آنچه شما را بدان وصيّت كرده به ياد بياوريد. سپس در حالى كه ابوبكر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت: چطور بالاى منبر...
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که مطرح هست این است که اگر خلافت، حق علی(علیه السلام) بود، چرا در سقیفه به احادیثی مثل حدیث غدیر استناد و احتجاج نشد تا حقانیت حضرت (علیه السلام) ثابت گردد و خلافت به ایشان برسد؟
برای پاسخ به این پرسش و شبهه واهی، میتوان دلایل فراوانی ذکر کرد که در ذیل به مختصری از این موارد اشاره میکنیم:
1) دلیل اول اینکه حاضران در سقيفه، متخلفان از فرمان پیامبر(صلی الله عليه و آله و سلم) برای شرکت در جيش اسامه بودند. مقدمتا لازم به ذکر است که همانطور كه در كتب تاريخی فریقین به تواتر آمده است رسولخدا(صلی الله عليه و آله و سلم) در اواخر عمر شريف خويش به اسامة بن زيد دستور دادند لشكری آماده نمايد و به مسلمانان نيز دستور دادند كه به آن لشكرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند.
ابنسعد مورخ شهیر اهل سنت در اين زمينه ميگويد: «صبح روز پنجشنبه رسولخدا(صلی الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند: «با نام خدا در راه خدا، جهاد نما و با كفار بجنگ». وی با پرچم خويش بيرون آمده و چند پرچم آماده كرده و آنها را به بريده بن حصيب اسلمي داد و در جرف اردو زد. همه بزرگان مهاجر و انصار به آن لشگر مأمور شدند كه در بين ايشان ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سعد بن ابي وقاص و سعيد بن زيد و قتاده بن نعمان و سملة بن اسلم بن حريش بودند».[1]
عدهای از دستور رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم) تخلف كرده و از اين دستور سرپيچي نمودند؛ رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم) از اين كار خشمگين شده و فرمودند: «لشكر اسامه را تكميل كنيد؛ خداوند لعنت كند كسانی را كه از حضور در اين لشكر امتناع میكنند» به همين سبب عدهای گفتند: بر ما لازم است كه از دستور رسول خدا اطاعت كرده و به اسامه ملحق شویم و عدهای دیگر گفتند: مريضی رسول خدا سخت شده است و ما طاقت نداريم كه در اين حال از ايشان دور باشيم؛ صبر میكنيم تا ببينيم كار ايشان به كجا میكشد. لذا در مدینه ماندند.[2]
بنابراين طبق نص اهل سنت گروهی از صحابه كه با ايمان بوده و از دستورات رسولخدا(صلی الله عليه و آله و سلم) اطاعت میكردند به لشكرگاه اسامه كه در بيرون مدينه بود رفتند و فقط گروهی اندك كه با دستور ايشان كه در واقع دستور خدا بود، مخالفت كردند در مدينه ماندند.
در نتيجه تمامی انصاری که ايمان قلبی به رسولخدا (صلی الله عليه و آله و سلم) داشتند، اصلاً در سقيفه حضور نداشتند و در جيش اسامه بودند و آنهایی كه در سقيفه جمع شده بودند، كسانی بودند كه از فرمان رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم) سرپيچی كرده و در مدينه مانده بودند؛ بنابراين از چنين كسانی هرگز نبايد انتظار داشت كه حديث غدير را مطرح و فرمان رسولخدا (صلی الله عليه و آله و سلم) در روز غدير را به ياد بياورند. اگر آنها مطيع فرمان رسولخدا(صلی الله عليه و آله و سلم) بودند، اصلاً نبايد در مدينه حضور میداشتند
2) دلیل دوم اینکه اصلا طرح و بیان واقعه غدير، مخالف فلسفه تشكيل سقيفه بود.
با توجه به شواهد تاریخی که درباره حاضرين در مدينه در زمان رحلت رسول گرامی اسلام(صلی الله عليه و آله و سلم) و شركت كنندگان در سقيفه و نيز انگيزه جمع شدن انصار وجود دارد، روشن میشود كه انصار و مهاجرين، در سقيفه جمع شده بودند كه شخصی از قوم و قبيله آنها به خلافت برسد؛ بنابراين طرح غدير مخالف فلسفه حضور آنان در سقيفه بوده و اصل اجتماع آنان را زير سؤال میبرد. اگر آنها میخواستند بحث غدير را پيش بكشند، هرگز در سقيفه جمع نمیشدند .
3) سومین دلیل این است که هيچ يك از محبین اميرمؤمنان(عليه السلام) در سقيفه حضور نداشتند تا به حدیث غدیر احتجاج و استناد کند.
نه اميرمؤمنان(عليه السلام) و نه هيچ يك از بنیهاشم و كسانی كه از ياران خاص آن حضرت به حساب میآمدند، در سقيفه حضور نداشتند؛ بلكه يا در جيش اسامه و يا به همراه اميرمؤمنان (عليه السلام) مشغول غسل و كفن رسولخدا(صلی الله عليه و آله و سلم) بودند. وقتي هيچ يك از آن ها حضور نداشتند چگونه میتوانستند كه به حديث غدير احتجاج نمايند؟
4) دلیل چهارم اینکه مستندات تاریخی بسیاری در منابع شیعی و اهل سنت وجود دارد که احتجاج به حديث غدير بعد از فتنه سقيفه صورت گرفت.
درست است كه در سقيفه كسی از محبین اميرمؤمنان(عليه السلام) حضور نداشتند كه به حديث غدير احتجاج كند و بيعت عاملین سقیفه، در روز غدير را به ياد مردم بيندازد، اما بعد از سقيفه در موارد بسياری، ياران آن حضرت به حدیث غدیر و امثال آن احتجاج كرده و در صدد دفاع از مولا(علیه السلام) برآمدند. به عنوان نمونه:
الف) استدلال فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به حديث غدير
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زمانی كه حق اميرالمؤمنين(عليه السلام) و خودش را غصب شده ديد، در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به حديث غدير استناد كرد.
حافظ بزرگ ابوموسی مدينی در کتابش مینويسد : «... از فاطمه دختر رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمودند: آيا كلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غديرخم را كه فرمودند: هر كس من مولای اويم علی مولای اوست و نيز سخن ايشان را كه به علی گفتهاند: جایگاه تو نسبت به من مانند جايگاه هارون به موسی است را فراموش كردهايد؟»[3]
ب) استدلال بريده به واقعه غدیر و دفاع از حضرت
هنگامی که در مسجد اجتماع صورت گرفت، بريده برخاست و گفت: «اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به شما گفت: نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد، و شما دو نفر گفتيد: آيا اين دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى؟ ابوبكر گفت: اى بريده، اين جريان درست است، ولى تو غايب شدى و ما حاضر بوديم و بعد از هر مسألهاى مسأله ديگرى پيش مى آيد. عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسأله دخالت مى كنى؟ بريده گفت: بخدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد».[4]
ج) دفاع سلمان از حق غصب شده اميرمؤمنان (عليه السلام)
وقتی که همگی در مسجد تجمع کردند، سلمان برخاست و گفت: «اى ابوبكر، از خدا بترس و از اين جايى كه نشستهاى برخيز، و آن را براى اهلش واگذار كه تا روز قيامت به گوارائى از آن استفاده كنند، و دو شمشير بر سر اين امت اختلاف نكنند». ابوبكر به او پاسخى نداد. سلمان دوباره همان سخن را تكرار كرد. عمر او را كنار زد و گفت: تو را با اين مسأله چكار است؟ و چرا در مسألهاى كه در اينجا جريان دارد خود را داخل مىكنى؟ سلمان گفت: اى عمر آرام بگير. اى ابوبكر از اين جايى كه نشسته اى برخيز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قيامت از آن استفاده كنند. و اگر قبول نكنيد از همين طريق خون خواهيد دوشيد و آزادشدگان و طردشدگان و منافقين در خلافت طمع خواهند كرد. بخدا قسم اگر من مىدانستم كه مىتوانم ظلمى را دفع كنم يا دين را براى خداوند عزّت دهم، شمشيرم را بر دوش مىگذاردم و با شجاعت با آن مىزدم آيا بر جانشين پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) حمله مىكنيد؟ بشارت باد شما را بر بلا و از آسايش نااميد باشی.[5]
د) دفاع ابوذر و مقداد و عمار از حضرت علی(علیه السلام)
سپس ابوذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على (عليه السّلام) عرض كردند: «چه دستور میدهید؟ به خدا قسم اگر امر كنى آن قدر شمشير مىزنيم تا كشته شويم. حضرت فرمود: خدا شما را رحمت كند، دست نگهداريد و پيمان پيامبر و آنچه شما را بدان وصيّت كرده به ياد بياوريد. سپس در حالى كه ابوبكر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت: چطور بالاى منبر نشستهاى در حالى كه اين مرد(علی علیه السلام) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمىخيزد تا با تو بيعت كند؟ آيا دستور نمىدهى گردنش زده شود؟ اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) بالاى سر اميرالمؤمنين (عليه السلام) ايستاده بودند. وقتى سخن عمر را شنيدند گريه كردند و صداى خود را بلند كردند كه يا جدّاه! يا رسول الله. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه نكنيد، به خدا قسم بر كشتن پدرتان قادر نيستند اين دو كمتر و ذليلتر و كوچكتر از آن هستند».[5]
بیترديد كسی نمیتواند به صورت قطعی ادعا كند كه حتماً در سقيفه به حديث غدير احتجاج نشده است؛ زيرا در طول چهارده قرن مؤلفان اهل سنت تمام تلاش خود را وقف اين مسأله كردهاند كه آثار ولايت اهل بيت (عليهم السلام) را از كتابهای خود حذف نمايند.
پینوشت:
[1]. «فعقد لاُسامة الإمرة ... و أمر اُسامة أن يعسكر بالجرف على أميال من المدينة، وأمر الناس بالخروج إليه والمسير معه، وحذّرهم من التلوّم والإبطاء عنه. وقال (صلى الله عليه وآله و سلم): «نفّذوا جيش اُسامة، نفّذوا جيش اُسامة، لعن الله من تخلّف عن جيش اُسامة، يكرّرها ثلاثاً» الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، دار صادر، بیروت: ج 2 ، ص 190.
[2]. الملل والنحل، شهرستاني، دار المعرفة، بیروت: ج 1 ، ص 23.
كتاب المواقف، عضد الدين الإيجي، دارالجیل، بیروت: ج 3 ، ص 650.
شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد المدائني، دار الکتب العلمیة، بیروت: ج 6 ، ص 34.
[3]. «أنسیتم قول رسول الله صلی الله علیه و آله یوم غدیرخم: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و قوله صلی الله علیه و آله: «انت منی بمنزله هارون من موسی» نزهة المجالس، محمد بن عمر الأصبهانی المدينی،موسسة الکتب الثقافیة، بیروت: ج 1 ، ص 102.
اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب، شمس الدین جزری، مکتبة امیرالمومنین، اصفهان: ص 50.
[4]. کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، انتشارات هادی، قم: ص 866.
[5]. همان.
[6]. کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، انتشارات هادی، قم: ص867.
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید