فضیلتی دروغین برای صحابی معروف

  • 1394/08/05 - 10:00
به اعتقاد شیعه حتی یک حدیث صحیح السند درباره دانش و علم زیاد خلفای سه گانه وجود ندارد چرا که اگر هم حدیثی وجود داشته باشد که اثبات علم برای این‌ها می‌کند، همگی با احادیث دیگر (احادیثی که نفی علم و دانش از خلفا می‌کند) تعارض دارند. در این نوشتار به بررسی چند حدیث که اهل سنت برای اثبات دانش زیاد خلفای سه گانه به آن استدلال می‌کنند، می‌آوریم و در پایان به نقد این روایات می‌پردازیم...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به اعتقاد شیعه حتی یک حدیث صحیح السند درباره دانش و علم زیاد خلفای سه گانه وجود ندارد چرا که اگر هم حدیثی وجود داشته باشد که اثبات علم برای این‌ها می‌کند، همگی با احادیث دیگر (احادیثی که نفی علم و دانش از خلفا می‌کند) تعارض دارند. در این نوشتار به بررسی چند حدیث که اهل سنت برای اثبات دانش زیاد خلفای سه گانه به آن استدلال می‌کنند، می‌آوریم و در پایان به نقد این روایات می‌پردازیم.
روایت اول و دوم:
حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک خود می‌گوید: «اگر دانش همه عرب در یک کفه ترازو، و دانش عمر در کفه دیگر ترازو قرار گیرد، دانش عمر سنگین‌تر است.» و «عمر پرهیزگارترین ما نسبت به خدا! و از همه ما به قرائت قرآن داناتر بود».[1]
اما نقد این روایت:
حاکم نيشابوري معمولا هر روايتی‌ می‌آورد، اگر صحيح باشد، در آخر روایت می‌نويسد "صحيح الاسناد". در اين دو روایت هيچ اظهار نظری نکرده است؛ حاکم در دو حديث بعد که در رابطه با عمر است، در آخر روايت می‌گويد: "صحيح السند". اما چرا در این دو روایت اظهار نظر نکرده است؟ پس با این روایت نمی‌شود به علم عمر، افتخار کرد. حال ما فرض می‌کنیم که این روایات با چندین روایت دیگر همگی از لحاظ سندی صحیح باشند ولی آیا کسی که می‌خواهد حکمی کند نباید احادیث دیگر را هم مشاهده کند و بعد حکم را صادر کند؟ در روایات صحیح السند دیگر داریم که خلیفه دوم نسبت به ابتدایی‌ترین مسائل، ناآگاه بود، و حتی در مواردی خلاف آیات قرآن حکم می‌کرد. با این وجود، روایات (که اثبات علم و دانش برای عمر می‌کرد و روایاتی که ناآگاهی‌ عمر را ثابت می‌کند) با همدیگر تعارض می‌کنند و هر دو گروه روایات از حجیت ساقط می‌شوند. اما به چند روایت صحیح السند که ناآگاهی‌ عمر را ثابت می‌کند اشاره می‌کنیم:
در صحیح مسلم آمده است: «وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آخر عمر تقاضای قلم و کاغذ کرد و فرمود می‌خواهم برایتان چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر در جواب آن حضرت گفت :کتاب خدا ما را بس است».[2] آیا عمر نمی‌دانست که این گفتارش مخالف با آیات قرآن است؟ آیا عمر عالم به این آیه قرآن نبود که: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى [نجم /۳و۴] پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‌‏گويد، آنچه مى‏‌گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست»؟
آیا عمر عالم به این نبود که کلام "کتاب خدا ما را کافی است" مخالف با قرآن است. مگر در قرآن نمی‌خوانیم که: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول‏ [آل عمران/32] بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت كنيد!»
در روایت صحیح السند دیگر آمده است که خليفه دوم در عصر جاهليت دخترانش را زنده به گور می‌کرد. طبرانى در معجم كبير خود روايتى را با سند صحيح نقل مى‌كند كه عمر بن خطاب، در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اعتراف مى‌كند كه دخترانش را زنده به گور كرده است: «نعمان بن بشير مى‌گويد كه از عمر بن خطاب درباره تفسير آيه «وإذا الموؤودة سئلت[تکویر/8.9] زمانی که از دختران زنده به گور سؤال می‌شود که به کدامین گناه کشته شدند» شنيدم كه مى‌گفت: قيس بن عاصم نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گفت: من در زمان جاهليت هشت دختر خود را زنده به گور كردم، چه كار كنم؟ آن حضرت فرمود: براى هر كدام از آن‌ها يك بنده آزاد كن .من (عمر) گفتم: من چوپان شتر بودم، آن حضرت فرمود: اگر خواستى براى هر كدام از آن‌ها يك شتر اهداء كن.»[3]
هيثمى در باره سند اين روايت مى‌گويد: «اين روايت را بزّار و طبرانى نقل كرده‌اند، تمام راويان بزّار راويان صحيح بخارى هستند؛ غير از حسين بن مهدى أيلى كه او نيز ثقه است.»[4] آیا عمر به آیات قرآن علم نداشت که قرآن کسانی را که دختران خود را زنده به گور می‌کردند، توبیخ می‌کند؟ آیا عقل سلیم حکم نمی‌کند که زنده به گور کردن کودک امری قبیح است؟
در روایت دیگر در صحیح مسلم آمده است: «مردی نزد عمر آمد پس گفت من جنب شدم و آب نيافتم. عمر گفت نماز نخوان. پس عمار گفت اى پيشواى مومنين آيا يادت می‌آيد وقتي كه من و تو در يك شبيخون و حمله بر دشمن بوديم پس جنب شديم و آب نيافتيم پس اما تو نماز نخواندى و اما من خود را به خاك ماليده و نماز خواندم. پس پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود كافيست تو را البته كه دو كف دستت را بر زمين زده و سپس فوت كنی و بعد مسح كنى صورت و دودستت را...»[5]. آیا عمر عالم به این مسأله نبود که نماز به هیچ عنوان از انسان ساقط نمی‌شود، که به آن مرد گفت نماز نخوان؟
نتیجه: روایتی که بدون معارض باشد و اثبات علم و فضیلتی برای خلفای سه گانه کند، وجود ندارد.

پی‌نوشت:
[1]. حاکم نیشابوری، المستدرك على الصحيحين المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 92، دار النشر: دار الكتب العلمية، بيروت، 1411هـ ، 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا
[2]. مسلم نیشابوری، صحيح مسلم ج 3 ص 1637، دار النشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
[3]. الطبراني، المعجم الكبير، ج 18 ص 337، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء، الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ،1983م.
[4]. الهيثمي، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7 ص 134، ناشر: دار الريان للتراث، دار الكتاب العربي، القاهرة، بيروت، 1407هـ.
[5]. مسلم نیشابوری، صحيح مسلم  ج 1 ص 280، دار النشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.