رابطه رياضت و اسلام
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ یکی از شاخصههای عرفان، ریاضت است. اما ریاضت دو نوع اسلامی و غیر اسلامی دارد؛ یعنی ریاضتی که شخص قرار است متحمل آن شود، یا مورد تأیید شرع است یا اینکه مورد تأیید شرع نیست. بدین صورت با روشن شدن نوع ریاضت شخص؛ مشی معنوی وی نیز روشن میشود که آیا روش وی مورد تأیید بزرگان دین است یا نه.
عرفای اسلام معمولا برنامه ریاضت خویش را با اسلام تطبیق میکنند و میکوشند در چارچوب اعمال و وظایف دینی نفس خود را به سختیها وادارند، اما به دلیل اندک و محدود بودنشان دشوار و طاقت فرسا نیستند؛ مثلا برای هر مسلمانی در یک شبانه روز، تنها هفده رکعت نماز واجب است. کسی که وضو گرفتن برایش ضرر داشته باشد، یا خوف ضرر، میتواند تیمم کند و آنکه ایستادن برایش در حال نماز مشکل است، مینشیند. روزه را بیماران و افرادی که نمیتوانند بگیرند، میخورند و زکات بر کسی واجب است که تا حد نصاب دارایی و سرمایه داشته باشد. سفر حج نیز برای کسانی است که امکان بدنی و مالی چنین سفری را داشته باشند، آن هم تنها یک بار در تمام عمر و از طرفی اطعمه و اشربه و التذاذ از آنها ممنوع و حرام نیست. یک مسلمان میتواند از حلال لذیذترین غذاها را بخورد و لباس تمیز و گران بپوشد و خانه وسیع داشته باشد، زن بگیرد. پس چگونه میشود از این شریعت سهل و از این تکالیف مقید و محدود به وسع و امکان، برنامه ریاضت ترتیب داد؟ عرفا موضوع را از آغاز تشخیص دادهاند و برای توفیق و تطبیق برنامههای پر مشقت و سنگین خود با اسلام، از چند چیز استفاده کردهاند که اهم آنها عبارتاند از:
- سیره و زندگی شخصی انبیا و اولیای الهی
چنان که معلوم است، همه انبیا و اولیاء زندگی زاهدانهای داشته و به جاه و مال و مادیات نپرداخته اند، فی المثل زندگی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) از لحاظ خوراک و پوشاک و خانه و زندگی میتواند الهام بخش یک زندگی توام با ریاضت بوده باشد. همچنین زندگی ائمه(علیهم السلام) و عده ای از اصحاب بزرگوار رسول اکرم(صلی الله علیه و آله).
- اعمال مستحبی
در اسلام واجبات محدود اند، اما مستحبات را میتوان به قدر توان هر چه بیشتر ادامه داد؛ مثلا نماز واجب در شبانه روز هفده رکعت است، اما میتوان صدها رکعت نماز به عنوان نماز مستحبی انجام داد. ماهها روزه مستحبی گرفت و ساعتها به ذکر و تلاوت آیات قرآن اشتغال ورزید. دارایی خود را انفاق نمود، به کمترین حد خوراک و پوشاک قناعت کرد. همه اینها اگرچه واجب نیستند، اما مستحب و مطلوباند. پس مسلمان میتواند آنها را به عنوان اعمال مجاز و مطلوب در دین اسلام انجام دهد.
- مستحسنات
عزالدین محمود کاشانی در تعریف مستحسنات میگوید: «مراد از استحسان، استحباب امری و اختیار رسمی است که متصوفه آن را به اجتهاد خود وضع کردهاند. از جهت صلاح حال طلبان بی آن که دلیل واضح و برهانی لایح، از سنت بر آن شاهد بود؛ مانند الباس خرقه و بنای خانقاه و اجتماع از بهر سماع و نشستن در چله و غیر آن. هر چند آن اختیار از تشبث و تمسک به سنتی، خالی نبود.[1] در بیان فوق، استحسان به خوبی تعریف شده است و غرض و غایت مستحسنات هم روشن شده است، اما علمای دین و متشرعان، اکثر مستحسنات صوفیه را به عنوان "بدعت" مردود شمرده و برخلاف دیانت اسلام دانستهاند. از قبیل «هفت من نمک در چشم کردن شبلی در طی مجاهداتش تا خوابش نبرد.»[2] یا «هشتاد ختم قرآن ابوسيعد ابوالخير، در وضع سرنگون سار از درخت درآويخته.»[3] اما عزالدین محمود کاشانی از طرف عرفا به پاسخ این ایراد و اعتراض پرداخته و میگوید: «مراد از بدعت مذموم، آن است که مزاحم سنتی بود، اما هر بدعت که مزاحم و منافی سنتی نبود و متضمن مصلحتی باشد، مذموم نبود، بلکه محمود باشد.»[4]
با این حال ابونصر سراج در اللمع گفته: «شیخ گفت برخی از مریدان و مبتدیان از مخالفت نفس چیزهایی شنیدهاند و پنداشتهاند که اگر نفس را با نخوردن و نیاشامیدن شکست دهیم از بدیهای آن و اثرات و عواقب آن در امان خواهیم بود. بر همین پندار خوردن و نوشیدن را رها کرده و درست ادب ترک طعام را به کار نبستهاند و نیز از استادان نپرسیدهاند و روزها دهان خشک و شبها به نمازند و میپندارند که "حال" عرفانی همین است. به راستی که گمراهاند چه مرید نو راه را آدابی است که باید آنها را به کار بندد تا از رفتارش بلا و فتنه تولید نباید که توانایی جبران آن نباشد و از فسادهای آن تواند جلوگیری کند.[5] و نیز میگوید: «گروهي ديگر عزلت گرفته اند و در کنج غارها خزيده اند و پنداشته اند که از خلق میگريزند و درکوهها و فلات آرام میگيرند و از بدیها میرمند و به انفراد و خلوت به انفراد و خلوت به خدا میرسند چنان که اوليا رسيده اند و اين رسيدن درميان مردمان دست نمیدهد. اينها هم گمراهند، چون بزرگانی که کم میخوردند و در خلوت میزيستند و تنهايی را بر میگزيدند از سر علم و آگاهی بود به همين جهت سير سرشار اشراق و علم و قوت حال آنها را در خود فرو میبرد و ياد يار و ديار را از يادشان میزدود و خوردن و نوشيدن را از ذهنشان پاک مینمود و حق، آنها را به خود جذب میکرد و چنان پر میساخت که ديگر نيازی به غير از او نبود. هر کس چنين توانايی درون و آگاهیهای عميق نباشد و نفس را به تکليف به تنهايی و ناتوانی وادارد و آسيب و زيان به او رساند و چيزهايی را در انزوا از دست دهد که نتواند به کف آرد و پندارد که به مقام بزرگان و مخصوصان رسيده است، سخت گمراه است.»[6]
بنابراین در میان صوفیه نیز کسانی وجود داشته و دارند که به ریاضت غیر اسلامی روی میآورند و انتظار دارند که با طی کردن این ریاضت و تمرینات، واصل به حضرت حق شوند و غافل از اینکه با طی این طرق نه اینکه به حق میرسند، بلکه روزبهروز از حق دور میگردند.
پینوشت:
[1].محمود بن علی عز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه،علمی، 1390، باب پنجم، فصل اول
[2]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ج 2، ص 164
[3]. همان، ص 329
[4]. محمود بن علی عز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه،علمی، 1390، باب پنجم، فصل اول
[5]. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، اساطیر، چاپ دوم، 1388، ص 436
[6]. همان، صص 436 و 437
افزودن نظر جدید